دانلود و خرید کتاب صوتی ۱۹۸۴
معرفی کتاب صوتی ۱۹۸۴
کتاب صوتی ۱۹۸۴ نوشتهٔ جورج اورول و ترجمهٔ مهدی بهره مند است. حامد فعال گویندگی این رمان صوتی را انجام داده و استودیو نوار آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب صوتی ۱۹۸۴
کتاب صوتی ۱۹۸۴ یکی از مشهورترین آثار جورج اورول است. این کتاب رویکردی انتقادی به ساختارهای سیاسی تمامیتگرا و بسته دارد. در زمان نگارش و انتشار این کتاب، 1984، یک موضعگیری صریح نسبت به ساختار اجتماعی و سیاسی اتحاد جماهیر شوروی در دوران جنگ سرد بود.
داستان کتاب ۱۹۸۴ دربارهٔ زندگی «وینستون اسمیت» است. او کارمند یک سازمان حکومتی تکحزبی و توتالیتر در شهر لندن است؛ حکومتی که همهجا دم از برابری و برادری میزند، اما ذاتش بهشدت طبقاتی است و بهشدت همهٔ زندگی مردم را زیر نظر دارد. هیچکس هیچجا تنها نیست، تمام حرکات و رفتار آدمها ثبت و ضبط میشود، حق عاشقشدن ندارند، حق ازدواج ندارند مگر برای تولید مثل، حق تفکر و مطالعه ندارند مگر آنچه حزب میگوید و حق تشکیل محافل دوستانه ندارند مگر اینکه در آن سخن از حکومت باشد. فضای این رمان صوتی پر از خفقان، وحشت و همراه با حس انزجار از وضعیت سرد و خوفناک جامعه است. انسانبودن در جامعهای که جورج اورول توصیف میکند، جرم است و داشتن عواطف انسانی گناه بهشمار میرود. در رأس این حکومت، فردی قرار دارد که مردم جز نامی از او نشنیدهاند و حتی در وجود او شک است، اما همانطور که خدا را میپرستند، او را هم میپرستند. وزارتخانهها و نهادهای این کشور هم عجیبند و همهشان کاری را انجام میدهند که برخلاف نام و وظیفهشان است. در میان این جامعهٔ عجیب، وینستون اسمیت ۳۶ساله مخفیانه برای خودش یک دفترچه یادداشت دارد و افکار آزادیخواهانهاش را در آن مینویسد. او دست به کارهای ممنوعه میزند؛ عشق، تفکر، قرارهای پنهانی و مبارزه.
شنیدن کتاب صوتی ۱۹۸۴ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
شنیدن این کتاب صوتی را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره جورج اورول
اریک آرتور بلر با نام مستعار جورج اورول در ۲۵ ژوئن ۱۹۰۳ در شهر موتیهاری در بیهار در هند متولد شد. او داستاننویس، روزنامهنگار، منتقد ادبی و شاعری انگلیسی بود که بیشتر برای ۲ رمان سرشناس و پرفروشش «مزرعهٔ حیوانات» و «۱۹۸۴» شناخته شد. هر دوی این کتابها به وضعیت حکومتهای دیکتاتوری میپردازند.
جرج اورول مدتی بهعنوان پلیس سلطنتی هند در برمه فعالیت میکرد. زندگی در هند و انگلیس سبب شد تا با فقر آشنا شود و این آشنایی، دیدگاهی جدید به او و کارهایش بخشید. اورول در دوران جوانی همیشه بهدنبال کسب تجربههای تازه بود؛ به همین دلیل مدتی کنار فقرا، افراد بیخانمان و کارگرانِ فصلی لندن و پاریس زندگی کرد؛ او حتی مدتی در آشپزخانهٔ یک هتل در بخش ظرفشویی کار میکرد. در همین زمان بود که تصمیم گرفت شروع به نوشتن تجربیات خودش از زندگی در فقر کند. کتابهای «آس و پاس در لندن» و «پاریس و دختر کشیش» حاصل همین تجربیات او هستند.
اورول در در دههٔ ۱۹۳۰ به اسپانیا رفت تا علیه ارتش فاشیست ژنرال فرانکو بجنگد. او در همین زمان درگیر بیماری مزمن ریوی شد. بیماریای که برای او نتیجهٔ جنگ بود. اورول پس از جنگ، کتاب «درود بر کاتالونیا» را بر اساس دیدههای خود در اسپانیا نوشت. زندگی او همواره درگیر اتفاقات جدید بود. کمی بعد از بستریشدن جورج اورول در بیمارستان بهدلیل بیماری مزمن سل که از زمان جنگ با آن درگیر بود، در همان بیمارستانی که بستری شده بود، با «سونیا برونل» ازدواج کرد. بسیاری از منتقدان معتقدند شخصیت سونیا الگوی اورول برای ساخت شخصیت جولیا در کتاب ۱۹۸۴ بوده است. اورول عاشق کشیدن سیگار بود و حتی بعد از بیماری شدید ریهاش که نتیجه جنگ بود، حاضر نشد سیگار را ترک کند؛ به همین دلیل در بیمارستان بستری شد و ۷ ماه پس از چاپ کتاب «۱۹۸۴»، در ۲۱ ژانویه ۱۹۵۰ از دنیا رفت.
