دانلود و خرید کتاب نقد بوم گرا زهرا پارساپور
تصویر جلد کتاب نقد بوم گرا

کتاب نقد بوم گرا

معرفی کتاب نقد بوم گرا

کتاب نقد بوم گرا نوشته زهرا پارساپور است. کتاب نقد بوم گرا به یکی از حوزه‌های جوان نقد ادبی یعنی نقد بوم گرا می‌پردازد. این نوع نقد پلی میان ادبیات و محیط زیست است و آثار کمی تا به‌حال به فارسی دراین زمینه منتشر شده است.

درباره کتاب نقد بوم گرا

نقد بوم‌گرا (Ecocriticism) از مطالعات میان‌رشته‌ای ادبیات و محیط زیست است که به‌دنبال یک ضرورت یعنی توجه به مسائل محیط زیست شکل گرفت. در نقد بوم‌گرا از سویی نگاه تازه‌ای به آثار ادبی با ملاحظات زیست‌محیطی داریم و از سوی دیگر مسائل و مشکلات زیست‌محیطی را با توجه به ریشه‌های فکری و فرهنگی موجود در آثار ادبی و زبانی بررسی می‌کنیم. 

زمان کوتاهی (نزدیک به دو دهه) از شکل‌گیری نقد بوم‌گرا در آمریکا می‌گذرد و هنوز مبانی نظری آن کامل شکل نگرفته، با وجود این توانسته است در کشورهای متعدد اروپایی و آسیایی و نیز استرالیا جای پای خود را باز کند. ویژگی نوپایی این نقد می‌تواند از سویی کار بررسی متون را از این دیدگاه برای ما دشوار سازد و از سوی دیگر این فرصت برای جامعه نقد ادبی در ایران فراهم است تا در فرایند شکل‌گیری این نقد با پشتوانه ارزشمند آثار برجسته ادبی که در اختیار داریم، نقش قابل‌توجهی را ایفا نماییم. نقد بوم‌گرا بیش از همه رویکردهای دیگر نقد ادبی مجال و قابلیت این را دارد که فرهنگ‌ها و زبان‌ها و ملیت‌های مختلف را به سوی خویش بخواند؛ چراکه با تنوع و تکثر اقلیم‌ها نگاه‌های بوم‌گرایانه در اشکال متنوع خود شکل می‌گیرد. این کتاب سعی دارد با نگاهی کامل به این حوزه جوان نقد مخاطب امروز را با تازه‌ترین رویکرد نقد ادبی آشنا کند. 

خواندن کتاب نقد بوم گرا را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به حوزه ادبیات و نقد ابدی پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب نقد بوم گرا

چیزی که از زمین پرقوتِ زمان‌های پیش به جا مانده است، مانند اسکلت مرد بیماری است که تمام گوشت و چربی‌اش پوسیده و تنها چهارچوب بدنش باقی مانده است. آن‌وقت‌ها بسیاری از کوه‌ها قابل‌ِکشت بودند. زمین‌های پوشیده از خاک پرقوّت به لجن‌زار تبدیل شده‌اند. تپّه‌هایی که زمانی پر از درخت بودند و علفِ فراوانی تولید می‌کردند، هم‌اکنون تنها غذای زنبوران را تأمین می‌کنند. زمانی زمین از باران سیراب می‌شد، اما امروزه با سیلاب‌ها به دریا شسته می‌شود. زمین عمیق بود و آب را جذب و نگهداری می‌کرد...، و آبی در تپّه‌ها فرو می‌رفت، در بهار چشمه‌ها و جویبارها را سیراب می‌کرد. حال گودال‌های متروک که پیش از این چشمه‌های پرآبی بودند، بر وضعیتی که شرح دادم دلالت می‌کنند (لورن، کمپ و...، ۱۳۸۶: ۱۵-۱۶).

