دانلود و خرید کتاب پرونده بالتیمور ژوئل دیکر ترجمه آریا نوری
تصویر جلد کتاب پرونده بالتیمور

کتاب پرونده بالتیمور

نویسنده:ژوئل دیکر
انتشارات:نشر البرز
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۳از ۳۹ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب پرونده بالتیمور

کتاب پرونده بالتیمور اثری از ژوئل دیکر است که با ترجمه آریا نوری منتشر شده است. این کتاب که ادامه داستان رمان «پرونده هری کبر» داستانی جذاب است که پرده از راز دروغ، خیانت و حسادت‌های خانوادگی برمی‌دارد.

ژوئل دیکر با نوشتن کتاب پرونده بالتیمور بار دیگر هنرش را در نوشتن رمان‌های پر کشش و هیجانی نشان داد و کتابش را به فهرست کتاب‌های پرفروش در آمریکا وارد کرد.

درباره کتاب پرونده بالتیمور

مارکوس گلدمن نویسنده موفقی که با نوشتن کتاب «پرونده هری کبر» در دنیا معروف شده است، حالا در تلاش است تا کتاب سومش را بنویسد. همانطور که به دنبال سوژه‌ای جذاب میگردد، اتفاقی در زندگی‌اش رخ می‌دهد که به منبع الهام او برای یک رمان جدید تبدیل می‌شود. دیدار با الکساندرا نویل، که خواننده‌ای زیبا و موفق است و اولین عشق مارکوس هم هست. این دیدار باعث می‌شود تا مارکوس، تمام خاطرات کودکی‌اش را دوباره به چشم جلوی خودش ببیند.

هرچند خاطراتی که دارد، اصلا شیرین نیستند. او که سال‌ها بار این خاطرات را به تنهایی بر دوش کشیده است، تصمیم می‌گیرد تا با شیاطین درونی‌اش مواجه شود و داستان واقعی پسران بالتیمور را روایت کند.

داستانی از خانواده‌ای از هم پاشیده، میراثی که به لکه ننگ بدل شده است و آینده درخشانی که در انتظار سه پسرعمو بود. جوانانی با استعداد که بخاطر دروغ، خیانت و حسادت، آینده را از دست دادند. داستانی که پرونده بالتیمور را باز می‌کند.

کتاب پرونده بالتیمور را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

اگر از طرف‌داران رمان‌های خارجی هستید و یا آثار دیگر ژوئل دیکر را دوست داشتید، از خواندن کتاب پرونده بالتیمور لذت می‌برید.

درباره ژوئل دیکر

ژوئل دیکر، نویسنده، و رمان‌نویس اهل سوئیس، ۱۶ ژوئن ۱۹۸۵ به دنیا آمد. او برنده جوایزی همچون جایزه بزرگ رمان فرهنگستان فرانسه شده‌ است.

ژوئل دیکر تا نوزده سالگی در سوئیس تحصیل کرد و بعد از آن برای دوره‌ای یک‌ساله به فرانسه رفت. بعد از برگشتن از فرانسه، در دانشگاه ژنو حقوق خواند و سال ۲۰۱۰ از این دانشگاه فارغ التحصیل شد. او جوایز بسیاری گرفته است و در میان نویسندگان به دلیل جزئی‌نگری و هوش بالا بسیار مشهور است.

بخشی از کتاب پرونده بالتیمور

عمه آنیتا خودرو بی ام دبلیویی را می‌راند که احتمالاً با حقوق یک سال پدر و مادر من روی هم برابری می‌کرد. سوار آن خودرو که می‌شدم حال و هوایم تغییر می‌کرد، انگار دوست داشتم تبدیل شوم به گلدمن بالتیمور. سوار بر همان خودرو بود که مرکز شهر را ترک می‌کردیم و به سمت اوک پارک، محله شیک و ثروتمندی که عمویم ساکنش بود، روانه می‌شدیم. اوک پارک برای خود به‌سان دنیایی جداگانه بود: پیاده‌روها عریض‌تر بودند و درخت‌های بسیار بزرگی در دو سوی خیابان به چشم می‌خورد. هر خانه از دیگری بزرگ‌تر و شیک‌تر بود، گویی خانه‌ها هم با هم رقابت داشتند. در نظرم مردم آنجا بهتر بودند و حتی سگ‌ها هم زیباتر. در آن محل، برعکس مونت کلر، تمام خانه‌ها به وسیله حفاظ‌هایی بلند به خوبی محافظت می‌شدند و شب‌ها خودروهای گشت پلیس به طور دائمی نگهبانی می‌دادند تا خیال ساکنان آسوده باشد.

