دانلود کتاب صوتی زائران کوهستان مه آلود با صدای پیمان قریب پناه + نمونه رایگان
تصویر جلد کتاب صوتی زائران کوهستان مه آلود

دانلود و خرید کتاب صوتی زائران کوهستان مه آلود

دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۰از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب صوتی زائران کوهستان مه آلود

کتاب صوتی زائران کوهستان مه آلود نوشتهٔ محمدرضا بایرامی است. پیمان قریب پناه گویندگی این کتاب صوتی را انجام داده و انتشارات نیستان هنر آن را منتشر کرده است. این اثر صوتی قصهٔ گروهی است که برای دیدن یک مراسم مذهبی به سفر می‌روند، اما در راه دچار مشکل می‌شوند.

درباره کتاب صوتی زائران کوهستان مه آلود

این کتاب بر اساس یک تجربهٔ واقعی نوشته شده است. کتاب صوتی زائران کوهستان مه آلود داستانی با موضوع سفر و شناخت در مسیر سفر است؛ سفری به کوهستانی رازآلود در روستایی دور از دسترس که هر سال مراسم مذهبی سنتی خاصی را برگزار می‌کند. این مراسم گروه بسیاری را از گوشه و کنار کشور به‌سوی خود می‌کشاند تا نفسی یا شاید دیداری تازه کنند. این بار در مسیر، مسائل و مشکلاتی گریبان مسافران داستان را می‌گیرد. آن‌ها مجبورند با به‌خطرانداختن خودشان، راه تازه‌ای برای رسیدن پیدا کنند.

شنیدن کتاب صوتی زائران کوهستان مه آلود را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

شنیدن این کتاب صوتی را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب صوتی زائران کوهستان مه آلود

«کوله‌ام سنگینی می‌کرد. گذاشتمش رو زمین و چشم دوختم به راه. خبری نبود. کوچه‌های باریک همیشه دردسر سازند. اگر کوچه‌مان پهن بود، می‌توانستم تو خانه منتظر دایی بشوم. شاید می‌آمد داخل و چای هم می‌خورد و پدر و مادرم را هم دلداری می‌داد که نترسید و مشکلی پیش نمی‌آید. شاید هم آن‌ها پشیمانش می‌کردند و همان بهتر که قرارمان سر کوچه بود. چه‌قدر زور زده بودم تا از رو ببرم‌شان. آخرسر، پدرم گفته بود برو به جهنم و مادر اضافه کرده بود که: ولی اگر طوریت شد، انتظار نداشته باش که ما بیفتیم تو کوه و کمر یا در بیمارستان‌ها دنبالت بگردیم. می‌دانم که دایی را هم تو مجبور کرده‌ای. او که اهل ماجراجویی نبود.

گمانم داداشش را خیلی کم‌تر از من می‌شناخت. شاید هم این‌طوری می‌گفت تا لجم را در بیاورد.

ولی ما فقط می‌خواستیم برویم سفر. نه قصد ماجراجویی داشتیم و نه دنبال دردسر بودیم. و این کاری بود که معمولاً انجام می‌دادیم. من همهٔ کوه‌های اطراف تهران را با دایی زیر پا گذاشته بودم. از «دارآباد» و «سیاه‌بند» گرفته تا «توچال» و «شاه‌نشین» و قلهٔ «بازارک». دایی صخره‌نورد قابلی هم بود. تو راه «کلک‌چال» که می‌رفتیم، لذت‌بخش‌ترین تفریحش بالا کشیدن از دیوارهٔ «اسپیلت» بود. اما وقتی می‌خواست از دیوارهٔ ناآشنایی بالا برود، گاهی ساعت‌ها زل می‌زد به آن و نقشه می‌کشید، نقشهٔ راه. مسیرها را با نگاه یکی یکی می‌رفت و می‌آمد، می‌رفت و می‌آمد تا به نتیجه‌ای برسد یا نرسد. بیش‌تر از همه هم رو شیب‌های منفی بود که گیر می‌کرد؛ همان‌جاهایی که گاه مجبورش می‌کرد بزند زیر کاسه کوزه و یکی دوبار کلاهش را دور سر بچرخاند بی‌نتیجه.

«بیش از سی چهل درجه! هیچ کارش نمی‌شود کرد. باید قیدش را زد.»

این‌جور وقت‌ها اگر کسی از دور نگاه می‌کرد، دایی را بخشی از سنگ‌های دوروبر خیال می‌کرد؛ با این تفاوت که این مجسمهٔ سنگی، به آدم شبیه بود و رنگش هم معمولاً آبی و سبز و قرمز بود و نه سربی یا اخرایی یا کبود یا هرچه که بود.

به نظر کار یک‌نواخت و غیر قابل تحملی می‌آمد مثل چوب خشک شدن و زل زدن به دیواره، ولی این فقط ظاهرش بود. دایی یک‌آن هم آرامش نداشت. اصل ماجرا در همان نقشهٔ راه بود، والا همهٔ زحمت میخ کوبی و طناب کشی دود می‌شد و می‌رفت هوا. تازه، هر دو می‌دانستیم که حوصله، مغز صخره‌نوردی و کوه‌نوردی است. دایی حتی مقاومت را هم جزیی از حوصله می‌دانست.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

زمان

۵ ساعت و ۴۰ دقیقه

حجم

۲۳۳٫۵ مگابایت

قابلیت انتقال

دارد

زمان

۵ ساعت و ۴۰ دقیقه

حجم

۲۳۳٫۵ مگابایت

قابلیت انتقال

دارد

قیمت:
۱۱۰,۰۰۰
۳۳,۰۰۰
۷۰%
تومان