دانلود و خرید کتاب صوتی روزی روزگاری رشت
معرفی کتاب صوتی روزی روزگاری رشت
کتاب صوتی روزی روزگاری رشت نوشتهٔ مهکامه رحیم زاده است. گویندگی این کتاب صوتی را مرجان شهنازفرد انجام داده و انتشارات دیجیتال آوای موج کتاب (نشر صوتی) آن را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی چند داستان کوتاه حاصل از تجربههای واقعی.
درباره کتاب صوتی روزی روزگاری رشت
کتاب صوتی روزی روزگاری رشت حاوی مجموعهای از خاطرات شخصی نویسنده از زندگی در شهر رشت در دوران پیش از انقلاب است که حالوهوایی نوستالژیک دارد. این مجموعه خاطرات، در قالب داستانهایی کوتاه که با لهجهٔ رشتی ترکیب شده، در این کتاب گردآوری شده است. رشت، این شهر همیشه سبز را یکی از جذابترین نقاط جغرافیایی در ایران دانستهاند که بهسبب غنای فرهنگی و طبیعی، جایگاه ویژهای در قلب ایرانیان دارد. طبیعت سرسبز رشت، تنها گوشهای از جاذبههای این شهر است؛ علاوهبر مردمان، غذا، موسیقی، لباس و بسیار موارد دیگر که در دل فرهنگ غنی مردم رشت رشد پیدا کرده و دارای جذابیت است.در کنار تجربهٔ گردشگری در این شهر، تجربهٔ زندگی در رشت و رشتیبودن نیز زیباییهای خاص خودش را دارد که در کتاب صوتی «روزی روزگاری رشت» نوشتهٔ مهکامه رحیم زاده به آن پرداخته شده است. در این داستانها با خاطرات دختر جوانی همراه میشوید که از عروسی، سیزدهبهدر، روضهخوانی، چهلمنبر، سینمارفتن، دستهٔ موزیک، حمام عمومی و... را برایتان میگوید.
شنیدن کتاب صوتی روزی روزگاری رشت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب صوتی را به دوستداران ناداستان و مطالعهٔ خاطرات درمورد شهر رشت در ایران در قالب داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب صوتی روزی روزگاری رشت
«هر سال تابستان، با خالهها و دخترخالهها، دو ماه تیر و مرداد، پنجشنبهها میآیم کنار دریا و جمعه برمیگردیم. ما دوست داریم تا آخر تابستان هم بمانیم، اما مامان و خالهها میگویند: «نه شهریور دِ شُرشُر بارانه، دِ فایده نداره.» از کلهی سحر بیدار میشویم و بریمبریم راه میاندازیم. خاله مهری میگوید: «چیسه؟ شیمی کَلان بوشویدی و شما جا بمانستیدی؟» مامان میگوید: «اَشَنه رویه وا نکن.» خاله مهری تنها خالهای است که همیشه با ما شوخی میکند. تا جمعوجور کنند، ساعت یازده میشود. دل توی دلمان نیست. هرکس زنبیل حصیریاش را در دست دارد و کلاه حصیریاش را به سر و عینک آفتابی مدل گربهای قاب سفیدش را به چشم. کاکا و عمو ما را میبرند و خودشان برمیگردند رشت تا به کارهایشان برسند و غروب دوباره میآیند. از لحظهای که میرسیم و آب دریا را صاف و پرچم سفید را برافراشته بالای دکل نجات غریق میبینیم، «دریادریا» را شروع میکنیم.»
زمان
۴ ساعت و ۴۷ دقیقه
حجم
۳۹۴٫۵ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۴ ساعت و ۴۷ دقیقه
حجم
۳۹۴٫۵ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
مو خودم رشتی ایسم وقتی ای کتابو اره بدم حال بودم مخصوصا که از اول شاد شروع ببوسه به شمالی بودنم افتخار کنم آها آها آها آها آها آها یه شو بشوم کنس کله ایشله😍😍😍😍
چقدر کتاب قشنگی بود. چه خاطرات خوبی . چقدر با جزئیات که میتوانستی همه را ریز به ریز ببینی. هرچند من اهل رشت نیستم و مکانهایی که بهش اشاره شده بود را نمی شناختم اما به قدری خوب نوشته شده
درود،این کتاب بسیار عالیه نوسنده خیلی خوب نوشته و کتاب خوان هم عالی میخواند با صدای دلنشین و روان و عالی و لذت بخش .امیدوارم کتاب های بیشتری از این دست کتابها خوانش بشوند و ما شنونده ها لذت ببریم.با
درود بر نویسنده محترم خانم مه کامه رحیم زاده خسته نباشید به گروه صدابرداری بسیار عالی نوشتید خانم رحیم زاده عزیز. چه حیفه که کمتر کسی در مورد دوران بچگی و جوانی اش کتاب و مطلب نوشته. نداشتن نوشته و کتاب از تجربه
من مادرم رشتی است وخودم تهران زندگی میکنم همه ی خاطرات شیرین کودکی ام که تابستان ها به رشت پیش فامیل میرفتم برایم زنده شد چقدر شیرین وساده