کتاب وقت خواب است یوسف
معرفی کتاب وقت خواب است یوسف
کتاب وقت خواب است یوسف دو نمایشنامه اثر رسول یونان است.
در کتاب وقت خواب است یوسف دو نمایشنامه را میخوانیم. نمایشنامه اول داستان مردی است که به تازگی در یک تصادف جانش را از دست داده است و حالا شروع به تعریف کردن زندگیاش میکند و با جمعی از مردگان روبهرو میشود.
نمایشنامه دوم که ماهیگیری از آب کثیف نام دارد، داستان دزدی است که به خانه یک پیانیست در بوستون حمله میکند و باهم شروع به گفتگو میکنند.
کتاب وقت خواب است یوسف را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به ادبیات نمایشی و دوستداران نمایشنامه و تئاتر را به خواندن کتاب وقت خواب است یوسف دعوت میکنیم.
درباره رسول یونان
رسول یونان در سال ١٣٤٨ در دهکدهای در کنار دریاچه ارومیه به دنیا آمد. او شاعر، نویسنده، مترجم و نمایشنامهنویس است. علاوه بر این سابقه فیلمسازی و بازیگری را نیز در کارنامه هنری خود دارد. تنوع آثار او زیاد است و داستان کوتاه، رمان، شعر، نمایشنامه و ... در میان آثارش به چشم میخورد.
از میان آثار رسول یونان میتوان به روز بخیر محبوب من، مجموعه شعر پایین آوردن پیانو از پلههای یک هتل یخی، ترجمه اشعار ناظم حکمت با نام یک کاسه عسل، مجموعه داستان کلبهای در مزرعه برفی ، نمایشنامه گندمزار دور و رمان خیلی نگرانیم شما، لیلا را ندیدید اشاره کرد.
همچنین یکی از کتابهای او، به نام رودی که از تابلوهای نقاشی میگذشت، به دست واهه آرمن به زبان ارمنی ترجمه و منتشر شده است. مریوان حلبچهای هم آثارش را به کردی سورانی و سعیده سادات کابلی هم ترانههای او را به فرانسوی ترجمه کرده است.
بخشی از کتاب وقت خواب است یوسف
اول نفهمیدم چی شد حالا که به هوش اومدهام تازه می فهمم چی شده! پاهایم شکسته و سرم به سنگ خورده! و دیگه بدنم تحت فرمانم نیس! این پایین ته گوداله. (به گودال نگاه می کند). به گودال افتادن غم انگیز نیس! غم انگیز اینه که وقتی به گودال افتادی دیگه نتونی از اون بیرون بیای! وقتی هیشکی نتونه کمکت کنه یعنی مرده ای! و...
اسم من یوسفه یعنی بود شاید هم باز باشه! هنوز نمیدونم وقتی آدم به این دنیا میآد اسمش تغییر میکنه یا نه. هنوز با این دنیا آشنا نشدم و اصلا نمیدونم اینجا آدمو با اسم صدا میزنن یا شماره! دوران سربازی کدم یازده بود نمی دونم اگه اینجا بهم کد بدن چند رقمی خواهد بود! وقتی اسم نداری یعنی وجود نداری. بعضی وقتها همه چیز از یک کلمه شروع میشه!
من کارگر چاپخونهام. یعنی بودم. چاپخونه تو شهر بود و خونهم روستا. البته فاصله بین این دوتا زیاد نیس. هرروز صبح با موتورسیکلت به شهر میاومدم و غروبها به روستا برمیگشتم!
چند ساعت پیش که داشتم میرفتم یه اتوموبیل سیاه بهم زد و باعث شد که خودم و موتورم از جاده منحرف بشیم.
زندگیم پر از درد بود. تازه تازه داشتم به بهشون غلبه میکردم که مردم. هفت سالگی پدرمو از دست دادم و ده سالگی مادرمو. و تو خونه عموم بزرگ شدم. اون آدم بدی نبود اما زنش اذیتم میکرد و میگفت که من فقط !..یه نون خور اضافیام. پونزده سالم که شد از خونه شون زدم بیرون. تصمیم گرفتم رو پای خودم بایستم. سخت بود اما سختیاشو به جون خریدم.
حجم
۲۹۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۵۲ صفحه
حجم
۲۹۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۵۲ صفحه