دانلود و خرید کتاب شرح یکصد غزل اول از دیوان شمس تبریزی
تصویر جلد کتاب شرح یکصد غزل اول از دیوان شمس تبریزی

کتاب شرح یکصد غزل اول از دیوان شمس تبریزی

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۹از ۱۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب شرح یکصد غزل اول از دیوان شمس تبریزی

کتاب حاضر شرح یکصد غزل اول از دیوان شمس تبریزی به قلم فائزه پایریز زنجانی است. در این کتاب شرح برخی ابیات دشوار و تلیمیحاتی از ایات قرآن و روایات موجود در اشعار به همراه معانی لغات آمده است.

درباره کتاب شرح یکصد غزل اول از دیوان شمس تبریزی

کتاب حاضر به شرح و توضیح یکصد غزل اول دیوان شمسمی‌پردازد. این شرح صد غزل ابتدایی دیوان شمس به همراه معانی لغات، شرح برخی از ابیات دشوار و تلمیحاتی از آیات و روایات موجود در اشعار را شامل می‌شود.

بدین صورت که ابتدا ابیات غزل آمده و سپس وزن و معنای ابیات به همراه توضیحی درباره عبارات مشکل آمده است.  نویسنده برای استبرای توضیح و تفسیر این غزلیات از منابعی چون «مناقب العارفین» اثر محمد افلاکی، «مکتب شمس» نوشته سید ابوالقاسم انجوی شیرازی، «با کاروان حله» از عبدالحسین زرین کوب،«موسیقی شعر» نوشته محمدرضا شفیعی کدکنی، «گزیده غزلیات شمس» اثر سیروس شمیسا و «تاریخ ادبیات صفا» نوشته ذبیح الله صفا استفاده کرده است.

 خواندن کتاب شرح یکصد غزل اول از دیوان شمس تبریزی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 علاقه‌مندان به شعر کهن فارسی و پزوهشگران ادبیات فارسی مخاطبان این کتاب‌اند.

 بخشی از کتاب شرح یکصد غزل اول از دیوان شمس تبریزی


غزل ۲

۱: ای طایران قدس را عشقت فزوده بالها

در حلقة سودای تو روحانیان را حالها

در «لااُحِبُّ الآفِلینِ» پاکی ز صورت‌ها یقین

در دیدهای غیب‌بین هر دم ز تو تمثالها

افلاک از تو سرنگون خاک از تو چون دریای خون

ماهت نخوانم ای فزون از ماهها و سالها

۴: کوه از غمت بشکافته، وان غم بدل درتافته

یک قطره خونی یافته از فضلت این افضالها

ای سروران را تو سند، بشمار ما را زان عدد

دانی سرانرا هم بود اندر تبع دنبالها

سازی ز خاکی سیدی، بر وی فرشته حاسدی

با نقد تو جان کاسدی، پامال گشته مالها

۷: آن کو تو باشی بال او ای رفعت و اجلال او

آن کو چنین شد حال او، بر روی دارد خالها

گیرم که خارم خار بد، خار از پی گل می‌زهد

صرّاف زر هم می‌نهد جو بر سر مثقالها

فکری بدست افعالها، خاکی بدست این مالها

قالی بدست این حالها، حالی بدست این قالها

۱۰: آغاز عالم غلغله، پایان عالم زلزله

عشقی و شکری با گله، آرام با زلزالها

توقیع شمس آمد شفق، طغرای دولت عشق حق

فال وصال آرد سبق، کان عشق زد این فالها

از رَحْمة لِلْعالَمِین اقبال درویشان ببین

چون مه منوّر خرقها، چون گل معطر شالها

۱۳: عشق امر کل ما رَقعة، او قلزم و ما جرعة

او صد دلیل آورده و ما کرده استدلالها

از عشق گردون مؤتلف، بی عشق اختر منخسف

از عشق گشته دال الف، بی عشق الف چون دالها

آب حیات آمد سخن، کآید ز علم مِن لَدُن

جانرا ازو خالی مکن، تا بر دهد اعمالها

۱۶: بر اهل معنی شد سخن اجمالها تفصیلها

بر اهل صورت شد سخن تفصیلها اجمالها

گر شعرها گفتند پُر، پُر به بود دریا ز در

کز ذوق شعر آخر شتر خوش می‌کشد ترحالها

وزن غزل: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (بحر رجز مثمن سالم)

