دانلود و خرید کتاب اعترافات یک دوست خیالی میشل کیوواس ترجمه زهرا چوپانکاره
تصویر جلد کتاب اعترافات یک دوست خیالی

کتاب اعترافات یک دوست خیالی

نویسنده:میشل کیوواس
انتشارات:نشر کتاب چ
امتیاز:
۴.۵از ۲۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب اعترافات یک دوست خیالی

کتاب اعترافات یک دوست خیالی داستان جذابی از میشل کیوواس است. داستان بامزه‌ای که از تلاش برای پذیرش خود می‌گوید و مخاطبان را همراه با خود به دنیای یک دوست می‌‎برد که معتقد است همه از او متنفرند؛ به نظر شما چه رازی در این میان وجود دارد؟

کتاب چ، واحد کودک و نوجوان نشر چشمه این داستان را با ترجمه زهرا چوپانکاره منتشر کرده است.

درباره کتاب اعترافات یک دوست خیالی

اعترافات یک دوست خیالی مجموعه اعترافات و البته خاطرات ژاک پاپیه است و این خاطرات واقعا هم باید نوشته شوند. می‌دانید چرا؟ چون همه از ژاک پاپیه متنفرند. اگر باور نمی‌کنید باید بگویم که اعضای خانواده او، همیشه یادشان می‌رود که سر میز شام برای او هم صندلی و بشقاب بگذارند. توی مدرسه وقتی دستش را بالا می‌برد تا به سوال معلم جواب دهد، معلم هم او را نادیده می‌گیرد. تا به حال یکبار هم نشده است که برای تیم‌های ورزشی انتخاب شود! شما چه دلیل دیگری می‌توانید بیاورید که همه از او متنفر نیستند؟ خب البته راستش حساب فلور را باید از بقیه جدا کرد. فلور خواهر دوقلوی ژاک پاپیه و انگار تنها نفری است که به او اهمیت می‌دهد! 

شاید هم رازی در میان باشد که ما از آن بیخبریم...

میشل کیوواس در این کتاب به زیبایی تمام از پذیرش خود، پیدا کردن هدف و تلاش برای شناخت خود می‌گوید و مخاطبانش را به دنیای ژاک می‌برد. روزی که ژاک پاپیه کشف غم‌انگیزی می‌کند و می‌فهمد او اصلا پسربچه‌ای واقعی نیست! بلکه دوست خیالی فلور است! حالا ژاک سخت تلاش می‌کند تا دریابد که واقعا چه کسی است و چه جایگاهی در این دنیا دارد. تلاش‌های او گاهی خنده را به لب‌هایتان می‌آورد و گاهی اشک به چشمانتان. با اینحال آنقدر جذاب و لذتبخش است که نمی‌توانید از خواندن کتاب دست بکشید. 

کتاب اعترافات یک دوست خیالی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

کتاب اعترافات یک دوست خیالی یک داستان جذاب و فوق العاده برای تمام نوجوانان است. اگر دوست دارید غرق در داستانی جذاب شوید، همراه با قهرمان آن بخندید، غصه بخورید، تعجب کنید و خلاصه تمام احساساتتان را درگیر کنید، این کتاب را انتخاب کنید.

بخشی از کتاب اعترافات یک دوست خیالی

همه از ژاک پاپیه متنفرند

آی دنیا! من دارم خاطراتم را می‌نویسم و اسم فصل اولش را هم گذاشته‌ام: همه از ژاک پاپیه متنفرند

به نظرم این اسمْ خلاصه کمی شاعرانه‌ای است از ماجراهایی که در هشت سال اول زندگی در این دنیا از سر گذرانده‌ام. خیلی زود می‌روم سراغ فصل دوم. آن‌جا اعتراف خواهم کرد که در فصل اول، واقعیت، درست مثل هیکل کش‌آمده فرانسوای سوسیسی کمی اغراق‌آمیز است. اغراقی که می‌گویم به آن کلمه «همه» برمی‌گردد. حساب سه نفر را باید از «همه» سوا کرد:

مامان

بابا

خواهر دوقلویم فلور.

اگر دقت کرده باشید، حتماً متوجه شده‌اید که اسم فرانسوامان را در این فهرست نیاورده‌ام.

یک پسربچه و حیوان خانگی‌اش بدون شک بهترین نمونه یک زوج جدانشدنی محسوب می‌شوند.

