
دانلود و خرید کتاب صوتی هزارتوهای بن بست (جلد اول)
معرفی کتاب صوتی هزارتوهای بن بست (جلد اول)
کتاب صوتی «هزارتوهای بنبست» با سرپرستی نویسندگی لیلا جلینی و همکاری احمدرضا افضلی، حسن خوشخبر، حوریه صنعتیزاده، زینب فکار، طاهره شجاعی و فاطمه عشقینژاد، اثری در قالب مجموعه داستان کوتاه است که به موضوعات معاصر و دغدغههای اجتماعی، بهویژه آسیبهای فضای مجازی و مسائل سایبری میپردازد. این کتاب با ویراستاری فرزانه تقیزاده و کارشناسی علی محمد رجبی، حامد محمدی سپاسی و بهنام مالمیر تولید شده و نشر صوتی پلیس فتا آن را منتشر کرده است. گویندگی این اثر را نازنین مهیمنی، پریسا عطاری، پیمان قریبپناه و ریحانه قریبپناه برعهده داشتهاند. نسخهی صوتی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب هزارتوهای بن بست (جلد اول)
«هزارتوهای بنبست» مجموعهای از داستانهای کوتاه فارسی است که با محوریت آسیبهای اجتماعی و بهویژه تهدیدات فضای مجازی در زندگی روزمره نوجوانان و جوانان نوشته شده است. این کتاب در قالب داستان کوتاه، روایتهایی از تجربههای واقعی یا الهامگرفته از واقعیت را بازگو میکند که شخصیتهای آن درگیر مسائل پیچیدهای مانند کلاهبرداری اینترنتی، افشای اطلاعات شخصی، اخاذی سایبری و اعتماد بیجا به افراد ناشناس در فضای مجازی میشوند. نویسندگان با بهرهگیری از زبان داستان، تلاش کردهاند تا مخاطب را با پیامدهای بیاحتیاطی در فضای آنلاین و اهمیت آگاهیبخشی در این زمینه آشنا کنند. ساختار کتاب بهگونهای است که هر داستان، ماجرایی مستقل را روایت میکند و در عین حال، همگی در یک فضای مشترک از دغدغههای اجتماعی و خانوادگی تنیده شدهاند. این اثر با همکاری کارشناسان سایبری و پلیس فتا، جنبه آموزشی و هشداردهنده نیز دارد و تلاش میکند با روایتهای ملموس، اهمیت مراقبت از حریم خصوصی و هوشیاری در فضای مجازی را به مخاطب یادآوری کند.
خلاصه داستان هزارتوهای بن بست (جلد اول)
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! در «هزارتوهای بنبست»، هر داستان کوتاه به یکی از چالشهای جدی فضای مجازی و تأثیر آن بر زندگی شخصیتها میپردازد. داستان «سهتار» روایت دختری نوجوان است که عکسهای خصوصیاش بدون اطلاع او در شبکههای اجتماعی منتشر میشود و خانوادهاش را با بحران بزرگی روبهرو میکند. او در مواجهه با این اتفاق، میان ترس، شرم و ناامیدی دستوپا میزند و در نهایت با حمایت خانواده و مراجعه به پلیس فتا، راهی برای حل مشکل پیدا میکند. در داستان «انتقام به سبک بچه محل»، نوجوانانی که به امید کسب درآمد از بازیهای آنلاین وارد فضای رقابتی میشوند، قربانی کلاهبرداری اینترنتی و برداشت غیرمجاز از حسابهای بانکی خانوادهشان میشوند. این روایتها، علاوهبر نمایش آسیبپذیری نوجوانان در برابر تهدیدات سایبری، به نقش خانواده، آگاهیبخشی و مراجعه به نهادهای قانونی برای حل بحرانها اشاره دارند. داستانهای دیگر مجموعه نیز به موضوعاتی مانند اخاذی با استفاده از عکسهای شخصی، فریب در روابط مجازی و سوءاستفاده از اعتماد افراد میپردازند. هر روایت، با تمرکز بر احساسات، ترسها و تصمیمهای شخصیتها، نشان میدهد که چگونه یک اشتباه یا بیاحتیاطی در فضای مجازی میتواند زندگی فرد را دستخوش تغییرات جدی کند و اهمیت گفتوگو و حمایت خانواده را برجسته میسازد.
چرا باید کتاب هزارتوهای بن بست (جلد اول) را بشنویم؟
این کتاب با روایت داستانهایی واقعی و ملموس، به مخاطب نشان میدهد که تهدیدات فضای مجازی تا چه اندازه میتواند به زندگی شخصی و خانوادگی آسیب بزند. «هزارتوهای بنبست» نهتنها هشدارهایی درباره خطرات فضای آنلاین ارائه میدهد، بلکه راهکارهایی برای مواجهه با بحرانهای سایبری و اهمیت مراجعه به نهادهای قانونی را نیز مطرح میکند. شنیدن این اثر، فرصتی برای آشنایی با تجربههای تلخ و آموزنده دیگران است و میتواند به افزایش آگاهی و مسئولیتپذیری در استفاده از فناوریهای نوین کمک کند.
شنیدن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای نوجوانان، جوانان، والدین و هر کسی که با فضای مجازی و شبکههای اجتماعی سروکار دارد، مناسب است. همچنین برای افرادی که دغدغه امنیت اطلاعات شخصی، پیشگیری از کلاهبرداری اینترنتی و آشنایی با تهدیدات سایبری دارند، شنیدن این مجموعه توصیه میشود.
بخشی از کتاب هزارتوهای بن بست (جلد اول)
«مامان عادت داشت موقع کارهای خانه موزیک گوش کند. حتما باز هدفون توی گوشش بود که صدای جیغ من را نشنید. در را که باز کردم و رفتم سمت جاکفشی؛ هدفون را برداشت و گفت: «سر آوردی؟» دهنم خشک شده بود. احساس میکردم صدایم از ته چاه بیرون میآید. «خونهٔ یاسمن.» این را گفتم و در را زدم بهم. منتظر آسانسور نشدم. نفهمیدم چطور پلهها را چهار تا یکی کردم. در را باز کردم و خودم را انداختم توی کوچه. سوز پاییز چشمهایم را سوزاند. اشکها اما از سوز سرما نبود. ترس توی تنم بزرگ و بزرگتر میشد. هی داغ میشدم. هی یخ میکردم. روسری را تا روی ابروهایم پایین کشیده بودم. آدمهای توی خیابان زل زده بودند به من. انگار همهشان من را میشناختند و بدن نیمهبرهنهام را دیده بودند. دوتا کوچه اندازهٔ دوبار رفتن تا تهشهر و برگشتن طول کشید. یک نفر داد زد: «هوی حتما لگدش کرده بودم.»
زمان
۵ ساعت و ۳ دقیقه
حجم
۲۷۸٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
قابلیت انتقال
دارد
زمان
۵ ساعت و ۳ دقیقه
حجم
۲۷۸٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
قابلیت انتقال
دارد