شاید این توصیف از وضعیت نامساعد زمین و محیط زیست امروزه به نظر ما عجیب بیاید؛ چراکه اگر خود ما بخواهیم از مشکلات محیط زیست سخن بگوییم فجایع ملموس‌تری را که دستاورد توسعه لجام‌گسیخته نظام شهری است، برشماریم و دیگر حتی به بلایی که بر سر زمین و کوه و چشمه‌ها و جویبارها آمده است، فکر نکنیم. توصیف مشکلات زیست‌محیطی که در بالا ملاحظه فرمودید، از افلاطون بود. مرد بزرگی که تنها به مسائل انتزاعی فرهنگی و فکری انسان نمی‌پرداخت و نگران زمینی بود که انسان با همه عظمتش به نابودی آن کمر بسته بود. پیکره امروز زمین با آن روزی که افلاطون آن را دید و توصیف کرد، به‌مراتب بیمارتر و آسیب‌دیده‌تر است. آلودگی و نامناسب شدن فضای یک محل یا یک شهر می‌تواند انگیزه‌ای باشد که ما به محل دیگر، شهر و یا حتی کشور و قاره دیگر پناه ببریم. اما اگر زمین با همه وسعتش دچار بحران شد، ما چه می‌توانیم بکنیم؟ زمانی که آسمان آمریکای شمالی و شهرهای بزرگ اروپا با دود ناشی از سوخت ذغال‌سنگ‌ها آلوده شد، زمین‌های کشاورزی و جنگل‌ها به مناطق مسکونی تبدیل شد، اروپاییان در نیمه دوم سده نوزدهم و دهه‌های اول سده بیستم به‌سوی شمال و جنوب آمریکا، استرالیا و آفریقا مهاجرت کردند و محیط زیست بکر آنجا را نیز دستخوش تغییر و خرابی قرار دادند (لوری و کمپ، ۱۳۸۶: ۱۷-۱۸). اکنون با گسترش وسایل ارتباطی و حمل‌ونقل، زمین به‌سویی پیش می‌رود که با گذشت زمان اندکی دیگر هیچ منطقه بکری در هیچ قاره‌ای باقی نگذارد. زمین - فعلا- تنها مکانی است که برای زندگی ما وجود دارد و سیاره دیگری متناسب با شرایط حیاتی ما نیست تا به آن مهاجرت کنیم. طبیعت، نظم و قاعده خود را دارد و اگر دخالت انسان در اکوسیستم نباشد، چرخه طبیعت بی‌وقفه خواهد گشت؛ چنان‌که میلیاردها سال گذشته است. نوع بشر حدود صد هزار سال است که روی زمین زندگی می‌کند؛ در مقایسه با عمر کیهان (پانزده میلیارد سال) و یا حتی عمر سیاره ما (چهار و شش دهم میلیارد سال) این زمان بسیار کوتاه است. 