مثل کره و عسل،

مثل پای راست و چپ،

مثل نمک و فلفل،

اما...

رابطه من با فرانسوا بیش‌تر مثل این است که یکی مشتش را در عسل فروکند و بعد بکوبد توی دهنت. مثل این‌که پای چپت توی تله خرس گیر کند. مثل این‌که دستت با کاغذ ببُرد و رویش نمک بپاشند. فکر کنم قضیه دست‌تان آمده باشد.

اگر راستش را بخواهید همه‌اش هم تقصیر فرانسوا نیست؛ بخت چندان یارش نبوده. مثلاً فکر کنم کسی که مسئول ساختن حیوانات است، موقع چسباندن پاهای کوتاه و خپل فرانسوا به بدن دراز موزی‌شکلش، حواسش خیلی جمع کار نبوده. شاید اگر شکم ما هم موقع راه رفتن زمین را جارو می‌کرد، مثل او بداخلاق می‌شدیم.

اولین‌باری که فرانسوا را به خانه آوردیم هنوز توله کوچکی بود. خواهرم را بو کشید و نیشش باز شد. بعد من را بو کشید و شروع کرد به واق‌واق کردن. در این هشت سال، هر وقت نزدیک آن دماغ لعنتی‌اش بوده‌ام، یک دقیقه هم دست از پارس کردن برنداشته.

فانتاسماگوری♡•♡
۱۴۰۰/۰۸/۲۶

این کتاب به قدری عالی بود که فرقی نمیکنه چند سالتون باشه برای ادامه ی زندگی باید بخونیدش! مترجمش خیلی خوب و روان ترجمه کرده به قدری که قشنگ تو داستان غرق میشید: شخصیت پردازی‌ها اتفاقاتی که افتاد توصیفاتش انقدر

- بیشتر
Elham jannesari
۱۴۰۰/۰۶/۲۳

به خونه خوش اومدی «ژاک پاپیه»❤️❤️❤️. با خوندنش فقط به خودم میگفتم ای کاش من نویسنده ش بودم. فوق العاده بود.

anau.book
۱۴۰۱/۰۱/۰۶

بسیار داستان قشنگی بود : دقیقا همونجوری که کتاب گفته بود : الان من نمی تونم هیچ کلمه ی مناسبی برای عالی بودن این کتاب پیدا کنم 🙂 من این کتابو با طاقچه بی نهایت خوندم و بسیار خوشم آمد الان

- بیشتر
sima
۱۴۰۰/۰۳/۲۳

طعم خوش خواندن با این کتاب. پر از تخیل و اتفاقا جالب و فضای جدید... راوی منحصر به فرد. بخونید حتما

(:دختر کتابخوان:)
۱۴۰۰/۱۱/۳۰

اخی چه کتاب قشنگی دلم برای ژاک پاپیه سوخت😥😢❤️💙 واقعا کتاب جالبی بود حتما بهتون توصیه میکنم بخونید خیلی زیبا بود واقعا همه مون در زندکی احتیاج به یک دوست خیالی داریم دنیای تخیلیه یک انسان میتونه آینده ش رو

- بیشتر
|ݐ.الف
۱۴۰۱/۰۱/۱۰

این کتاب خیال‌پردازی بی‌باکانه کودکی رو دوباره براتون زنده میکنه .. ارزشای زندگی رو با جملات ساده مرور میکنه قلبتون با خوندنش جوونه میزنه 🍃🙂

nao
۱۴۰۱/۰۷/۰۳

یکی از قشنگ ترین کتاباست

kang yonji
۱۴۰۱/۰۶/۰۶

خب بود ول من دانلود کردم نخیریدم که کامل باز شه ولی حتما بخونید

sepideh_f2
۱۴۰۱/۰۴/۲۰

عالییییی بود ، با اینکه آخرش خیلی غم انگیز بود ولی واقعا ۵ ستاره برای این کتاب کمه🥲❤️

کاربر ۲۷۹۱۰۲۵
۱۴۰۱/۰۱/۱۶

عالی! فوق‌العاده! از بهترین بهترین کتاب‌هایی که در زندگی‌م خوندم.

