کتاب آیا هیچ چیز خوبی هم در مورد مردان وجود دارد؟
معرفی کتاب آیا هیچ چیز خوبی هم در مورد مردان وجود دارد؟
آیا هیچ چیز خوبی هم در مورد مردان وجود دارد؟ از مجموعه فمینیسم در ترازوی نقد نوشته روی بامیستر است که با ترجمه امیر حافظیخواه به چاپ رسیده است. نویسنده در کتابش درباره این موضوع سخن میگوید که فرهنگها چگونه با بهرهکشی از مردان شکوفا شدند.
درباره کتاب آیا هیچ چیز خوبی هم در مورد مردان وجود دارد؟
آیا هیچچیز خوبی هم درباره مردان، وجود دارد؟ این سوال امروزه بسیار بحث انگیز است، زیرا به سختی کسی جرات میکند که اعلام کند مردان در هیچ زمینهای توانمندتر از زنان باشند. مصلحتاندیشی سیاسی به ما اجازه میدهد که بگوییم زنان در یک چیز یا چیز دیگری از مردان بهترند، اما این یک تابوی بزرگ است که کسی اعلام کند که مردان در چیزی مهمتر از باز کردن بطریها و کشتن حشرات از زنان توانمندترند.
نویسنده یک نظریهٔ نسبتاً رادیکال دربارهٔ مردان و زنان را در این کتاب پرورش داده است. این نظریه بیان میکند که تفاوتهای دو جنس عمدتاً در نوعی مبادله ریشه دارد. اگر یک جنس در چیزی بهتر است، این توانایی بیشتر احتمالاً با بدتر بودن در چیز دیگری مرتبط است. در غیر این صورت، قابل تایید است که انتظار داشته باشیم که طبیعت، دو جنس را در اغلب چیزها برابر ساخته باشد؛ ولی این نکتهٔ اصلی نیست. بامیستر قصد دارد که از سوال "چه کسی در چهچیزی بهتر است"، فراتر رود. صرفاً نمیخواهیم بدانیم که مردان "در" چیزی خوبند، بلکه علاوه بر آن، میخواهیم بفهمیم که "برای" چهچیزی خوبند.
یکی از مهمترین خصایصی که انسان بودن ما را میسازد، توانایی ما برای آفرینش و حفظ کردن سیستمهای اجتماعی غول پیکری است که میتوانند تکامل یابند و همدیگر را قبول یا با هم رقابت کنند. این سیستمها فرهنگ نامیده میشوند. بامیستر می خواهد در اینجا مطرح کند که این فرهنگها، بصورت روتین، مردان را در زمینههای خاصی مورد بهرهکشی قرار میدهند. «میشود گفت: فرهنگها مردان را برای انجام وظایف خاصی مفیدتر از زنان میدانند. ما میخواهیم بپرسیم که این وظایف چیستند و چرا فرهنگها مردان را برای آنها انتخاب میکنند.»
مردان مدتها جایگاهی بالاتر از زنان را در اجتماع، نگه داشتهاند. اغلب حاکمان در تمام تاریخ، مردان بودهاند. اکنون هم اکثر کشورها توسط گروههایی که بیشتر از مردان تشکیل شدهاند، اداره میشوند. موقعیتهای دیگری در اجتماع نیز توسط مردان اداره میشود. به نظر میرسد که مردان اقتدار بیشتری را در هیئت مدیرهها، در شهرداریها و حتی در خانوادهها دارند. یک سازمان مستقل بین المللی (global world forum) به تازگی اغلب کشورها را بر اساس ابعاد مختلف برابری، رتبهبندی کرده و هیچ کشوری را نیافته است که زنان در آن جایگاه بالاتری از مردان داشته باشند. بر این اساس در جهان امروز، مردان در همهٔ کشورها جایگاه بالاتری از زنان دارند.