کاربر 8659470
۱۴۰۳/۰۳/۰۸

برای علاقمندان به زیست بوم و محیط زیست موضوعی جذاب است

بعد از جدا شدن سر سیاوش از بدنش دیگر نگاه شاعر به طبیعت نگاه عادی نیست؛ غروب خورشید یعنی جدایی چهره آفتاب از قامت سرو: چو از سروبن دور گشت آفتاب سر شهریاراندرآمد به خواب (همان) در این بیت شاعر جدایی سرو و آفتاب را مطرح کرده است که از کهن‌ترین الگوهای اساطیری است. همنشینی عناصر طبیعت و مفاهیم نمادینی که با خود دارند، موضوع جالبی است که می‌تواند عنوان یک تحقیق باشد. برای مثال، از سویی درخت سرو و کاج در پیوند با آیین میترا و خورشید هستند (رضایی، ۱۳۸۷: ۲۷) و از سویی خورشید نماد بزرگ حیات دوباره و جاودانگی و سرو نیز نماد دوام و نامیرایی است، و وقتی در شعر فردوسی این دو از هم جدا می‌شوند معنای مرگ را در خود دارند.
همچنان خواهم خواند...
ادوارد أ. ویلسون در مقام کسی که تعلق خاطر زیادی به علم داشت، اذعان می‌کند که شعر درنهایت علم را به سمتی هدایت می‌کند که به درک از طبیعت انسانی منجر می‌شود
همچنان خواهم خواند...
ج) نام‌گذاری مجدد برخی پدیده‌های طبیعی که موجب آشنایی‌زدایی می‌شود نیز به بهانه علمی شدن زبان موجب ایجاد فاصله میان انسان و طبیعت می‌شود. مثلاً «ماکروفیلا» به جای درخت «ماهون» یا «فوشیا» به جای «گل‌آویز».
همچنان خواهم خواند...
ب)‌ نام‌گذاری‌ها گاه نه بر مبنای واقعیت بلکه بر اساس شناختی جهت‌دار شکل می گیرد. مثلاً «گازهای گلخانه‌ای» که ترجمه «Green House Gases» است به یکی از بحران‌های رو به وخامت آب‌وهوایی سیاره زمین اطلاق می‌شود. حسی که واژه گلخانه می‌دهد با نقش مضر این گازها تناسب ندارد. همین‌طور پدیده گرم شدن زمین که ترجمه «Global Warming» است.
همچنان خواهم خواند...
الف) حسن تعبیر یا تطهیر واژگانی که در آن واژگان خوشایند و گاهی خوش‌آهنگ از نظر خطاب به جای معادل ناخوشایند معنایی-آوایی در زبان علم به کار می‌رود. مثلاً زبان علم به جای «قتل‌عام گونه حیوانی»، «کنترل جمعیت» یا «جمعیت‌زدایی» را پیشنهاد می‌کند. یا «قلع و قمع پوشش گیاهی»، «پاک‌سازی یا پاک‌تراشی» نامیده می‌شود که از عمق درک خواننده نسبت به فاجعه می‌کاهد.
همچنان خواهم خواند...
هالیدی (۱۹۹۰) در مقام یکی از پیشگامان زبان‌شناسی زیست‌محیطی، معتقد است که شناخت فردی که برای اشاره به محیط خود و انسان، گیاه و زمین از ضمیری واحد استفاده می‌کند، با کسی که برای انسان به صرف انسان بودنش ضمیری متفاوت از دیگر موجودات به کار می‌برد، یکسان نخواهد بود (شاه‌ناصری، ۱۳۸۸: ۷). ما در زبان معیار و علمی فارسی از ضمیر «او» و «ایشان» برای انسان و از ضمیر «آن» برای اشاره به درخت و حیوان بهره می‌گیریم. این کاربرد از دیدگاه نقد بوم‌گرا موجب ایجاد فاصله میان انسان و طبیعت می‌شود و به‌دنبال آن جایگاه ویژه‌ای برای انسان در میان موجودات قائل می‌شود. در ادبیات این فاصله کم‌رنگ می‌شود.
همچنان خواهم خواند...
آنچه در بلاغت امروز جان‌بخشی و تشخیص نامیده می‌شود و پدیده‌ای ادبی و زیباشناسانه است، در گذشته یک حقیقت و واقعیت بوده و رفتار نزدیک انسان و طبیعت را در گذشته دور نشان می‌دهد. همه پدیده‌ها جان داشتند و حتی برای آنها جنسیت قائل بودند
همچنان خواهم خواند...
اسطوره‌ها و نمادهای به‌جای‌مانده از گذشته بیش از همه بیانگر این امر است که نگاه انسان در گذشته به محیط زیست و موجودات دیگر بسیار زنده‌تر از نگاه انسان امروز بوده است. در عهد باستان هر چشمه، هر درخت و هر نهرْ روح محافظ خاص خود را داشت. پیش از قطع یک درخت، کندن یک کوه یا سد بستن روی یک نهر، مهم بود که روحی که مسئول آن وضع و حال خاص بود راضی کنند و راضی نگه دارند.
همچنان خواهم خواند...
از دیگر عواملی که در چگونگی شکل‌گیری اسطوره‌ها و سپس نمادها دخیل بود، فرهنگ و باورهای ملت‌های مختلف است که تحت‌تأثیر آن خلق‌وخوی‌هایی را به پدیده‌های طبیعت و جانداران نسبت می‌داد. قدرت برای شیر، استواری برای کوه، حیله‌گری برای روباه، شومی و انزوا برای جغد و صدها نمونه دیگر صفات و ویژگی‌های واقعی و حقیقی نیست، بلکه برداشت و تصور انسان‌ها نسبت به محیط زیستشان بوده و هست.
