دانلود و خرید کتاب صوتی برده سور
معرفی کتاب صوتی برده سور
کتاب صوتی برده سور؛ خاطرات یدالله خدادادمطلق نوشتهٔ کیانوش گلزار راغب و با صدای میلاد فتوحی است و نشر سماوا آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب صوتی برده سور
روستای دوله تو در شمال غرب سردشت و جنوب غربی منطقه آلواتان در بین جادهٔ سردشت ـ پیرانشهر قرار دارد. حزب دموکرات حدود ۲۸۰ تن از نیروهای سپاه، ارتش، جهاد سازندگی، بسیج، ژاندارمری، پیشمرگان مسلمان کرد و مردم بیدفاع را به عنوان اسیر در زندانی که در این روستا ایجاد کرده بود، نگهداری و شکنجه میکرد. در تاریخ هفدهم اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۰ دو فروند هواپیمای عراقی، این محل را بمباران کردند و پس از آن با هماهنگی حزب دموکرات، چند فروند بالگرد عراقی با راکت و تیرباران، مجروحان این زندان را مورد هدف قرار دادند و تعدادی از این عزیزان را به شهادت رساندند.
نیروی هوایی رژیم بعث عراق با هماهنگی حزب منحله دموکرات این زندان را بمباران کرد؛ پس از آنکه نیروهای ارتش جمهوری اسلامی ایران و سپاه پاسداران بخشهای عمدهای از خاک کردستان را از چنگال نیروهای حزب دموکرات خارج کردند و با پیشروی به سمت مرز، در صدد تعقیب نیروهای حزب دموکرات بودند، جنگندههای عراق این زندان را بمباران کردند که بر اثر آن بیش از ۵۰ تن از زندانیان بیدفاع در این زندان به شهادت میرسند و تعدادی نیز زخمی میشوند.
۱۷ اردیبهشت ۱۳۶۰ سالروز یکی از وحشیانهترین جنایتهای بشری است، روزی که رژیم بعثی حاکم بر عراق با همکاری حزب منحله دموکرات در اقدامی جنایتکارانه زندان مخوف «دوله تو» را بمباران کرد. از این واقعه تاکنون گزارشهای مختلفی ارائه شده، اما خاطرات «حاج یدالله خداداد مطلق» از منظر دیگری این واقعه را روایت میکند. کتاب برده سور روایت خاطرات اوست.
شنیدن کتاب صوتی برده سور را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب صوتی را به دوستداران کتابهای حوزهٔ دفاع مقدس پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب صوتی برده سور
«به زندان دولهتو در دل جنگلهای آلواتان در روستایی به همین نام رسیدیم. من و علیمحمد و سیدعباس را در یک اتاق و صفدر و کریم و صدرالدین را در اتاق دیگری بین بقیه زندانیان جای دادند. کاک قاتل و رفیقش را هم به اتاقی دورتر از ما بردند تا همدیگر را نبینیم.
روزها گذشت. بالای دویست زندانی در دولهتو توی اتاقهای بزرگ و کوچک نگهداری میشدند. تعداد زندانی در هر اتاق بستگی به ظرفیت و گنجایش آن داشت. در اتاقها به بیرون باز میشد و محوطه هم دیوار نداشت و با پرچین و شاخه و الوار و درختان بلند محصور شده بود. برای شستن ظرف و لباس کنار چشمه و جوی آب جلو زندان میرفتیم. لباسها را بعد از شستن روی شاخه درختان پهن میکردیم. اینجا رفت و آمد به سایر اتاقها و تردد در محوطه باز زندان آزاد بود. لازم نبود شبانهروز در حصار زندان باشیم. با محمد خاکپور دوست شدم و اطلاعات لازم را از او گرفتم. کارمند مخابرات تهران بود و داوطلب و بسیجی به کردستان آمده بود. افراد شاخص و سرشناس چندانی بین اسرا نبود. حتی یک پاسدار هم نبود، ولی انگشتشمار بسیجی و بقیه سرباز و درجهدار ارتشی و جهادگر و معلم و پیشمرگ مسلمان و افراد بومی و محلی بودند. مدتی گذشت و شدم خباز و رفتم واحد نانوایی کار کردم. بهتر از نشستن و فکرکردن در اتاق نمور و تاریک بود. با کار سرگرم و مشغول میشدم. بقیه زندانیان پاسور و ورق و شطرنج و دوز بازی میکردند. گلیاپوچ سرگرمکنندهترین و وقتپرکنترین بازی زندان بود و من هم مهارت داشتم. برد و باختی در کار نبود، بیشتر جنبه سرگرمی و وقتگذرانی داشت.
بعد نماز صبح با چند تا از اسرا میرفتیم نانوایی و تنور را با هیزم روشن میکردیم، ساج فلزی تنور را میگذاشتیم و چونه میگرفتم. بعد با وردنه خمیر را پهن کرده و روی ساج میانداختم و نان پخته میشد. نان باکیفیتی نبود، ولی قابل خوردن بود. بودن در محوطه بیرون زندان که از چشمانداز زیبایی برخوردار بود و رفت و آمدهای مردم محلی و دیدن بازی بچهها و گذر دامها و... همهاش برایم نشاط آور بود. لازم نبود کنج اتاق تاریک و نمناک زانوی غم بغل بگیرم و به اتفاقهای تلخ گذشته فکر کنم. گرچه یاد سرهنگ و وفایی همیشه با من بود.»
زمان
۴ ساعت و ۳۴ دقیقه
حجم
۳۷۷٫۴ مگابایت
قابلیت انتقال
دارد
زمان
۴ ساعت و ۳۴ دقیقه
حجم
۳۷۷٫۴ مگابایت
قابلیت انتقال
دارد
نظرات کاربران
کتاب خوب و البته تلخی بود کیانوش گلزار راغب به تنهایی با قلمی قوی و نوشتن خاطرات اسرای ایرانی در بند تروریست های کوموله و دموکرات یک منبع بسیار مفید از تاریخ غرب کشور طی سالیان اخیر گرد آورده کتاب عصر های