بامیستر میگوید به سادهترین بیان، دو تفسیر در مقابل ما قرار دارد که چرا مردان فرهنگ مسلط را دارند و بر جهان سیطره دارند. تفسیر اول که تا قرن بیستم تقریباً توسط همه پذیرفته شده بود، این است که مردان طبیعتاً از زنان شایستهترند. نیروهایی که وجود انسانی را خلق کردهاند، چه نیروی مقدس الهی و چه فرایند طبیعی تکامل (یا ترکیبی از این دو)، مردان را بهتر و زنان را برای کمک و خدمت به او ساختهاند.*
تفسیر دوم، واکنشی است به تفسیر اول. گفته میشود که زنان در هیچ بخش معناداری، از مردان پایینتر نیستند. ممکن است زنان بالاتر باشند ولی به هیچ وجه پایینتر نیستند. بنابراین، تفاوت در جایگاه اجتماعی بوسیلهٔ استثمار قابل شرح است. مردان باید برای حقیر نگه داشتن زنان، با یکدیگر همکاری کرده باشند. مردان سیستم زیرکانهای ابداع کردند که نامش پدرسالاری است و از آن برای اشتراک منافع و استثمار بر علیه زنان استفاده نمودند.
این کتاب، تفسیر سومی را پیشنهاد میکند.
مردان باهوشتر از زنان نبودند (تفسیر اول). همچنین آنان توطئه گران خبیثی بر علیه زنان هم نبودهاند (تفسیر دوم). این تفاوتها به علایق این دو باز میگردد. این تفاوتها ریشه در روشی دارد که مردان با یکدیگر تعامل کردهاند و اینکه چهاندازه این روش با روش تعامل زنان با همدیگر متفاوت بوده است. این به شیوهٔ کار فرهنگ باز میگردد. صرفاً بر اثر تصادفی که با خوش شانسی مردان همراه بود، فرهنگ بیشتر در مسیری رشد کرد که آنها با هم تعامل میکردند. در عین حال، یک معامله داشتیم: ارتباطات زنان برای بعضی زمینههای دیگر حیاتی بود، اما نه برای ایجاد سیستمهای بزرگ، مثل اقتصاد بازار یا یک تیم بزرگ. بخاطر رشد فرهنگ بر طبق تعاملات مردانه- شامل: رقابت، تجارت و ارتباط با غریبهها و مقدار متنابهی از خشونت- همانها مسئولیتها آن را بر عهده داشتهاند.
به تدریج همه چیز تغییر کرد. زنان شروع به پرسیدن و خواستن کردند. آنها خواستند که به آنها اجازهٔ ورود به سیستم غول پیکری که توسط مردان بنا شده بود، داده شود. آنها به درجات مختلفی این اجازه را دریافت کردند.
در خلال این تحول، به سختی میتوان سیستمهای عظیمی را یافت که توسط زنان ساخته شده و مردان بخواهند که به آنان، اجازهٔ ورود به آن سیستمها داده شود. این اصلاً غیرمنتظره نیست، زیرا چنین سیستمهایی به سختی ممکن است وجود داشته باشند. کمبود چنین سیستمهای زن- ساختهای، موضوع قابلاندیشهای است.
بامیستر در کتابش تاکید میکند: « این کتاب بر علیه زنان نیست. اختصاصاً برای پسند مردان هم نیست. از این نظر، من نکات متنوع و اغلب مثبتی را برای گفتن در مورد هر دو جنس، دارم. ولی این نکات، بخش اصلی کار نیستند.
یک محور اصلی این کتاب، این است که فرهنگ چگونه از مردان بهرهکشی میکند. این هرگز به این معنا نیست که من استفادهٔ فرهنگ از زنان را انکار میکنم. فرهنگهای بسیاری از زنان استفاده میکنند، بعضی از بعضی دیگر بیشتر و بعضی مواقع ظالمانه.
این کتاب بر اساس تجربهٔ شخصی نیست. مشخصاً این کتاب شکایت نامه نیست. من هرگز خودم را قربانی نمیدانم. نه در مقابل زنان و نه در مقابل فرهنگ. زنان با استثنائات ناچیزی، با من بسیار خوب بودهاند. فرهنگ هم با من بسیار خوب بوده است و در مورد آن هم استثنائات ناچیزی وجود دارد.
این کتاب، زمینهای برای اثبات قربانی بودن مردان نیست. شتیاق گستردهٔ مدرن برای ادعای قربانی بودن یک گروه، مرا بیمار میکند. اگر شما این کتاب را با این تفکر که نکتهٔ اصلی این بود که مردان را باید به جای (یا همراه) زنان قربانی دانست، خواندید و به پایان رساندید، پس شما حرف اصلی من را درک نکردهاید و من در انتقال پیامم به شما، شکست خوردهام.»
خواندن کتاب آیا هیچ چیز خوبی هم در مورد مردان وجود دارد؟ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به مطالعات اجتماعی و فرهنگی مخاطبان این کتاباند.
بخشی از کتاب آیا هیچ چیز خوبی هم در مورد مردان وجود دارد؟
یکی از چیزهایی که طی سالها تمرکز بر موسیقیها برایم معما بوده، تفاوت جنسیتی در آنهاست. این موضوع بیشتر از هر سبک دیگری در جاز، به عنوان بدیهه پردازانهترین و سازمحوترین سبک موسیقی، خودش را نشان میدهد. وقتی جوان و فقیر بودم، ساعتها وقت خودم را برای همکاری در ساخت آلبومهای نه چندان محبوب میکردم و خیلی زود پی بردم که اگر زنی در ساخت آلبوم همکاری داشته باشد، حتماً خواننده است، عکس مردها بر روی کاور آلبوم میتواند نمایانگر کسی باشد که گیتار، ترومپت، پیانو و... نواخته یا خوانندگی کرد. مردان همهٔ این کارها را انجام میدهند. حرف من این است ۹۰% از زنانی که در موسیقی جاز میشناسیم، زنان خواننده هستند. دراین آلبومها (آنها که زنان میخوانند) هم نوازندگی بر عهدهٔ مردان است.
معنی این حرف آن نیست که زنان نمیتوانند به نوازندگی بپردازند. اگر نگاهی به موسیقی کلاسیک بیندازید، تعداد زیادی از زنان را در سطح بالای توانایی میبینید. در سطوح پائین مثل مدارس موسیقی که دختر من هم در چنین جایی مشغول یادگیری است، دختران بیشتر از پسران دیده میشوند و استعدادشان اگر از آنان بیشتر نباشد، کمتر هم نیست. در سراسرکشور، دختران بیشتر اهل آموختن موسیقی هستند. زنان تمام سبکهای نوازندگی را خیلی خوب یاد میگیرند. تنها سبکی که اهلش نیستند، جاز است.
چیزی که جاز را متمایز میسازد، رقابت خلاقانهای است برای بدیهه پردازی. کسی که مینوازد، باید کارش را لحظه به لحظه بسازد.
آیا کمبودی در خلاقیت مؤثر است؟ تنظیم آهنگ بعد از (یا همراه) بدیهه پردازی، به عنوان خلاقانهترین کار در موسیقی شناخته میشود. این زمینه نیز تحت تسلط مردان است. زنان بیش اهل نواختن هستند تا تنظیم یا بدیهه سرایی. به نظر میرسد که خلاقیت تفاوت مورد نظر باشد.
حجم
۴۵۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۴۱۶ صفحه
حجم
۴۵۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۴۱۶ صفحه
نظرات کاربران
از مجموعه کتب منتشر شده با عنوان «فمینیسم در ترازوی نقد» این دوازدهمین و به نظر من قابل توجهترین کتاب است. روی بومایستر بعنوان یک روانشناس اجتماعی یکی از صاحبنظرترین متخصصان است که پیشینه پژوهشی بسیار پربار و سنگینی دارد. نگریستن
ترجمه روان بود ولی خوب ویرایش نشده بود . کتاب متفاوت و خاصیه و همچنین سرد و ترسناک