دانلود و خرید کتاب خودت را باور داشته باش ام. جی. راین ترجمه نیوشا افخمی
تصویر جلد کتاب خودت را باور داشته باش

کتاب خودت را باور داشته باش

نویسنده:ام. جی. راین
انتشارات:نشر البرز
امتیاز:
۳.۰از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب خودت را باور داشته باش

خودت را باور داشته باش کتابی از ام اچ راین با ترجمه نیوشا افخمی است که در نشر البرز به چاپ رسیده است.

درباره کتاب خودت را باور داشته باش

این کتاب به حقیقتی اشاره دارد که بسیاری از ما گرفتارش هستیم. ما به ظرفیت‌های خودمان برای برآمدن از عهدهٔ مشکلات زندگی ایمان نداریم بنابراین نگرانی و ترسی مداوم و همیشگی را با خود به دوش می‌کشیم، یا برای داشتن زندگی ایدئال تلاش می‌کنیم و هنگامی‌که اشتباهی از خودمان (یا دیگران) سر می‌زند آشفته می‌شویم. ما از این اشتباهات به‌شدت غمگین می‌شویم زیرا به عقاید خودمان درمورد کاری که باید انجام دهیم اعتماد نداریم یا مطمئن نیستیم که اگر به دیگران کلمهٔ «نه» را بگوییم برای آنها قابل‌قبول خواهیم بود یا نه. ما یقین نداریم که آیا درست انتخاب می‌کنیم یا نه بنابراین انرژی بسیار زیادی برای تصمیم‌گیری مصرف می‌کنیم و بعد خودمان شروع می‌کنیم به پیش‌بینی کردن. از دوستان و متخصصان زیادی مشورت می‌گیریم یا مرتباً به جستجو در سایت‌های اینترنتی می‌پردازیم و به‌دنبال اطلاعات هستیم. ما به غرایز خود به‌عنوان والدین ایمان نداریم (به‌تازگی مطلبی در مجلهٔ «کودک» خواندم که نوشته بود والدین همیشه نباید کار درست را انجام دهند و نگران اشتباه کردن باشند) بنابراین با عدم اعتمادبه‌نفسی که در وجود خودمان است باعث آزار کودکانمان می‌شویم. ما به احساساتمان اعتماد نمی‌کنیم بنابراین برای اجتناب از آنها تا جایی که ممکن است خودمان را مشغول نگه می‌داریم.

  ام اچ راین در این کتاب با شما از موهبت خودباوری و نقش پررنگ آن در زندگی موفق صحبت می‌کند. قدرت خودباوری را برای شما اشکا می‌سازد، از روش برخورد با خودباوری و درونی سازی ان سخن می‌گوید، به شما تمرین خودباوری می‌دهد و راهکارهایی معرفی می‌کند تا با کمک آنها خودباوری‌تان را افزایش دهید.

 خواندن کتاب خودت را باور داشته باش را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

علاقه‌مندان به کتاب‌های موفقیت و خودیاری مخاطبان این کتاب‌اند.

 بخشی از کتاب خودت را باور داشته باش

آن روز را کاملاً به یاد می‌آورم. در خیابان برکلی، در کالیفرنیا رانندگی می‌کردم و می‌خواستم از شیب‌دارترین خیابان شهر بالا بروم که این فکر به ذهنم خطور کرد: من همینی‌ام که هستم، اساس و بنیاد من همین است و قرار نیست تغییر کند. تا آن‌زمان که در اواخر دههٔ سی بودم درمورد خودم فکر می‌کردم من دختری هستم که یک همخانه و تعداد کمی دوست صمیمی دارم و بیشتر وقت‌های آزادم را تنها می‌گذرانم اما گمان می‌کردم اینها موقتی‌ست. آن‌زمان دلم می‌خواست تبدیل به آدم دیگری شوم، مثلاً یک انسان خیلی اجتماعی مثل خواهرم که هر روز تعداد زیادی از دوستانش با او تماس می‌گیرند. حالا که خودم را باور کردم و طرز فکرم را بهبود بخشیدم زندگی اجتماعی درخشانی دارم و به‌طور ناگهانی به‌جای اینکه مثل همیشه تقریباً ساعت نه شب به تختخواب بروم (حتی زمانی‌که به دانشگاه می‌رفتم) تبدیل شدم به آدمی شب‌زنده‌دار.

زمانی‌که در حال رانندگی بودم متوجه شدم که من همینی‌ام که هستم، آدمی که دوست دارد روی تخت لم بدهد و یک‌عالم کتاب بخواند، عاشق خوابیدن است، آدمی که همیشه هوشمندانه و عقلانی عمل کرده است اما به‌لحاظ جسمی و فیزیکی دست‌وپاچلفتی‌ست، آدمی که تعداد کمی دوست صمیمی در زندگی‌اش نگه داشته است اما به تمام انسان‌ها عمیقاً اهمیت می‌دهد و آدمی که زمان‌های زیادی را به‌تنهایی می‌گذراند. من زمانی‌که پنج‌ساله یا سی‌وپنج‌ساله بودم همین‌طور بودم و به‌احتمال‌زیاد در هشتادوپنج‌سالگی هم همین خواهم بود. همچنین متوجه شدم مدلِ شخصیتی من، به‌طور کلی فقط برای خود من درست و خوب است.

