کتاب چشم به تماشا... تمام
معرفی کتاب چشم به تماشا... تمام
کتاب چشم به تماشا... تمام مجموعه سرودههای کوتاه عبدالرضا رضایی نیا است. عاشقانه با کلمات (تأملاتی در زندگی، هنر و ادبیات) که در قالب شعر سپید جای گرفتند و مفاهیمی عمیق را به مخاطبانشان منتقل میکنند. این اثر در انتشارات سوره مهر منتشر شده است.
درباره کتاب چشم به تماشا... تمام
عبدالرضا رضایی نیا در کتاب چشم به تماشا... تمام مجموعه سرودههای کوتاهی را منتشر کرده است که درباره موضوعات مختلفی صحبت میکنند. شاید روح عاشقانهای که در کلمات این کتاب جریان دارد، بتواند حس خوب شعر را به آن ببخشد. در این کتاب از زندگی میخوانیم، از هنر و ادبیات حرف میزنیم و سرکی به موضوعات عرفانی و فلسفی هم میکشیم.
تاملات این کتاب با نگاهی انتقادی به شعر امروز و شعر معاصر سروده شدهاند و سفری به دنیایی از کلمات و ادبیات جذاب را به مخاطبان هدیه میکنند.
کتاب چشم به تماشا... تمام را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن کتاب چشم به تماشا... تمام را به تمام علاقهمندان به مطالعات فلسفی، ادبی و شعر معاصر پیشنهاد میکنیم.
درباره عبدالرضا رضایی نیا
عبدالرضا رضایی نیا در سال ۳۴۳ در شهرستان صومعهسرا متولد شد. او بعد از اتمام تحصیلاتش به قم رفت و تحصیلات حوزوی دید و بعد از آن نیز در رشته فلسفه درس خواند.
او در کنار درس خواندن به شعر سرودن پرداخت و فعالیتهای فرهنگی بسیاری را در کارنامه خود دارد. از میان آنها میتوان به انتشار بیست عنوان کتاب در زمینه شعر و نقد ادبی و عضویت در شورای سردبیری و سردبیری نشریاتی همچون مجله شعر، میراث جاویدان، طلایه، گنجینه اشاره کرد.
بخشی از کتاب چشم به تماشا... تمام
دو بهار
بر یک درخت
یکسان نمیگذرد.
*
دانهای که سر به زیر و خاکی نباشد،
سربلند و آسمانی نخواهد شد.
فریاد درخت
ریشهدار است.
*
طریقتِ هزارگونهیگُل را نبین!
حقیقتِ گُل
یک است؛
گُلِ هزار دستان...
*
چرا شرمندهٔ پُرباریِ خویشتن باشد؛
درختی
که باغ و بهاران سرمستِ گلهای رعنای اوست!
*
اگر خلوت سپیدِ ابر با درختان در کار نبود،
خطابهیخورشید
بازتابیسبز نمییافت.
برف
ایثارِ سپیدیاست
که ریشه در روحی آبیدارد.
*
شکوفهها
شهیدان کشور بهارند
که با کفن زاده میشوند.
*
اگر جنگل پر رمز و راز و آسمان بیکرانه را
بیشتر دوست داری،
پیلهٔ ابریشمین را
به دیگران ببخش!
*
خورشید
با داغی ازلی
دلخون میآید، میخندد، میرود
و آسمان برایش سیاه میپوشد.
ابرها
اگرچه کبود میآغازند،
فرجام روشنی دارند،
ردّ پایشان را به تماشا بنشین
بر برگْ برگ گیاهان!
*
پژمردن و بر باد شدن
تقدیرِ بیبرگشت گیاهیاست
که باغ احساس او تنها یک فصل داشته باشد؛
خواه بهار،
خواه هر فصل دیگر.
*
زلزله
واگویه عقدههای تلنبارشده زمین است
که زمان را ـ به حیرت ـ لال میکند.
چه فرق میکند «چه کسی»!
هرکه پلی به کمال، پیش پایت گسترد،
حرمت پل را نگه دار!
گیرم پُلساز بویی از معرفت نبرده باشد.
*
چاه نشینان
ـ هریک ـ
به دلیلی آمدهاند؛
یکی چاهکن است،
یکی تماشاگر،
یکی را هم هل دادهاند!
*
آن که دمادم به خود شک نورزد،
به یقین نخواهد رسید.
*
حزبِ باد
پُر هوادارترین حزبهاست.
کرکسها
هرچند برای شنیدنِناسزا و نفرت کرند،
هرگز برای دیدن شکار خود کور نیستند،
به روایتی؛ تیزبینترین پرندگاناند.
*
انصاف دهید،
بیچاره اغنیا!
برای آنکه آب حیاتشان را کوفت کنند،
به کاسهٔ سرِ گرسنگان افتخار میدهند...
***
مرگ
روی دیگر سکه زندگیاست؛
با سکه کج
نمیتوان صدای ابدیت را شنید.
*
مرگ پوچ
از زندگیِپوچ میراث میبرد
و مرگ بارآور
از زندگی شکوفان.
به تعبیری؛
مرگ
تصاعدِ نهایی زندگیاست.
*
مرگ ِکثیف
آنِ کسانیاست
که زندگیشان
چیزی در همین مایههاست.
آنکه میخواهد سپیدترین دفتر حیات را داشته باشد،
بهتر است
هرگز به دنیا نیاید!
*
زندگیِ آخرت
تفسیر انتقادیِ زندگی دنیاست.
*
شتاب کن،
شتاب کن، نازنین
مبادا،
پیشتر از آن که این دقیقه به پایان رسد،
پایان
به تو
رسیده باشد!
***
عرفان
قدم زدن در کوچههای ملکوت است
و گِلْبازی با فرشتگان،
دنبال سایهٔ خدا دویدن،
پاشیدن خود در خاک،
چیدنهابیل از سنبلههای گندم
و هزار هزار چیز دیگر ...
که همه
در یک جمله خلاصه میشود؛
جملهای که به حرف در نمیآید.
عرفان
کیمیاییاست
با دو خاصیّت متضاد؛
پیر را جوان میکند،
جوان را پیر.
*
کفشهای سلوک
دست دوزِ فرشتگان است،
برای دلهایی کهاندازههای شیطانی دارند،
یا تنگ است
یا گشاد!
حجم
۴۵۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه
حجم
۴۵۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه