کتاب دیوار فرو می ریزد
معرفی کتاب دیوار فرو می ریزد
کتاب دیوار فرو می ریزد نوشتهٔ ژان مارک گونن و الیویه گز و ترجمهٔ خجسته کیهان است. انتشارات كتاب تداعی این کتاب تاریخ را منتشر کرده است؛ کتابی در باب فروریختن دیوار برلین در سال ۱۹۸۹ میلادی.
درباره کتاب دیوار فرو می ریزد
کتاب دیوار فرو می ریزد که بر اساس خاطرات جمعی، مدارک تاریخی، آرشیوها و شهادتهای خصوصی نوشته شده، به ماجرای فروریختن دیوار برلین در سال ۱۹۸۹ میلادی پرداخته است. این کتاب به قلم دو روزنامهنگار و در دو بخش نوشته شده است؛ «انقلاب کبیر» و «دیوار را خراب کنید». بخشی به نام «دیوار صدساله» آغازگر این دو بخش است؛ بخشی که از برلن شرقی، شب یکشنبه (پنجم فوریه) و دوشنبه (ششم فوریه) سال ۱۹۸۹ میلادی میگوید. گفته شده است که این دیوار به طول ۱۵۵ کیلومتر و به ارتفاع ۳/۶ متر توسط جمهوری دموکراتیک آلمان (آلمان شرقی) ساخته شد و در سالهای ۱۹۶۱ تا ۱۹۸۹ میلادی بهمدت ۲۸ سال شهر برلین را به دو منطقهٔ شرقی و غربی تقسیم کرد. این دیوار اصلیترین نماد جنگ سرد شناخته شد و به پردهٔ آهنین نیز مشهور بود. اثر حاضر روایتی است مستند با شیوهٔ بیان داستانی دربارهٔ روزهای منتهی به فروپاشی دیوار برلین و دیدار رودررو و آزاد مردم دو منطقهٔ آلمان شرقی و غربی با یکدیگر.
خواندن کتاب دیوار فرو می ریزد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران مطالعه درمورد ماجرای فروریختن دیوار برلین در سال ۱۹۸۹ میلادی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب دیوار فرو می ریزد
«دبیرکل جدید برای آغاز «تغییرات» بزرگ مورد نظرش دیدار از کارخانهای در برلن را انتخاب کرد، یکی از شانزده کارخانهای که در مجتمعهای مربوط به خود قرار داشت، «۷ اکتبر» نامیده میشد و ماشینآلات تولید میکرد. پس از پوشیدن کت و شلوار تیره، پیراهن سفید و بستن کراوات راهراه، خود را در آینه نگاه کرد. برای آخرین بار موهای فلفلنمکیاش را رو به عقب شانه کرد. صورتش را با دقت زیاد اصلاح کرده بود. قبلاً یک بار پسرش پس از دیدن او در تلویزیون بهخاطر سایهای از ریش که بر صورتش دیده میشد، گفته بود: «همیشه مثل آدمهایی هستی که از زندان درآمدهاند.» آن روز هم خبرنگاران تلویزیون جلوی نردههای آهنی کارخانهٔ «۷ اکتبر» انتظارش را میکشیدند. دوربینها مردی میانسال را نشان دادند، اصلاحطلبی که آماده بود زمام امور را در آلمان شرقی در دست گیرد: مردی شاد، خوشرو و مدرن.
وقتی وارد اتومبیل شد، چندین پرونده روی صندلی عقب انتظارش را میکشیدند: گزارش روزانهٔ استازی، شرحی از کارخانهٔ «۷ اکتبر» و پیامهای تبریک احزاب کمونیست کشورهای برادر. بااینحال اگن کرنز پروندهٔ جلدمقوایی دیگری را با نگرانی گشود: بریدهٔ جراید کشورهای خارجی. در آلمان غربی دربارهٔ او چه میگفتند؟ یک دقیقه کافی بود که از فرط خشم سرخ شود. اگرچه باید انتظار آن را میکشید: روزنامهنگارانِ کاپیتالیست جابهجایی انجامشده در برلن شرقی را بیاعتبار جلوه داده بودند. تصویری که از او به دست میدادند هم نادرست و مبالغهآمیز بود: «مردی از خط افراطی»، «فرزند استالینیسم»، «بیآبرو»، «دروغگو»، «شخصیت تردیدآمیز». دیگر کافی است. یک مقاله بیش از همه کلافهکننده بود: مقالهای به قلم ولف بیرمن، یکی از مخالفین حکومت که در سال ۱۹۷۶ تابعیت آلمان شرقی را از دست داده، از کشور اخراج شده بود. بیرمن با او تسویهحساب کرده بود، «کرنز این چوب خشک، کهنهکار جوانان کمونیست و پولیت بورو، یادآور» شادمانی ایرانی۲۸ با لبخند دائمی، این احمقِ خوشبین نفرتانگیزترین کاندیدای ممکن بود. همراه او تنها پسرفت امکانپذیر است.»
حجم
۲۵۲٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۰۸ صفحه
حجم
۲۵۲٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۰۸ صفحه