کتاب کنفوسیوس
معرفی کتاب کنفوسیوس
کتاب کنفسیوس اثر احمد علامه فلسفی است که به زندگی، زمانه و ارای فیلسوف مشهور چینی، کنفوسیوس میپردازد.
درباره کنفوسیوس
کُنفُوسیوس مشهورترین فیلسوف، نظریهپرداز سیاسی و معلم چینی است که در چین باستان زندگی میکرد. وی در ۵۵۱ پیش از میلاد در ایالت کوچک لو که امروزه بخشی از استان جدید شاندونگ است متولد شد و در ۴۷۹ پیش از میلاد در گذشت. والدینش، که در زمان کودکی او زندگی را بدرود گفتند، او را کونگ - چیُو نامیدند. کنفوسیوس از کلمه کونگ فوزِ، به معنای «استاد بزرگ، کونگ» گرفته شدهاست.
نخستین زندگینامه او ۳۷۵ سال پس از درگذشتش توسط سوماچیین، مورخ نامعتبر نوشته شد. در طول آن همه سال پس از در گذشت او، به واسطه آن که فردی مشهور و برجسته و نیز حکیم بود، افسانههای بسیاری دربارهاش ورد زبانها بود و از اینرو سوماچیین در اطلاعاتی که درباره او کسب کرد، وارد شد.
برخی اعتقادات - وی آفرینش جهان را مبتنی بر قانون قطبیت میداند؛ به این معنی که از هستی مطلق، نخست موجودی یگانه که خود کنفوسیوس آن را قطب بزرگ میخواند منبعث میشود و همراه آن قطب دیگری که قسمت پذیر است به وجود میآید. این دو قطب با هم روبرو و به هم پیچیده میشوند. از اینجا جهان کون و فساد مانند دو نیروی قوی و ضعیف یا روشنایی و تاریکی یا نماینده صفات مرد و زن، پا به عرصه هستی میگذارد و تغییر و تبدیل یافتن این دو قطب، اساس به وجود آمدن خوبی یا بدی یا خیر و شر است.
خواندن کتاب کنفوسیوس را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
دانشجویان و علاقهمندان به رشته فلسفه مخاطبان این کتاباند.
بخشی از کتاب کنفوسیوس
نزد چینیان دین به معنایی که در سایر کشورهای جهان استعمال میشود وجود ندارد، ولی سه مکتب یا به عبارت دیگر سه تعلیم عام در سراسر آن از روزگار کهن وجود داشته است که عبارتند از بودیزم، کنفوسیانیزم و تائوئیزم. میگویند در لغت چینی کلمهای برای مفهوم دین وجود ندارد.
قرن ششم تا سوم قبل از میلاد دوره شکوفایی فلسفه باستانی چین و پیدا شدن مکاتب معروف به «صد مکتب اندیشه» بود که از میان آنها مکتبهای کنفوسیوسی و دائو بسیار مهم بودند. این صد مکتب را به طور کلی در شش مکتب بزرگ اندیشه دستهبندی کردهاند؛ دائوجیا یا مکتب دائو، ژوجیا یا مکتب فرهیختگان (مکتب کنفوسیوس)، موجیا یا مکتب مودی، فاجیا یا مکتب قانون یا قانونگرایی، یین یانگ میا یا مکتب یین یانگ (راز و رزی) و مینگ جیا یا مکتب نامها (مکتب سوفسطائیان چینی)
بدین ترتیب میتوان استنباط کرد که دین در چین باستان از اندیشههای فلسفی و اجتماعی جدا نبوده است و به همین دلیل با مفهوم دین در جهان غرب و کشورهای اسلامی فرق اساسی دارد. غربیها درباره تقسیمبندی دین در چین دچار اشتباه شدهاند. آنها بر این تصورند که دین چینی را نیز میتوان مثل سایر کشورها به روش غربی طبقهبندی کرد. ظاهراً سه دین مهم و اساسی کنفوسیوسی، تائوئیسم و بودایی در چین وجود داشته است، ولی نباید تصور کرد که هر یک از این ادیان بخشی از یک مجموعه مذهبی را تشکیل میدهند، بلکه در مواردی حتی اسامی این ادیان نیز باعث به اشتباهافتادن محققان میشود. باید گفت که دین در چین یک مسئله مردمی است، به این معنا که دین خیلی محلی و بومی شده و عمومیت یافته است. در مواقعی عنوان کلی کنفوسیوسگرایی را به آن اطلاق میکنند. در واقع این دین مجموعهای از اعمال و عقایدی است که در جنبههای مختلف و نهادهای گوناگون از قبیل تائوئیسم و بودایی را نیز شامل میشود. این مجموعه از دید یک غربی ممکن است یک مجموعه غیرمنظم و غیرمنسجم تلقی گردد.
