دانلود و خرید کتاب صوتی ایستگاه آبشار
معرفی کتاب صوتی ایستگاه آبشار
کتاب صوتی ایستگاه آبشار نوشتهٔ پرویز دوایی است. کاظم طباطبایی گویندگی این کتاب صوتی را انجام داده و واوخوان آن را منتشر کرده است. این اثر صوتی مجموعهای از ۲۷ ناداستان کوتاه را در بر گرفته است. خاطره و نوستالژی دستاویز نویسنده برای روایت این قصهها بوده است.
درباره کتاب صوتی ایستگاه آبشار
کتاب صوتی ایستگاه آبشار اثری از نویسنده و منتقد ایرانی پرویز دوایی است. این کتاب دربردارندهٔ بخشی از خاطرات نویسنده از دوران کودکی و رویدادهای زندگی او است که با ادبیاتی داستانگونه روایت شده است. ویژگی بارز این اثر صوتی زبان خاص، پویا، شیرین و پراحساس است. پرویز دوایی در ناداستانهای کوتاه این مجموعه، در قالب راویان خود فرو رفته و از چشم آنان دنیای اطراف خود را نگریسته و شرح داده است. ویژگی این دنیا، چنانکه خواهید شنید، سادگی و لطافت آن است.
عنوان بعضی از این ناداستانهای کوتاه عبارتند از: «چرخ خیاطی»، «ماجرای عاشقانه»، «نورا»، «شبی در سیرک»، «گیتی»، «طلا»، «بادام» و «رنگها».
در یک تقسیمبندی میتوان ادبیات را به ۲ گونهٔ داستانی و غیرداستانی تقسیم کرد. ناداستان (nonfiction) معمولاً به مجموعه نوشتههایی که باید جزو ادبیات غیرداستانی قرار بگیرند، اطلاق میشود. در این گونه، نویسنده با نیت خیر، برای توسعهٔ حقیقت، تشریح وقایع، معرفی اشخاص، یا ارائهٔ اطلاعات و به دلایلی دیگر شروع به نوشتن میکند. در مقابل، در نوشتههای غیرواقعیتمحور (داستان)، خالق اثر صریحاً یا تلویحاً از واقعیت سر باز میزند و این گونه بهعنوان ادبیات داستانی (غیرواقعیتمحور) طبقهبندی میشود. هدف ادبیات غیرداستانی تعلیم عامهٔ مردم است (البته نه بهمعنای آموزش کلاسیک و کاملاً علمی و تخصصی که عاری از ملاحظات زیباشناختی است)؛ همچنین تغییر و اصلاح نگرش، رشد افکار، ترغیب، یا بیان تجارب و واقعیات از طریق مکاشفهٔ «مبتنی بر واقعیت» از هدفهای دیگر ناداستاننویسی هستند. ژانر ادبیات غیرداستانی به مضمونهای بیشماری میپردازد و فرمهای گوناگونی دارد. انواع ادبی غیرداستانی میتوانند شامل موارد فهرست زیر باشند:
جستارها، زندگینامهها، کتابهای تاریخی، کتابهای علمی - آموزشی، گزارشهای ویژه، یادداشتها، گفتوگوها، یادداشتهای روزانه، سفرنامهها، نامهها، سندها، خاطرهها، نقدهای ادبی.
شنیدن کتاب صوتی ایستگاه آبشار را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
شنیدن این کتاب صوتی را به دوستداران کتابهای خاطرات و قالب ناداستان پیشنهاد میکنیم.
درباره پرویز دوایی
پرویز دوایی در سال ۱۳۱۴ به دنیا آمد. او نویسنده و منتقد فیلم و دانشآموختهٔ زبان انگلیسی در دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران است. تسلط به زبان باعث شد که مترجم مقالات مختلف سینمایی و متن گفتوگو برای دوبلهٔ فیلمها باشد. او با مجلات سینمایی مختلفی همکاری و بهعنوان منتقد فیلم شهرت پیدا کرد. از مجلاتی که با آنها همکاری کرد میتوان به «سپید و سیاه»، «مجلهٔ فردوسی»، «رودکی» و... اشاره کرد. دوایی برای ماهنامهٔ سینمایی «فیلم» هم گاه بهاریه یا مقاله نوشته است. سرانجام آخرین مقالهاش را در ایران در سال ۱۳۵۳ در مجلهٔ سپید و سیاه با عنوان «خداحافظ رفقا» نوشت و برای یک دورهٔ آموزشی به چکسلواکی رفت و ساکن پراگ شد.
دوایی همچنین از پایهگذاران کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در کنار پرویز کلانتری، عباس کیارستمی، اکبر صادقی، نورالدین زرینکلک، سیروس طاهباز و خسرو سینایی است و مدتی هم دبیر جشنوارهٔ فیلم کودکان و نوجوانان در سالهای ۱۳۵۰ و ۱۳۵۲ بود.