از آن محل که عبور می‌کردم، آن هم در خودرو و در کنار عمه آنیتا، حس و حال بسیار خوبی به من دست می‌داد، حس و حال یک گلدمن بالتیمور. باعث می‌شد گمان کنم تبدیل به انسانی والاتر شده‌ام. مأموران گشت عادت داشتند به مردم محل با حرکت دست سلام دهند و مردم نیز پاسخ می‌دادند. این حرکت دست‌ها نشان دهنده این بود که همه چیز خوب است و جای هیچ نگرانی ای نیست. نخستین گشتی که دیدیم برای ما دست تکان داد، عمه آنیتا نیز با حرکت دستی جواب او را داد، من هم به سرعت همین کار را کردم، بالاخره هر چه که باشد عضوی از آن‌ها شده بودم. جلوی در خانه که می‌رسیدیم، عمه آنیتا دو بار بوق می‌زد تا ورودمان را اعلام کند، سپس با ریموت، در گاراژ را باز می‌کرد. پارکینگ خانه آن‌ها جای چهار خودرو را داشت. همین که از خودرو پیاده می‌شدیم، در منزل باز می‌شد و وودی و هیلل با داد و قال به سمتم می‌دویدند. برادرهایی که هیچ‌وقت در زندگی نداشتم. با شور و حرارت خاصی وارد خانه‌شان می‌شدم، همه چیز در نظرم بی نقص بود. دستشویی‌های آن‌جا به اندازه اتاق‌های خانه ما بود و اتاق‌هایشان به اندازه سالن منزلمان.

هربار که در بالتیمور اقامت می‌کردم، احساسی که به عمو و زن عمویم داشتم بیشتر می‌شد و بیشتر از پیش ستایششان می‌کردم. هیلل و وودی نیز به جزئی از وجودم بدل شده بودند. ما ورزش‌هایی یکسان، بازیگرانی یکسان، فیلم‌هایی یکسان و حتی دخترانی یکسان را دوست داشتیم و همیشه با هم، به هر نحوی که بود به توافق می‌رسیدیم.

هرچند که بین ما و وودی پیوند خونی برقرار نبود، ولی پیوندمان نسبت به بسیاری از پیوندهای خونی نیز قوی‌تر بود. برخی مواقع به دیدن پدر عمه آنیتا می‌رفتیم که در خانه سالمندان زندگی می‌کرد. البته ناگفته نماند که ما به آنجا خانه مرده‌ها می‌گفتیم. هربار که می‌رفتیم از ما کلی در مورد هویت وودی سؤال می‌پرسیدند و با هم اشتباه می‌گرفتندمان. عمه آنیتا هم هر بار با صبر و حوصله به معرفی تک تک ما می‌پرداخت: «ایشون وودی هستن، دوست مارکوس و هیلل، پسر خیلی خوبی هم هست.» عمه آنیتا همیشه وقتی می‌خواست در مورد وودی به پدرش توضیح بدهد، دقت می‌کرد او در اتاق نباشد تا یک وقت به احساساتش لطمه‌ای وارد نشود. هرچند همه ما به خوبی می‌دانستیم که تقریباً او را به اندازه پسر خودش دوست داشت. هربارهم که سه نفری به آنجا می‌رفتیم، بدون آنکه عمه آنیتا همراهمان باشد، اگر یکی از آن سالمندان در مورد هویتمان سؤالی می‌پرسید، فقط و فقط پاسخ می‌دادیم: «من یکی از سه پسرعموهای گلدمن‌ها هستم.» هیچ‌وقت سعی نمی‌کردیم خودمان را به وسیله اسم بردن مستقیم متمایز کنیم.

معرفی نویسنده
عکس ژوئل دیکر
ژوئل دیکر

این روزها نام ژوئل دیکر له نام رمان پرونده هری کبر گره خورده است. این رمان که به بیش از ۳۰ زبان ترجمه شده و بیش از ۴ میلیون نسخه آن در جهان به فروش رسیده، این نویسنده را به یک ستاره تبدیل کرده است. او در ۱۶ ژوئن ۱۹۸۵ در ژنو سوئیس متولد شد. دیکر رمان‌نویسی است که در نوجوانی رشته بازیگری را رها کرده و به تحصیل در رشته حقوق پرداخته است! با این وجود در سال ۲۰۱۰ برای همیشه با دنیای حقوق و وکالت خداحافظی کرد تا به طور تمام‌وقت به نویسندگی بپردازد.