مدرسه. کی این جای وحشتناک را اختراع کرد؟
ساره🌿
پنجره باز بود و پرده‌ها با نسیم می‌رقصیدند. احمقانه است اما بفهمی‌نفهمی گریه‌ام گرفت. رقص پرده‌ها با باد همیشه این‌همه قشنگ بود؟ غژغژ تخته‌ها و واق‌واق سگ‌ها و گردوغباری که توی شعاع کجکی نور می‌رقصیدند چی؟ به گمانم باید از همه‌چیز دور باشی تا قدر هر چیز را بدانی.
Elham jannesari
همهٔ ما دل‌مان می‌خواهد یک نفر را پیدا کنیم که واقعاً بشناسدمان، آن یک نفری که همهٔ عادت‌های عجیب‌وغریب‌مان را بداند و باز هم ما را بفهمد. شما تا حالا کسی را داشته‌اید که این‌جوری ببیندتان؟ واقعاً، ته دل‌تان را، آن‌جایی را ببیند که هیچ‌کس دیگر توی دنیا ازش خبر ندارد؟ امیدوارم داشته باشید.
anau.book
کم‌کم به این فکر افتادم که اگر گوشه‌های پنهان هر آدمی را ببینید، همان بخش‌هایی که هیچ‌کس دیگر نمی‌تواند ببیند، حتماً شگفت‌زده می‌شوید. اگر می‌توانستید آن‌ها را وقت خواندن آوازهای من‌درآوردی ببینید یا وقتی توی آینه برای خودشان شکلک درمی‌آورند، اگر می‌دیدید که با یک برگ درخت چاق‌سلامتی می‌کنند، یا می‌ایستند تا کرم ابریشم سبزی را تماشا کنند که از تار نامرئی‌اش آویزان شده و بین زمین و آسمان معلق مانده، یا آدم‌هایی را می‌دیدید که فقط با بقیه فرق دارند، تنها هستند و گاهی هم شب‌ها گریه می‌کنند. دیدن آن‌ها، دیدن خود واقعی آن‌ها چاره‌ای جز این برایتان نمی‌گذاشت که فکر کنید تک‌تک آدم‌ها، همهٔ آن‌ها، شگفت‌انگیزند.
Elham jannesari
همیشه از چیزهای خیلی کوچک قشنگ خوشش می‌آمد، مثل مبلمان خانهٔ عروسک‌ها یا لانهٔ موش‌ها، یا مهربانی‌های کوچکی که توجه کسی را جلب نمی‌کرد. از تصور این چیزهای کوچک توی قلبش خوشم آمد
Elham jannesari
برنارد مثل غنچهٔ بازنشده بود، مثل یک دانهٔ بلوط که توی خودش درختی داشت، مثل آهنگی که هنوز کسی نشنیده بود.
Elham jannesari
اما من چه چیز خاصی داشتم؟ نمی‌دانم. گمانم خود آدم چندان نمی‌داند که چه چیز خاصی دارد. شاید دلیلش این باشد که آدم زیادی به خودش نزدیک است و نمی‌تواند خودش را خوب ببیند، مثل گُلی که به پایین نگاه می‌کند و فکر می‌کند فقط ساقه دارد. گمان کنم مهم این است که باور داشته باشید، باور کنید که ویژه‌اید. و آدم‌هایی که به شما نزدیک‌اند این را می‌بینند، آن‌هم از راه‌هایی که اصلاً فکرش را نمی‌کنید
کاربر... :)
عجیب است، وقتی کسی صدایت را نمی‌شنود، کلمهٔ خداحافظی تقریباً از هر کلمهٔ دیگری کوچک‌تر و بی‌معنی‌تر به نظر می‌رسد.
Elham jannesari
«خیالی باشی یا واقعی، دیده شدن یا نشدنت بستگی به خودت داره.»
فانتاسماگوری♡•♡
دلم نمی‌آمد خداحافظی کنم. می‌دانستم ازم می‌خواهد که بمانم و اگر می‌خواست، می‌ماندم.
paria
شاید ما هم از همان چیزی ساخته شده‌ایم که ستاره‌ها ساخته شده‌اند و ستاره‌ها هم از همان چیزی ساخته شده‌اند که ما را از آن درست کرده‌اند. از جنس همهٔ چیزهایی که گم شده‌اند و به هیچ جایی تعلق ندارند.
paria