۱. طایر قدس: پرنده روحانی، استعاره از عاشقان. روحانی: منسوب به روح، یعنی آنچه از مقولة روح و جان است. جایی که می‌گویند این چیز روحانی است به ضم و فتح هر دو خوانده‌اند و در لفظ روح به فتح یا ضم را در حالت نسبت الف و نون می‌افزایند (غیاث‌اللغات). به معنای پارسا و اهل صفاست. سودا: ۸/۳. حال: «حال معنی باشد که از حق به دل پیوندد، بی‌آنکه از خود آن را به حسب دفع توان کرد، چون بیاید و یا به تکلف جذب توان کرد، چون برود. حال عبارت بود از فضل خداوند تعالی و لطف وی به دل بنده بی‌تعلق مجاهدت وی.» (کشف‌المحجوب، ۲۲۵) «و از حال خبر نیست و اگر بود آن علمی بودن حال.» (تذکرةالاولیا، ۶۹۶)

معنای بیت: ای معشوقی که عشق تو بر بال‌های پرندگان روحانی افزوده است و در دایرة خیال عشق تو بر پارسایان حال‌های حاصل از عشق تو وارد کرده است.

۲. لا احب الافلین: اشاره است به آیة شریفة «و فَلَّما جَنَّ عَلَیهِ الَّیلُ رَءَا کوکباً قالَ هَذَا رَبّی فَلَمَّا اَفَلَ قَالَ لَآ اُحِبُّ الأَفِلینَ.» (انعام/۷۶) پس چون شب تاریک نمودار شد ستاره درخشانی دید. گفت: این پروردگار من است. پس چون آن ستاره غروب کرد و نابود شد گفت: من چیزی که نابود گردد به خدایی نخواهم گرفت. صورت: چونی، چگونگی، کیفیت. مقابل معنی و ماده است. یقین: قید است به معنای مطمئناً. دیدها: دیده‌ها: ۱/۱. تمثال: برابری و شبیه آوردن چیزی به چیزی.

۳. افلاک: جمع فلک است. بین ماه و ماه جناس تام است.

معنای بیت: افلاک به خاطر مقام تو افتاده و سرنگون شده‌اند. خاک از عشق تو همچون دریای خونی گشته است. من چگونه تو را ماه بخوانم، ای برتر از ماه‌ها و سال‌ها!؟

۴. درتافتن: تافتن، پیچیدن، ظاهر شدن، نمایان شدن (فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی). قطره: کنایه از نطفة انسانی در حال علقه (فرهنگ نوادر لغات). فضل: عنایت، لطف، توجه. افضال: نیکویی کردن (منتهی‌الارب). بین فضل و افضال جناس اشتقاق است.

معنای بیت: کوه از شدت عشق تو از هم شکافته و غم تو در دلش نمایان شده است و یک قطره خون به جهت عنایت و توجه تو افزونی یافته است و به مقامی بلند رسیده است (انسان گشته است).

۵. سند: نسبت کردن چیزی را به چیزی (غیاث‌اللغات). بشمار ما را زان عدد: ما را در آن گروه به شمار آور. اندر: حرف اضافه به معنای در. دنبال: پیرو، دنباله‌رو.

معنای بیت: ای معشوقی که به سروران نسبت عاشقی می‌دهی، ما را نیز در گروه عاشقان خود قرار بده. زیرا می‌دانی که برای بزرگان همیشه پیروانی هست.

۶. سید: آقا، سرور. اشاره به انسان است که خداوند با آفرینش او خلیفة‌اللهی را به وی بخشید. فرشته: منظور ابلیس است که به آدم حسادت ورزید. نقد: پول حاضر و آماده. کاسد: ناروا، مقابل روا و رایج.

معنای بیت: انسان را از خاکی بی‌ارزش به آقایی و سروری می‌رسانی چنان که فرشته بر او حسد می‌ورزد و با نقد وجود تو جان بی‌رونق است، چه برسد به مال‌ها که بی‌ارزش گشته‌اند.

۷. رفعت: بزرگی و بزرگواری. اجلال: بزرگ گشتن، بزرگ‌قدر گردانیدن. خال: نقطة سیاه بر روی، در اینجا منظور نشان عشق است. بین حال و خال جناس مضارع است.

۸. زهیدن: زاییدن. صراف: انتساب به شغل خرید و فروش طلا. مثقال: وسیله‌ای است که با آن اشیا را وزن می‌کنند و می‌سنجند، خواه کم باشد خواه زیاد.