دختر خوانده پروفسور اسنیپ فقید 🐍💚
۱۴۰۰/۰۴/۱۸

در مقایسه با کتاب پرونده ی هری کبر، نویسنده یک عقب گرد داشت. انتظار داشتم با توجه به پیشینه ی نویسنده و اسم کتاب، یک داستان جنایی باشه ولی نبود. شخصیت مارکوس گلدمن که در کتاب هری کبر هم حضور

- بیشتر
forough
۱۴۰۰/۰۳/۱۸

یکی از قشنگ‌ترین رمان‌های پلیسی که خوندم پرونده هری کبر از همین نویسنده و نشر هم پیشنهاد میشه

ر.نون
۱۴۰۰/۰۳/۱۷

جذاب و روان نوشته شده بود کار های این نویسنده اکثرا قشنگه

مهسا
۱۴۰۰/۰۶/۰۷

من قبل از این کتاب "پرونده هری کبر" را خوانده بودم و انتظار داشتم این کتاب هم برایم به جذابیت قبلی باشد، اما نبود. داستان پردازی خوبی داشت و مثل "پرونده هری کبر" راوی مارکوس نویسنده بود. اما من زیاد

- بیشتر
sepid sh
۱۴۰۱/۰۹/۰۱

کتاب در مورد ماجرای دو خانواده و بچه هاشون از کودکی تا بزرگسالی هستش. اول اینکه کتاب اصلا جنایی، پلیسی یا معمایی نیست. اتفاقاتی رو شرح میده و یه سری رازها هم هستش که خواننده دوست داره بدونه قضیه چیه

- بیشتر
mohammad
۱۴۰۱/۰۳/۱۷

داستان خوبی داشت اما زیاده گویی بسیار در داستان مشهود بود به حدی که اگر یه بخشهایی ازش حذف بشه اتفاق خاصی رخ نمیده ، در ضمن من یه ستاره کم دادم بابت تعداد زیادی غلط های املایی و حتی

- بیشتر
maria
۱۴۰۰/۰۶/۰۵

نمیدونم چرا چند وقتیه که کتاب های کمی نظرمو جلب میکنن و متاسفانه این کتاب هم چندان مجذوبم نکرد. با خوندن اسم کتاب احتمالا توقع ماجرایی پر هیجان و سراسر فراز و فرود داریم ولی هیجان کمترین حسی بود که از

- بیشتر
m
۱۴۰۱/۰۷/۱۲

کتاب بدی نبود نقل قول هایی که از پسر عموهاش وقتی کوچیک بودن داشت خیلی بد بود حرفایی که میزدن رو از یه پسر بچه ۸ ساله واقعا انتظار نداری انگار یه آدم ۳۰ ساله داشت حرف می‌زد خیلی جذابیت

- بیشتر
zohreh
۱۴۰۰/۰۸/۰۸

۶۳. کتاب، ماجرای پسرعموهایی ملقب به "دار و دسته بالتیموری‌ها" رو از ابتدا تا انتهای زندگیشون روایت میکنه. نمونه خیلی خوبی از این که غرور و تعصب چطور میتونه یک خانواده رو از هم بپاشونه، و همه چیز‌های خوب رو از دستشون

- بیشتر
معصوم
۱۴۰۰/۰۷/۱۳

کتاب داستان زندگی چند خانواده و احساسات بین اونهاست ،غرور دروغ بویژه حسادت! اینکه چطور حسادت میتونه باعث نابودی خانواده ها بشه ،کتاب هیجان زیادی نداره و چیزی که خواننده رو ترغیب میکنه به ادامه، تاکید نویسنده بر روی کلمه