همچنان خواهم خواند...
یکی دیگر از عواملی که در جهان اسطوره در نگرش انسان‌ها نسبت به پدیده‌های طبیعی تأثیرگذار بود، ویژگی‌های ظاهری و ویژگی‌های طبیعی این پدیده‌هاست. برای مثال، دلیل ایزد دانستن گربه‌ها به‌جز نگهداری غله‌ها از موش، زیبایی چشم‌های این حیوان است که یادآور ماه بود (وارنر، ۱۳۸۶: ۵۰۷).
همچنان خواهم خواند...
از نظر دانش زمین‌شناسی، دماوند ۱۰۰۰ سال فعالیت آتشفشانی داشت که با دوران پادشاهی ضحاک در اسطوره همخوانی دارد (همان، ۱۱). ازاین‌رو آتشفشان نماد ضحاک است و ستون دودهایی که به آسمان بلند می‌شوند و گدازه‌ها نماد ماری است که روی دوش ضحاک به سمت پایین می‌خزد (همان، ۱۶). همین‌طور نبرد تیشتر با دیو اپوش در تیریشت برخاسته از تغییرات آب‌وهوایی و جنگ باران و خشک‌سالی است.
همچنان خواهم خواند...
با تغییر جغرافیا و محیط زیست ممکن بود نگرش به هر پدیده تغییر کند. برای مثال، در فلسطین جغدهای خاکستری کوچک را که کنار غلات ظاهر می‌شدند خوش‌یمن می‌دانستند؛ زیرا پرندگان و پستانداران دیگر را شکار می‌کردند و مانع آسیب رساندن آنها به غلات می‌شدند (وارنر، ۱۳۸۶: ۵۲۵). اما یونانی‌ها همین جغد را شوم و مرتبط با مرگ می‌دانستند (همان)
همچنان خواهم خواند...
در فرهنگ‌های اسطوره‌ای ملاحظه می‌کنیم که بعضی از پدیده‌ها هم‌زمان که نماد زندگی محسوب می‌شوند، نماد مرگ نیز هستند. آب در تمامی فرهنگ‌ها نماد زندگی و تزکیه و باروری است درعین‌حال نابودگر و مرگزا نیز هست؛ چراکه ممکن است سیل شود و همه‌چیز را در خود ببلعد. احساس نیاز، ایزد بانوی آب یا آناهیتا را در ایران باستان پرستیدنی می‌کند و احساس ترس در حماسه اودیسه طوفان ویرانگر را حاصل عملکرد رب‌النوع باد و دریا می‌داند.
همچنان خواهم خواند...
همچنین نگاه ابزاری مارکس به طبیعت می‌گوید: (در نظام سرمایه‌داری) طبیعت به ابژه بشریت بدل می‌شود یعنی به ماده کاربردی و بدون ارزش فی‌نفسه، و کشف نظری قوانین خودمختار طبیعت فقط نیرنگی پنداشته می‌شود که باید تحت سلطه نیازهای بشری درآید، خواه به‌عنوان ابژه مصرف یا ابزار تولید (همان، ۱۳۳-۱۳۴)
همچنان خواهم خواند...
زمانی که سهراب سپهری به درخواست سازمان آب، شعر «آب» را می‌سراید و در شعرش ما را به نیالودن آب دعوت می‌کند، فرقی برایش ندارد که آن آب انسانی را سیراب کند یا درخت سپیداری یا کفتری یا حتی این آب، آب راکدی باشد که تصویری زیبا بر آن منعکس شده است.
همچنان خواهم خواند...
ما در زبان فارسی از واژه‌ها و ترکیباتی مثل آب زیرزمینی، فاضلاب، آب لوله، آب آشامیدنی، آب چاه، آب شور یا شیرین، آب راکد یا روان، آب کُر یا قلیل، آب معدنی و... استفاده می‌کنیم. با این تنوع نام‌گذاری در آب‌های موجود در سطح کره زمین برش‌هایی معنایی ایجاد می‌نماییم. اکنون به نحوه رفتارمان در شهر و روستا با این انواع مختلف تأمل کنیم. ممکن است در از بین نبردن آب لوله‌کشی تعهد داشته باشیم؛ اما آیا در مقابل آب‌های شور دریاچه‌ها یا آب چاه و آب‌های زیرزمینی هم همین تعهد را داریم؟ آیا در نیالودن آب رودخانه‌ها همان‌قدر دقت می‌کنیم که در نیالودن آب راکد حوض منزلمان؟ خشک شدن قنات یک روستا برای مردم همان‌قدر فاجعه‌آفرین است که خشک شدن دریاچه شور ارومیه؟
همچنان خواهم خواند...
الگوی‌های زبان انگلیسی تمایل دارند تا منابع «طبیعی» را نه به‌صورت کلی بلکه منفرد و جدا از هم درک کنند. درک کلی محیط زیست مستلزم این است که از قطعه‌قطعه شدن حقیقت بیرونی در گفتار و فکر خود آگاه باشیم، این درک در گام نخست نیازمند ایجاد تغییر در عادت‌های زبانی ماست. تا زمانی که ما آب داخل یخچال را از آب پس‌مانده «کارخانه‌های» صنعتی و نیز آب دریا و اقیانوس جدا می‌دانیم، برایمان دشوار خواهد بود از آلودگی آب جلوگیری کنیم (Chawla, ۱۹۹۱: ۲۵۴).
همچنان خواهم خواند...

حجم

۱۵۹٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

حجم

۱۵۹٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

قیمت:
۱۲,۰۰۰
تومان