هوشنگ گلمکانی معتقد است که نسل گذشته او را با نقدهای سینماییاش میشناسد و نسل امروز با داستانهایش. در سال ۱۳۹۰ در سومین جشن جایزهٔ کتاب سال سینمای ایران از پرویز دوایی تقدیر شد. کتابهای او لحنی نوستالژیک دارند و ریشه در خاطرات دوران کودکیاش و البته در ارتباط با سینما هستند. پرویز دوایی علاوه بر ترجمه و تألیف در زمینهٔ سینما، مجموعهداستانها و کتابهای دیگری را هم در کارنامه دارد.
برخی از تألیفات او عبارتند از:
باغ، بازگشت یکهسوار، سبز پری، ایستگاه آبشار، بلوار دلهای شکسته، امشب در سینما ستاره، درخت ارغوان (نامههایی از پراگ)، به خاطر باران (نامههایی از پراگ)، روزی تو خواهی آمد (نامههایی از پراگ)، خیابان شکرچیان (نامههایی از پراگ).
برخی از ترجمههای او عبارتند از:
تنهایی پرهیاهو (بهومیل هرابال)، نی سحرآمیز و چند داستان دیگر (بهومیل هرابال)، سینما به روایت هیچکاک (فرانسوا تروفو)، بچه هالیوود (زندگینامهٔ رابرت پریش)، سرگیجه (فیلمنامه ساموئل ای. تیلور)، استلا (جان دوهاتوگ)، ۲۰۰۱: ادیسهٔ فضایی (آرتور سی. کلارک)، ذن در هنر نویسندگی (ری برادبری)، فن سناریونویسی (یوجین ویل).
بخشهایی از کتاب صوتی ایستگاه آبشار
بچگیها سالی یکی دوبار ما را به خانهٔ اعیانیها میبردند که به شکل معجزهآسائی با ما قوم و خویش درآمده بودند. (مادربزرگم میگفت در خانه قدیمیشان در محلههای پائین شهر، موقع تعمیر خانه، لای جرز دیوار یک کماجدان پیدا کرده بودند پر از سکههای طلا). خانههایشان حالا در محلههای دور و نوساز و مصفای بالای شهر بود. محلههای اعیانینشین. تمامی یک محوطهٔ بزرگ، بین یک خیابان اصلی و سه تا کوچه پردرخت، چند تا باغ تودرتو، خانههای اینها بود. خانه نمیگفتند، منزل میگفتند و اصلاً ریخت دروپیکر ساختمانهایشان و دیوار و پنجرهها و همهچیزش به کلی با خانههای ما فرق میکرد و حتی اسم خیابانها بوی تجمل و تازگی میداد و از اسمهایی که از آدمهای رفته عهدبوق روی کوچههای ما گذاشته بودند دور بود. کوچهٔ سیمین، کوچهٔ مهتاب. این باغ و بناهای مجلل را برده و به جایی که در قطب دیگر بازارچه و ماشین نعشکش و نعرهٔ «سیراب شیردون» بود نشانده بودند؛ دور از مسیر جوبهایی که در کنارش مرغ سر میبریدند و کهنهٔ بچه میشستند. این بناهای مفصل اعیانی، با روکار پاکیزهٔ سفید و کرم رنگ و صورتیاش، مثل کیک عروسی، با باغهای اطرافشان یک خویشاوندیای با خانههای فیلمها داشتند.
***
دفعههای اولی که چرخ را میبردیم به بانک، مادر خجالت میکشید. سر بازارچه که به خیابان اصلی میخورد، کنار جوب چرخ را میگذاشتیم روی زمین و منتظرِ درشکه که بیاید. روی چرخ را پارچه میانداختیم، امّا ریخت بدنهی چرخ پیدا بود. انگار همهی محله میدانند که چرخ قرار است به بانک برود. شاید هم میدانستند، چون که آخرهای ماه که کفگیرها به ته دیگ خورده بود و حساب نسیههای خواروبار فروشی آقای کاوسی یا رزاقی بالا رفته بود، اغلب مردم راهی بانک میشدند.
توی راه، راستهی خیابان خودمان تا سر سهراه، و از سر سهراه تا تمام خیابان چراغ برق (یا به قول مادرم چراغ گاز)، تا سرچشمه و توپخانه و آن طرفها، بساط اسباب زندگی بود که روی زمین گذاشته بودند.
زمان
۷ ساعت و ۲ دقیقه
حجم
۳۸۷٫۱ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۷ ساعت و ۲ دقیقه
حجم
۳۸۷٫۱ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
حس و حال کتاب ، داستان ها و اجرای راوی هرسه جذابند