برخی از آثار جورج اورول عبارتاند از:
(۱۹۳۴) روزهای برمه/ (۱۹۳۵) دختر کشیش/ (۱۹۳۶) به آسپیدیستراها رسیدگی کن (پول و دیگر هیچ)/ (۱۹۳۹) هوای تازه (گریز)/ (۱۹۴۵) قلعه حیوانات/ (۱۹۴۹) ۱۹۸۴/ (۱۹۳۳) آسوپاسها در پاریس و لندن/ (۱۹۳۷) جاده بهسوی اسکلهٔ ویگان/ (۱۹۳۸) درود بر کاتالونیا.
بخشی از کتاب صوتی ۱۹۸۴
«ناگهان در اوج ترس مطلق و بدون هوشیاری کامل دربارهٔ آنچه که میخواهد بنویسد، شروع به نوشتن کرد. دستخط ریز و بچگانهاش روی کاغذ بالا و پایین میرفت، ابتدا جملات را با حروف بزرگ آغاز میکرد؛ ولی بهتدریج آنرا نیز رعایت نکرد:
چهارم آوریل، ۱۹۸۴. شب گذشته به سینما رفتم. فیلمهای جنگی. یکی از آنها محشر بود، دربارهٔ یک کشتی پر از پناهندگانی بود که جایی در مدیترانه بمباران شد. فریادهای مرد عظیمالجثهٔ چاقی که هلیکوپتر بهدنبال او بود و سعی داشت شناکنان فرار کند، تماشاچیها را بههیجان آورد. ابتدا مانند مارماهی در آب بهسختی پیش میرفت، بعد او را از درون نشانهگیر اسلحهٔ هلیکوپتر نشان داد، سپس بدنش را سوراخ سوراخ کردند و آبهای اطرافش بهرنگ صورتی درآمد و چنان غرق شد که گویا از همهٔ آن سوراخها، آب به داخل بدنش نفوذ کرده است. هنگامی که غرق شد، تماشاچیها خندهکنان فریاد میزدند. بعد قایق نجاتی را نشان داد که پر از بچه بود و هلیکوپتری بالای سر آن درحال پرواز بود. زن میانهسالی که بهاحتمال زیاد یهودی بود، بر دماغهٔ قایق نشسته و پسربچهای درحدود سهساله را در آغوش گرفته بود. پسرک وحشتزده جیغ میکشید و سرش را طوری به سینهٔ زن میفشرد که گویی میخواهد درون آن پناه بگیرد و زن او را در آغوش گرفته بود و با وجود اینکه چهرهٔ خودش هم از ترس کبود شده بود، سعی داشت پسرک را آرام کند. تمام مدت آنچنان او را در بازوانش گرفته بود که انگار میپنداشت با دستهایش میتواند جلوی اصابت گلولهها را بگیرد. بعد هلیکوپتر یک بمب بیستکیلویی روی سر آنها انداخت و قایق با انفجاری عظیم تبدیل به خاکستر شد. بعد دست یک بچه به هوا پرتاب شد و بالا و بالا و بالاتر رفت، انگار یک هلیکوپتر که دوربینی به دماغهاش بسته بود، آنرا دنبال میکرد. بعد افرادی که در جایگاه متعلق به حزب نشسته بودند شروع به کفزدن کردند؛ اما زنی که در جایگاه کارگران نشسته بود، ناگهان جاروجنجال راه انداخت که شما حق ندارید جلوی بچهها این چیزها را نشان بدهید، درست نیست این صحنهها را به بچهها نشان داد، درست نیست. تا اینکه پلیس او را بیرون کرد. من فکر نمیکنم هر بلایی سرش بیاورند برای کسی اهمیت داشته باشد. آنها بههیچوجه به حرفهای طبقهٔ کارگر گوش نمیدهند و به اعتراض آنها هیچ اهمیتی...»
زمان
۱۳ ساعت و ۱۹ دقیقه
حجم
۵۵۵٫۰ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۱۳ ساعت و ۱۹ دقیقه
حجم
۵۵۵٫۰ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
یک داستان نیست یک زندگی در تاریخ است! ۱۹۴۸
کتابی که باید خوانده شود
عالییی ، هم خوانش و لحن گوینده هم محتوای داستان ک واقعا بینظر و جالبه . اگر کتاب مزرعه حیوانات و دوس داشتی عاشق این کتاب میشی .
بسیار زیبا و تاثیر گذار،