دانلود و خرید کتاب صوتی ماه کرم خورده
معرفی کتاب صوتی ماه کرم خورده
کتاب صوتی ماه کرم خورده نوشته سالی گاردنر است که با ترجمه مهرداد تویسرکانی و صدای نازنین مهیمنی منتشر شده است. کتاب ماه کرم خورده داستانی ترسناک درباره زندگی پسری نوجوان در سرزمینی بیرحم را نشان میدهد که سعی میکند خودش و دیگران را نجات دهد. این رمان در سال 2013 برنده مدال کارنگی شده است.
درباره کتاب ماه کرم خورده
کتاب ماه کرم خورده داستان پسر نوجوانی به نام استندیش تردول است که چشمانی با رنگهای مختلف دارد، او با پدربزرگش زندگی میکند، زیرا پدربزرگ تنها کسی است که بعد از ناپدید شدن پدر و مادرش به او اهمیت میدهد. استندیش تنها است تا زمانی که یک دوست به نام هکتور پیدا می کند. آن ها با هم دوستان خوبی میشوند و صمیمی هستند که ناگهان هکتور هم ناپدید میشود حالا استندیش میخواهد هرطور شده دوست صمیمیاش را پیدا کند، او وارد ماجرایی عجیب میشود.
سالی گاردنر نویسنده کتاب دچار مشکل نارساخوانی بود و تا ۱۴ سالگی خواندن یاد نگرفت و همین موضوع باعث شد او را به مدرسهای مخصوص کودکان ناسازگار ببرند اما توانست در یکی از مشهورترین کالجهای لندن درس بخواند و موفق شود.
شنیدن ماه کرم خورده را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام نوجوانان علاقهمند به داستان پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب ماه کرم خورده
خیابون ها تمیز و خط کشی شده بودن و توشون پر از خونه های بمباران نشده بود، مردم حقِ همسایگی رو به جا می آوردند. اگه یه هم محلی چیزی لازم داشت، همسایه ها بهش می دادن. »
به نظر من که فکر معقولی بود. ولی آخه توی این خیابونِ پر از خونه خرابه ما کسی زندگی نمی کرد که بشه بهش چیزی داد. وقتی بابابزرگ گفت که خونواده ی لوش خبرچین هستند، فهمیدم در اصل منظورش اینه که دوست نداره کس دیگه ای توی اون ساختمون زندگی کنه. آخه مامان و بابام قبل از سر به نیست شدن، مالک اون خونه بودند. ساکن شدن آدم های تازه توی منزل شون به این معنی بود که ناپدید شدن شون قطعیه و دیگه برنمی گردن. از طرف دیگه، با اومدن این تازه واردها، علامت سوالِ جلو کلمه ی « چرا » پررنگ تر می شد و نادیده گرفتنش هم سخت تر می شد. اون وقت بیشتر از یک سال از گم شدن مامان و بابا می گذشت. خیلی ها بدون هیچ توضیحی ناپدید شده بودند؛ خیلی از دوست ها و همسایه ها مثل مامان و بابام یهو غیب شون می زد، اسم شون فراموش می شد و سازمان ها و مقامات هم مطلقاً ازشون اظهار بی اطّلاعی می کردن.
اون موقع استنتاج کردم که دنیا باید پر از حفره باشه؛ حفره هایی که وقتی توی یکی شون بیفتی، دیگه هیچ وقت هیچ کس رنگِتو نمی بینه. اون وقت هنوز فرق بین ناپدید شدن و مردن رو نمی فهمیدم. هر دوتا برام حفره بودن؛ حفره هایی که وسط قلب یا وسط زندگی آدم دهن باز می کنن. راحت می شد دید که این حفره ها چقدر زیادند و می شد فهمید کِی یکی دیگه شون داره دهن باز می کنه. هر وقت که چراغ های یک خونه دیگه روشن نمی شد، بعدش هم یا منفجر می شد، یا تخریب می شد.
زمان
۴ ساعت و ۱ دقیقه
حجم
۲۲۱٫۹ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۴ ساعت و ۱ دقیقه
حجم
۲۲۱٫۹ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد