دانلود و خرید کتاب صحن علنی سینا علیمحمدی
تصویر جلد کتاب صحن علنی

کتاب صحن علنی

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۰از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب صحن علنی

کتاب صحن علنی نوشته سینا علیمحمدی است. این کتاب مجموعه‌ای از آثار گرانبهای این نویسنده است که با زبانی گیرا خواننده را با خود همراه می‌کند.

درباره کتاب صحن علنی

شعر جوان اگرچه پدیده‌ای نام‌آشناست، در حوزهٔ شعر و نقد فارسی پدیده‌ای است تازه و رواج آن محصول سال‌های پس از انقلاب. نداشتن ویژگی‌های سبکی واحد، بسامد بالای واژگان مذهبی، و صمیمیت در لحن از ویژگی‌های مشترک آثار شاعران جوان است.

درون مایه‌های مختلف، نوع مواجههٔ متفاوت با زبان و مضمون‌ها و دست‌مایه‌های شعری متنوع، آثار شاعران جوان هم‌روزگار ما را ضمن داشتن ویژگی‌های مشترک، از یکدیگر متمایز ساخته است. از طرفی، بیشترین حجم آفرینش‌های شعری در این حوزه صورت می‌گیرد، در واقع شعر جوان موتور محرکهٔ شعر انقلاب از دیروز تا امروز است.

با این معنا، شعر جوان همچون منشوری است که باید از زاویه‌های مختلف دیده شود و دست‌یابی به ارزیابی دقیق و روشن از آن مستلزم بررسی همۀجانبه این پدیده است.

کتاب حاضر از مجموعه‌های متمایز شعر جوان امروز به شمار می‌آید و امید است در کنار دیگر آثار از مجموعه کتاب‌های حلقهٔ اتفاق بتواند مجالی دقیق برای آشنایی و تأمل علاقه‌مندان، منتقدان و اصحاب شعر و قلم در حوزهٔ شعر جوان امروز باشد.

خواندن کتاب صحن علنی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به شعر معاصر پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب صحن علنی

چشم‌هایش

آخرین برگ برنده‌ات بود

چشمانت...

که دروازه‌های پاییز را گشودند

خشک یا تر، سبز یا زرد

فرقی نمی‌کند

بازنده‌ها همیشه می‌ریزند

مثل همین برگ

مثل همین سایه

زیر چشمانت!

***

فرات بودی یا کارون

با نام مستعار خرمشهر زاده شدم

با عطر خمپاره و امن یجیب عاشق شدم

آن‌قدر که نفهمیدم

فرات بودی یا کارون

هر چند فرقی نداشت

همیشه عشق

با لبان عباس عطش می‌گیرد

حالا چند سالی می‌گذرد

از فتح شلوارهای کوتاه

تو، آن سوی آب

روبنده‌ات را برمی‌داری

و من

به سلامتی آسمان‌خراش‌های شهر

قهوه‌ام را با انگشتری عقیق سر می‌کشم

بی‌خیال تانک‌هایی که

هفت پشت پدرم را لرزانده بود

در پیاده‌روی همین شعر

کاش دوباره بیایی

به افتخار همین نام مستعار

یک دقیقه، تنها یک دقیقه

عاشق باشیم

با عطر خمپاره و امن یجیب

نظری برای کتاب ثبت نشده است
 حیف...!  که روزنامه  جمعه‌ها منتشر نمی‌شود  چه تیتری می‌شود  آمدنت...
زینب هاشم‌زاده
طوفان آن‌قدرها که می‌گویند ترس ندارد گاهی زیباترین باران‌ها از سیاه‌ترین ابرها می‌آید
زینب هاشم‌زاده
جمهوری با ما بازی می‌کند پرچم‌های سبز با ما بازی می‌کنند خاورمیانه ایران و بی‌بی‌سی با ما بازی می‌کنند این روزها حتی بهار هم با ما بازی می‌کند
tabasom
شاعر نیستم شعر نمی‌گویم می‌نویسم بهار تا تمام خیابان را باران نقاشی کنی و بهانه امروز برای سرودن تنها تو باشی تو درست مثل بهار
tabasom
با سه ضربه همه چیز رسمی می‌شود متهم نه مُعتاد است و نه دست بزن دارد فقط جیب‌هایش پُر از کلماتی است که بقالی محل تخم‌مرغ هم برایش خرد نمی‌کند! تق تق تق
tabasom
طوفان آن‌قدرها که می‌گویند ترس ندارد گاهی زیباترین باران‌ها از سیاه‌ترین ابرها می‌آید
زینب هاشم‌زاده

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۶۴ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۶۴ صفحه

قیمت:
۱۹,۰۰۰
۹,۵۰۰
۵۰%
تومان