به هر حال باید توجه داشت که فلسفه غربی و چینی از نظر محتوا با یکدیگر اختلاف دارند، فلسفه غربی بیشتر به پنج حوزه پژوهش تقسیم میشود؛ منطق یا روششناسی، زیباییشناسی، علم اخلاق و یا رفتارشناسی، علم سیاست یا شناخت حکومت و نهادهای اجتماعی و مابعدالطبیعه یا هستیشناسی، ولی خیلیکم پیش آمده که فلسفه چین از نیازهای اخلاقی و عملی جدا شده باشد (و صرفاً حالت نظری کامل و خالص را پیدا کند) بلکه همیشه به راه اخلاقی یا عملی بستگی دارد.
علاوه بر آنچه گفته شد پایه و اساس این دو اندیشه از همدیگر جدا است. فلسفه غربی از تضاد عوامل متفاوت جهان یعنی از تضاد میان مفاهیم انسانی و خدایی، آرمانی و واقعی، جامعه و خرد، قدرت و آزادی و مانند اینها تأثیر پذیرفته است، ولی فلسفه چینی پیوستگی جهان است نه تضاد آن.
چند اصل بنیادی ما را در باز شناختن فلسفه چینی از فلسفه غربی کمک میکند. فلسفه غربی با علم و دین بستگی دارد اما فلسفه چینی به اخلاق و سیاست و ادبیات و هنرهای زیبا نزدیکتر است، زیرا آرمان شناخت برای شناخت در چین یافت نمیشود. چه در چین هنگامی طالب شناساییاند که وسیله رسیدن به هدفهای عملی و شریف باشد. چینیان به خلاف غربیان چندان شوقی به دین ندارند. هر دستگاه بزرگ اندیشه چینی در آغاز همچون یک فلسفه تربیت نفس میشکند و تنها از سر اتفاق است که شکل آیین دینی را به خود میگیرد. بسیاری از فیلسوفان چینی عناصری را که به گمان غربیان دین را از فلسفه محض ممتاز میکند نفی کردهاند. این عناصر یکی عقیده به «برترین باشنده» یا وجود متعال و دیگری عقیده به بیمرگی روان است. از همه فیلسوفان بزرگ دوره جو تنها او آموزه آسمان را باشندهای خدایی میدانست و حتی او هم این عقیده را فقط به شکل یک نیروی برانگیزاننده به کار میبست که به کار تعلیم «مهر به همه» میآمد که این خود اساساً آموزهای انسانگرایانه است. به این ترتیب جایی که انسان غربی دیندار است و عمیقاً وابسته به عشق خداوند است، مرد چینی انسانگرا و پای بند اخلاق است.
حجم
۱۶۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۶۸ صفحه
حجم
۱۶۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۶۸ صفحه
نظرات کاربران
سلام آقای فلسفی شما قلمی محقق و بی طرفی دارید در مورد نوابغ و مورخان،خواهش دارم در مورد نوابغ موسیقی کتاب های مفصلی از نظر حال و هوای احساسی این نوابغ ارائه دهید،اشخاصی چون موزارت،بتهوون،شوبرت،هندل،شوپن،باخ و دیگر افراد نابغه در
چرا با غزالی مقایسه کرده؟ کنفسیوس این همه مطالب داره
تنها به مقایسه آرا و نظرات کنفوسیوس و غزالی پرداخته بود و چندان از عمق معارف خویش (( کنفوسیوس)) به مخاطب چیزی عرضه نکردند. جدا از اون در این کتاب دستاوردهای اقتصادی و صنعتی چین در دهه های اخیر به