معنای بیت: همان گونه که صراف برای سنجیدن طلا جو بر سر مثقال می‌نهد اما از ارزش طلا کاسته نمی‌شود، اگر وجود من نیز همچون خار بوده باشد، از گل زاییده شده است.

۹. فکر: در اینجا فکر خام منظور است. قال: علم قال نزد متصرف مباحثات علوم ظاهری خاصه فقه و حدیث است. مجلس مباحثات مقابل مجلس حال و آن سماع و رقص صوفیان است. در قال بودن کنایه از غافل بودن است. قال و حال در تضاد با یکدیگر قرار دارند. بین حال و قال جناس مضارع است.

معنای بیت: همة اعمال در مقابل او تنها فکر خامی است و همة ثروت‌ها در مقابل معشوق همچون خاک بی‌ارزش است. همه حال‌هایی که بر ما وارد شده است بدون دریافت وجود او همچون سخنی بی‌ارزش است و همة قال‌ها با وجود او همچون حال است.

۱۰. غلغله: پرآشوب. زلزال: جنبش اسمی است تزلزل را (منتهی‌الارب).

معنای بیت: آغاز و پایان عالمی به سبب ظهور و تجلی عشق پرجنبش و هیاهو بوده است و عشق و شکر ما با شکایت همراه است؛ همچون آرامشی که با زلزله همراه است.

۱۱. توقیع: امضانامه و فرمان، فرمان شاه. شفق: سرخی شام و بامداد. طغرا: قسمتی از خطوط نوشتنی عرب. سبق آوردن: پیشی گرفتن.

معنای بیت: شفق با امضا و فرمان خورشید ظاهر شد و خط و فرمان نیک‌بختی عشق پروردگار است. خبر خوش وصل تو پیشی گرفت. زیرا که عشق این تفأل را زد.

۱۲. رَحْمَئً لِلْعالمِین: اشاره است به «و مَآ اَرْسَلْناک اِلّا رَحْمَئً لِلْعالَمِین.»

(انبیاء/۱۰۷)

ما تو را نفرستادیم مگر آنکه رحمت برای اهل عالم باشی. اقبال: روی آوردن دوست به کسی. منور: روشن و تابان و درخشان. خرقه: جامه خلقان، جامه‌ای که صوفیان می‌پوشند (فرهنگ اصطلاحات عرفانی). معطر: خوش‌بو. شال: پارچه ابریشمی یا کرکی مخصوص که در شهرهای ایران به‌ویژه کرمان و مشهد و خلخال بافته می‌شود و برای پالتو و لباس‌های زمستانی به کار می‌رود.

۱۳. امر کل: فرمان الهی. رقعه: قطعه کاغذی که در آن نویسند. ملتزم: این دریا به نام دریای موسی و دریای زیلع نامیده می‌شود و آن خلیج باریکی است که مانند زبان از دریای یمن بیرون آمده است. در این دریا فرعون و سپاهیانش غرق شدند. جرعه: یک بار آشامیدنی (غیاث). استدلال آوردن: دلیل آوردن، احتجاج کردن.

معنای بیت: عشق فرمانی الهی است و ما در برابر آن مکتوبی بی‌ارزش. عشق دریایی بزرگ است و ما به اندازه جرعه‌ای هستیم. عشق صدها دلیل آورده (خود دلیل است و برابر صد دلیل است) و ما تنها در برابر او می‌توانیم حجت‌هایی بیاوریم (که سودی ندارد).

۱۴. گردون: آسمان، گنبد لاجوردی، گنبد مینا. مؤتلف: هماهنگ، الفت‌یافته. منخسف: ماه‌گرفتگی. منخسف شدن: گرفتن ماه. الف گشتن: به شکل حرف الف درآمدن، راست‌قامت شدن، خمیدن، خم شدن.

۱۵. آب حیات: آب چشمة اساطیری که هر که از آن بن

نظری برای کتاب ثبت نشده است
شاد از غم شو که غم دام لقاست اندرین ره سوی پستی ارتقاست
زینب هاشم‌زاده

حجم

۲۵۵٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۳۴۰ صفحه

حجم

۲۵۵٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۳۴۰ صفحه

قیمت:
۱۰۲,۰۰۰
۵۱,۰۰۰
۵۰%
تومان