وقتی همهٔ چیزهایی را که دربارهٔ خودت می‌دانستی از دست بدهی، ازت چی می‌ماند؟ وقتی هیچ‌کس نباشد که یادت بیاورد نقشت توی زندگی چی بوده و هیچ خاطره‌ای در کار نباشد که به خاطرش پشیمان باشی یا با یادآوری‌اش دلت گرم شود، دیگر کی هستی؟ اگر اصلاً یادت نیاید شبیه چیزی بودن چه‌جوری است، شبیه چی می‌شوی؟ چه شکلی می‌شوی؟ اگر هیچ خاطره‌ای نداشته باشی، توی خواب چی می‌بینی؟ اگر هیچ موسیقی به یادت نیاید، کدام آهنگ می‌افتد توی سرت؟
my.6620
گفتم: «خیلی خب، باشه. اما من از چی ساخته شدم فلور؟ از جنسی نیستم که بتونی لمسش کنی یا حتی ببینیش.» فلور جواب داد: «یه عالمه چیزهای واقعی هستن که نمی‌شه دیدشون یا لمس‌شون کرد. مثل موسیقی، آرزوها، و جاذبهٔ زمین. برق هم همین‌طور! و احساسات و سکوت.»
کاربر... :)
اما می‌دونی کدوم‌ها از همه بهترن؟ اون‌هایی که کاری می‌کنن حس کنی همه‌کار می‌تونی بکنی. منظورم اینه که مگه چندنفر ممکنه توی دنیا باشن که این‌جوری قبولت داشته باشن؟ توی وجودت یه چیزی رو ببینن و کاری کنن که احساس کنی با بقیه فرق داری
anau.book
بعضی وقت‌ها خوبه هم‌جنس‌ها دوروبرت باشن.» تا آن موقع هیچ‌وقت دوروبر هم‌جنس‌هایم نبودم، چیزهایی که نه کسی می‌بیندشان نه صدایشان را می‌شنود، دست‌کم نه آن‌جوری که همه انتظار دارند. شاید آن‌ها درکم کنند. ببین، حتی برگ‌های خشک هم زمستان‌ها زیر برف دور هم حلقه می‌زنند. حتی تاریکی‌ها هم، وقتی صبح می‌رسد، کنج دیوارها و ته کشوها جمع می‌شوند.
Elham jannesari
وقتی همهٔ چیزهایی را که دربارهٔ خودت می‌دانستی از دست بدهی، ازت چی می‌ماند؟ وقتی هیچ‌کس نباشد که یادت بیاورد نقشت توی زندگی چی بوده و هیچ خاطره‌ای در کار نباشد که به خاطرش پشیمان باشی یا با یادآوری‌اش دلت گرم شود، دیگر کی هستی؟ اگر اصلاً یادت نیاید شبیه چیزی بودن چه‌جوری است، شبیه چی می‌شوی؟ چه شکلی می‌شوی؟ اگر هیچ خاطره‌ای نداشته باشی، توی خواب چی می‌بینی؟ اگر هیچ موسیقی به یادت نیاید، کدام آهنگ می‌افتد توی سرت؟
paria
دقت کرده‌اید وقتی آدم‌ها دربارهٔ چیزی حرف می‌زنند که دوستش دارند، چه‌طور چشم‌هایشان برق می‌زند؟
paria
مگه چندنفر ممکنه توی دنیا باشن که این‌جوری قبولت داشته باشن؟ توی وجودت یه چیزی رو ببینن و کاری کنن که احساس کنی با بقیه فرق داری؟» با حرفش موافق بودم: «تقریباً هیچ‌کس. اگه شانس بیاری ممکنه تو تمام زندگیت یکی دو نفر این‌جوری پیدا بشن.»
starlight
دوشنبه، کلاس ما مسابقهٔ فوتبال داشت. کاپیتان‌ها یکی‌یکی از بین بچه‌ها یارکشی کردند. تا نوبت من رسید، رفتند و شروع کردند به بازی. من حتی انتخاب آخرشان هم نبودم، اصلاً انتخاب نشدم.
starlight
دلم آن‌قدر از دوست داشتن پر شد که فکر کردم هر آن ممکن است بترکد. با این‌که می‌دانستم نمی‌تواند صدایم را بشنود، با این‌که می‌دانستم کلمه‌هایم به جایی نمی‌رسند، هر جور که بود می‌خواستم بهش بگویم. آهسته گفتم: «فلور، من فراموشت نکردم.»
sepideh_f2

حجم

۲٫۰ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۹۲ صفحه

حجم

۲٫۰ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۹۲ صفحه

قیمت:
۴۳,۰۰۰
۲۱,۵۰۰
۵۰%
تومان