دانلود و خرید کتاب صوتی ناظم حکمت در قلب پیرایه
معرفی کتاب صوتی ناظم حکمت در قلب پیرایه
کتاب صوتی «ناظم حکمت در قلب پیرایه» نوشتهٔ نازان آریسوی با ترجمهٔ یاسمن پوری و گردآوری آوای چیروک و گویندگی بهمن وخشور و مریم مقدم در آوای چیروک منتشر شده است. «ناظم حکمت در قلب پیرایه» تا کنون در ترکیه ۱۲۱ بار تجدید چاپ شده و ازجملهی محبوبترین آثار حال حاضر در ترکیه است. ناظم حکمت یکی از بزرگترین شاعران قرن بیستم محسوب میشود، تا جایی که یونیسف سال ۲۰۰۲را سال ناظم حکمت نامگذاری کرده است.
درباره کتاب ناظم حکمت در قلب پیرایه
ناظم حکمت، شاعر بزرگ ترک، نابترین اشعار عاشقانهاش را برای زنی سرود که او را بانوی گیسو حنایی قلبش مینامید. پیرایه، با نام کامل «خدیجه پیرایه»، در دسامبر سال ۱۹۰۶ چشم به جهان گشود و در شانزده سالگی با «وداد عرفی» ازدواج کرد. همسر اولش نویسنده، روزنامهنگار و بازیگر تئاتر بود. فرزند اولشان «سوزان» به سال ۱۹۲۳ متولد شد. پس از این تاریخ وداد وارد عرصهٔ موسیقی شد و در مقام پیانیست همراه با یک گروه سه نفره برای اجرای موسیقی به پاریس رفت. در این میان پیرایه آبستن فرزند دومشان بود. وداد علاوه بر کنسرتهای موسیقی در زمینهٔ تئاتر و سینما نیز فعالیت میکرد و با کولهباری از تجارب مفید به امید موفقیت در فضای هنری تازهٔ مصر، راهی آن کشور شد. پیرایه فرزند دومش «ممت فواد» را در غیاب پدرش به دنیا آورد و چهار سال منتظر بازگشت شوهرش ماند. بالاخره پس از قطع امید از آمدنش راه خانهٔ مادرش در استانبول را در پیش گرفت.
ناظم در هفدهم ژانویه ۱۹۳۸ دستگیر و به دلیل واهی تبلیغ مرام کمونیستی و همکاری با عدهای نظامی که قصد سرنگونی رژیم را داشتند، در دادگاه نظامی محاکمه شد. دلیلی که بر شرکت ناظم در این توطئه ارائه شده بود، وجود کتابهای شعر ناظم در خانهٔ اکثر این افسرها بود. این بار به او پانزده سال حبس دادند. پیرایه و ناظم به مدت دوازده سال برای هم نامه نوشتند. پیرایه تمام نامههای ناظم را در چمدانی چوبی گرد آورد. این چمدان و نامههای پرارزشی که در دل داشت، پس از مرگ پیرایه رو شد.
کتاب ناظم حکمت در قلب پیرایه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به متون عاشقانه و سبک نامهنگاری پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب ناظم حکمت در قلب پیرایه
فریادهای بیصدای پیرایه...
پیرایه:
باز هم نوشتهات را با «تو» آغاز کردهای و با «من» به پایان بردهای. آیا به راستی آنکه «اسارتم و آزادگیام»۳ نام نهادهای من هستم؟
روبهروی آینه به چشمانم خیره شدم. در چشمان میشیرنگم، به دنبال دیدن موجهای سبز بودم. نمیدانم این موجهای سبز را تنها زمانی میشود دید که از چشمان تو در آن نگاه کنم یا آنکه این شعر را هم برای چشمانِ ملعونِ معشوقی دیگر سرودهای؟ این شک و تردید روزی مرا دیوانه خواهد کرد.
در شعری برایم نوشتهای «تو بهسان میهنم هستی». میدانی از بین آن همه شعرت تنها همین مصرع را باور میکنم. شاید از این رو که تو برایم بهسان جمهوری جانم بودی و من هم میتوانم میهنت باشم.
کاش باز هم قلبت را به رویم بگشایی و نوشتههایت را با تاکیدهای اغراقآمیز برایم بخوانی. کاش باز هم چند قطره از روحت را بر روحم بچکانی. ذرهای از آنچه را که از من گرفتهای بر من روان کنی تا دوباره یکی شویم. دوباره چون رودی باریک شویم که در نهایت راه میبرد به دریای بیانتهای عشق...
من هم درست مثل آنچه به من بخشیدهای، تو را فراتر از مرزهای وجودت دوست میدارم دلبندم....
زمان
۵ ساعت و ۱۷ دقیقه
حجم
۴۳۶٫۱ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۵ ساعت و ۱۷ دقیقه
حجم
۴۳۶٫۱ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
افتضاح!!¡¡!!! در یک کلمه افتضاح کتاب رو خلاصه کرده بودن و توضیح میدادن . عین یک افسانه