بعد از اینکه خودم را همان‌گونه که هستم پذیرفتم تا حد بسیار زیادی احساس آسودگی خاطر کردم. در لایه‌های زیرین افکارم که تقریباً خلقیاتم را تغییر داده بودم این باور وجود داشت که این طرز رفتار خیلی درست نیست. آیا نباید هرکسی یک لیست بلندبالا از اسامی دوستانش داشته باشد؟ آیا نباید هر شب به مهمانی بروی؟ من حداقل از زمانی‌که به کودکستان می‌رفتم این حس را داشتم که من عجیب‌وغریب و متفاوتم و مثل بقیه نیستم. این «عدم درستی» که درمورد خودم فکر می‌کردم اگر آسیب روانی زمان کودکی از بین برود تقریباً بی‌خطر می‌شود. زمانی‌که به مدرسه می‌رفتم سعی می‌کردم دیده نشوم، نه آن‌قدر عادی بودم که دیگران خیلی دلشان بخواهد با من باشند و نه آن‌قدر غیرعادی که طردم کنند یا آدم منفوری باشم و مسخره‌ام کنند. من فقط آدمی بودم که دیده نمی‌شدم.

حالا متوجه شده‌ام که همهٔ انسان‌ها در کودکی احساس می‌کنند عجیب‌وغریب و متفاوت هستند. درواقع تنها یک نفر را دیده‌ام که گفت خودش را متفاوت نمی‌دیده و در نوجوانی تمام سعی خودش را کرده تا جایی که می‌تواند متفاوت باشد. بیشتر ما در کودکی ویژگی‌های منحصربه‌فرد خود را-که ناشی از خانواده و جغرافیایی‌ست که در آن زاده شده‌ایم-فهمیده‌ایم و سخت تلاش کرده‌ایم تا این ویژگی‌ها را پنهان کنیم و نشان دهیم که ما هم مثل بقیه هستیم. من این را در آنای شش‌ساله می‌بینم. او برای عروسک باربی‌اش کفش می‌خواهد چون میا از آنها دارد. او فلان رژ لب را می‌خواهد چون تایر از آن دارد. او باید موهایش بلند باشد چون همهٔ دخترها موهای بلندی دارند. او لباس قهوه‌ای نمی‌پوشد چون قهوه‌ای رنگ پسرهاست. من درک می‌کنم این خاصیت بشر است که دلش می‌خواهد همانند بقیه باشد و این موضوع برای من بیمناک و رقت‌انگیز است.

به‌عبارتی، در مسیر رسیدن به خودباوری، مجدداً به همان تفاوت‌هایی که روزی ما را خجالت‌زده کرده بود بازمی‌گردیم، نه‌فقط برای اینکه خصوصیات اخلاقی خاص خود را بپذیریم، بلکه برای پذیرش فردیت و ویژگی‌های خویش با آغوش باز و قابل‌تجلیل دانستن آنها. همان‌طور که بت میدلر اشاره می‌کند تفاوت‌های ما بیانگر این است که ما چه کسی هستیم و بنابراین چه چیزی برای عرضه در این دنیا داریم. اگر من زیاد مطالعه نداشتم نمی‌توانستم ویراستار و نویسنده شوم. اگر هر شب به مهمانی می‌رفتم نمی‌توانستم مدت زیادی در زندگی‌ام به این فکر کنم که ما به‌عنوان انسان چطور می‌توانیم خوشحال‌تر زندگی کنیم و با یکدیگر ارتباط داشته باشیم و درنتیجه کتاب‌هایی که تاکنون نوشته‌ام را ننوشته بودم. من از هیچ‌کس انتقاد نمی‌کنم، هرکس فردیت و ویژگی‌های خود را دارد و ما درنهایت آن چیزی هستیم که به دیگران ارائه می‌دهیم.

پذیرش خویش مسئلهٔ کوچکی نیست و برای رسیدن به آن نیاز داریم تا مابین کسی که هستیم و کاری که انجام می‌دهیم فرق قائل شویم. همهٔ ما کارهایی انجام داده‌ایم که از انجام آنها پشیمان هستیم. برای مثال، بارها پیش آمده که بدون شناخت لازم از شخصی عاشقش شوم، اما متوجه شدم که هرچه بیشتر خودم را قبول داشته باشم و ذات اصلی خودم را بپذیرم بیشتر قادر خواهم بود از اشتباهاتم درس بگیرم و رشد کنم.

نظری برای کتاب ثبت نشده است
«آموختن پرواز» می‌گوید: «چیزی فراتر از روح و روان، خردمندتر از ذهن و خلاق‌تر از تصور، از ما دعوت و ما را وادار می‌کند به شخصی که می‌خواهیم تبدیل شویم.»
کاربر ۳۸۳۳۲۲۵
مشکلات خود را کم‌اهمیت و بدون اولویت جلوه دهید تا آنها خودشان راه خودشان را پیدا کنند و بهترین حالت را برایتان رو کنند.
کاربر ۳۸۳۳۲۲۵
اشتباهات به ما یادآوری می‌کنند که ما انسان هستیم و همیشه در روند کامل شدن قرار داریم.
کاربر ۳۸۳۳۲۲۵
«اولویت‌های اصلی هر فرد که از بطن مسائلی که به‌شدت برای آن شخص مهم هستند می‌آید. اولویت‌ها تنها علاقه نیستند که بتوانند تغییر کنند بلکه نقطهٔ مرکزی زندگی ما هستند.»
کاربر ۳۸۳۳۲۲۵
بسط و گسترش نعمت‌هایی که به ما هدیه شده ما را از روزمرگی نجات می‌دهد
کاربر ۳۸۳۳۲۲۵

حجم

۱۸۵٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۰۰ صفحه

حجم

۱۸۵٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۰۰ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
تومان