- بیشتر
می‌گفت یک بار بوسیدن اصلاً کافی نیست، ولی به نظر خود من خیلی هم زیاد بود. امروز که فکرش را می‌کنم، حسرت می‌خورم که چرا هر بار ده مرتبه بر صورت مادرم بوسه نمی‌زدم
smile
چرا کتاب می‌نویسم؟ چون کتاب‌ها از زندگی، قدرت بیشتری دارند. کتاب نوشتن بهترین راه انتقام است. کتاب‌ها می‌توانند از دیواری که هر کس پیرامون وجودش می‌کشد به راحتی عبور کنند و به باطن وی برسند. من کتاب می‌نویسم، چون نویسنده‌ام...
مهسا
تلویزیون همه چیز رو راحت کرده. با تبلیغاش به مردم می‌گه چی کار کنن و با فیلمایی که پخش می‌کنه، به ذهنشون جهت می‌ده.
Knowledge
خاطرات اصلی فقط در ذهن آدم حک میشه.
zohreh
نوشتن یک رمان، درست مانند رفتن به تعطیلات است. زندگی شما که تا پیش از آغاز کار بسیار آرام است، به ناگاه با هجوم شخصیت‌های بسیاری، دگرگون می‌شود، شخصیت‌هایی که خودتان وظیفهٔ خلقشان را برعهده دارید. فرض را بر این بگذارید که یک روز گرم تابستان، شخصیت‌های داستانتان با اتوبوس به خانهٔ شما می‌آیند و الان قرار است مدت زمانی را با آن‌ها بگذارنید، باید در کنارشان باشید و ازشان مراقبت کنید. شما دیگر مسئول همه چیز آن‌ها هستید. چرا؟ چون شما نویسنده‌اید.
n re
بدونه اینکه بخوای منو سؤال‌پیچ کنی، همین الان پاشو بیا بالتیمور.
hamtaf
به نظر من زندگی وقتی معنا داره که ما بتونیم سه تا کار رو انجام بدیم: دوست داشته باشیم، دیگران دوستمون داشته باشن و بتونیم اگه کسی خطایی کرد، حالا هراندازه هم بد، ببخشیمش.
zohreh
مردم دیگه تصویر می‌خوان. نمی‌خوان فکر کنن، فقط می‌خوان ببینن! از صبح تا غروب جون می‌کنن، دوست دارن بشینن با خیال راحت یه فیلم ببینن. خدارو شکر تلویزیون همه چیز رو راحت کرده. با تبلیغاش به مردم می‌گه چی کار کنن و با فیلمایی که پخش می‌کنه، به ذهنشون جهت می‌ده. بعدش نوبت یه نوشیدنی می‌رسه. خب دیگه، تبلیغ کوکا کولا بهشون می‌گه باید برن از یخچال خونه یه کوکا کولا بردارن. حالا زمان استراحت تموم شده، فیلم پخش شده و شکم مردم هم سیر شده، وقت چی می‌رسه!؟ یه تبلیغ جدید! آهای آقا و خانومی که نشستی داری تلویزیون می‌بینی، تو خیلی زشتی، در ضمن بدنت هم اصلاً روی فرم نیست، پس چرا از محصولات لاغری استفاده نمی‌کنی؟ چرا این کرم‌های صورت رو نمی‌خری؟ زندگی همینه
sepid sh
روزگاری بود که شخصیت‌های مشهور در ایالات متحده دانشمندان و فضانوردان بودند، اما آن روزگار عوض شده است، شخصیت‌های مشهور این دوره عملاً هیچ کاری انجام نمی‌دهند و وقت خود را به بطالت سپری می‌کنند.
sepid sh
کتاب‌ها می‌توانند از دیواری که هر کس پیرامون وجودش می‌کشد به راحتی عبور کنند و به باطن وی برسند. من کتاب می‌نویسم، چون نویسنده‌ام...
mohammad
دیگه وقتش رسیده که کتاب زندگی خودت رو بنویسی پسر!
la Luna
مشکل تو هم دقیقاً همینه. تو می‌خوای مشهور بشی، نمی‌خوای خواننده بشی.»
کاربر ۱۱۸۰۸۱۰
روزگاری بود که شخصیت‌های مشهور در ایالات متحده دانشمندان و فضانوردان بودند، اما آن روزگار عوض شده است، شخصیت‌های مشهور این دوره عملاً هیچ کاری انجام نمی‌دهند و وقت خود را به بطالت سپری می‌کنند
hamtaf
من به خوبی احساس می‌کردم که پدر و مادر بزرگم عمویم را بیشتر از پدرم دوست دارند؛ گاهی وقت‌ها حسرت می‌خوردم که چرا پسر او نیستم.
smile
کتاب‌ها می‌توانند از دیواری که هر کس پیرامون وجودش می‌کشد به راحتی عبور کنند و به باطن وی برسند.
la Luna
«وودی گم نشده مارکی که بخوای بری دنبالش. فرار کرده، یعنی دلش نمی‌خواد کسی پیداش کنه.»
zohreh
«شهرت مثل یه لباس می‌مونه که خیلی زود برات کوچیک میشه و مجبوری درش بیاری. مهم اینه که ببینی وقتی اون لباس رو درآوردی، بازم چیزی برای ارائه داری یا نه؟»
zohreh
وودی، تو یه مشکلی داری، اونم اینکه می‌خوای از همه محافظت کنی.
zohreh
هرکسی باید ایدهٔ کتابش رو فقط خودش پیدا کنه.
zohreh
به نظر من زندگی وقتی معنا داره که ما بتونیم سه تا کار رو انجام بدیم: دوست داشته باشیم، دیگران دوستمون داشته باشن و بتونیم اگه کسی خطایی کرد، حالا هراندازه هم بد، ببخشیمش. بقیه‌ش دیگه خیلی مهم نیست
مهرگان

حجم

۳۳۹٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۴۵۶ صفحه

حجم

۳۳۹٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۴۵۶ صفحه

قیمت:
۱۰۳,۰۰۰
تومان