کتاب قصه هایی از جاده دیکاوو؛ جلد دوم
معرفی کتاب قصه هایی از جاده دیکاوو؛ جلد دوم
کتاب راکن را بگیر خانم پوله از مجموعه قصههایی از جاده دیکاوو نوشته کیت دی کامیلو و ترجمه هادی معتمدنیا است. مجموعه قصههایی از جاده دیکاوو را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیتترین کتابها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.
مجموعه قصههایی از جاده دیکاوو داستانهایی با شخصیتهایی جالب دارد که هرکدام در جلدهای مختلف این مجموعه حضور دارند و ماجراهایی را میآفرینند. جاده دیکاوو، هم جادهای است که از این شهر میگذرد. شهری با داستانهای هیجانانگیز و جالب برای بچههای عاشق داستان.
درباره مجموعه قصههایی از جاده دیکاوو، جلد دوم؛ راکن را بگیر خانم پوله
خانم بیسینگر از فرانسین کمک میخواهد از او میخواهد کمک کند یک راکن را از روی پشت بام بگیرند. خانم بیسینگر میگوید که این راکُن باعث رنج و عذاب شده است. خب تا این جای کار عجیب نیست، چون هر کسی که برای کمکگرفتن با فرانسین تماس میگیرد میگوید که حیوانات باعث آزار و اذیتشان شدهاند. اما این بار خانم بیسینگر معتقد است این یک راکُن معمولی نیست و یک روح است که اسم خانم بیسینگر را فریاد میزند! هرچند فرانسین معتقد است اصلاً چیزی به نام روح وجود خارجی ندارد، اما شبهنگام وقتی با همهی لوازم کارش به خانهی خانم بیسینگر میرسد و برای دستگیری راکُن از نردبان بالا میرود، اتفاق عجیبی میافتد.
خواندن مجموعه قصههایی از جاده دیکاوو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
نوجوانان علاقهمند به ادبیات داستانی مخاطبان این مجموعهاند.
درباره کیت دی کامیلو
کیت دی کامیلو زاده بیست و پنجم مارس ۱۹۶۴، نویسنده آمریکایی معاصر است که بیشتر آثارش جوایز متعددی را به دست آوردهاند و از روی یکی از آثارش به اسم «افسانه دسپراکس» انیمیشنی هم ساخته شده است.
کیت دی کامیلو در کلرمونت فلوریدا بزرگ شده و اکنون در مینیاپولیس مینه سوتا زندگی میکند. او برای هر دو گروه سنی کودکان و بزرگسالان داستان مینویسد.
بخشی از کتاب قصه هایی از جاده دیکاوو؛ جلد دوم
و بالاخره خرس پلک زده بود.
فرانسین پوله مأموری فوقالعاده بود که هیچوقت نمیترسید.
عصر یکی از روزهای ماه مِی، تلفن مرکز مهار حیوانات زنگ خورد.
فرانسین پوله پشت میز کارش نشسته بود. گوشی را برداشت و گفت: «فرانسین پوله، مأمور مرکز مهار حیوانات هستم. چه کمکی از دستم برمیآید؟»
صدایی از آنطرف خط گفت: «الو، سلام. من خانم بیسینگر هستم.»
فرانسین گفت: «بفرمایید.»
خانم بیسینگر گفت: «دیگر جانم به لبم رسیده.»
فرانسین گفت: «چطور؟»
هر کسی که با مرکز مهار حیوانات تماس میگرفت، یک جوری جانش به لبش رسیده بود. شنیدن این حرفها دیگر برای فرانسین عادی شده بود.
او نه از چیزی میترسید و نه از چیزی تعجب میکرد.
خانم بیسینگر گفت: «چند وقتی است که یک راکُن خیلی عجیب آمده و روی پشتبام خانهام زندگی میکند.»
فرانسین گفت: «متوجه شدم، یک راکُن روی پشتبام. نشانی خانه را میگویید؟»
خانم بیسینگر گفت: «انگار درست متوجه نشدید؛ این راکُن اصلاً معمولی نیست.»
فرانسین گفت: «بله فهمیدم، راکُن معمولی نیست.» و پشتی صندلیاش را عقب و عقبتر داد.
آنقدر پشتی صندلی را عقب داد که پایههای جلویی صندلی از روی زمین بلند شد. این یکی از عادتهای بد فرانسین بود. پدرش، کلمنت پوله، خیلی تلاش کرده بود که این عادت را از سر فرانسین بیندازد؛ اما هرگز موفق نشده بود.
حجم
۱٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
حجم
۱٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
نظرات کاربران
عالی⭐❤️