کتاب هدیه ای برای روز مادر
معرفی کتاب هدیه ای برای روز مادر
کتاب هدیه ای برای روز مادر نوشته علی رنجبر است. این کتاب برای کودکان نوشته شده است و به آن ها کمک میکند درکب بیشتر و بهتری از روز مادر داشته باشند.
درباره کتاب هدیه ای برای روز مادر
کتاب هدیه ای برای روز مادر داستان چند بچه است که تصمیم میگیرند برای روز مادر یعنی تولد حضرت زهرا (س) برای مادرشان هدیه بگیرند،اما نه پول کافی دارند و نه میتوانند درست تصمیم بگیرند. درگیریها و دغدغههای کودکانه این بچهها سرشار از عشق و محبت است و کمک میکند کودکان درک بهتری در انتخاب داشته باشند.
کتاب هدیه ای برای روز مادر آگاهی دینی و اجتماعی کودکان را بالا میبرد و به آنها کمک میکند بتوانند به خوبی تصمیم بگیرند. در کنار این موضوعات عشق و احترام به مادر هم به کودکان یاد میدهد.
خواندن کتاب هدیه ای برای روز مادر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام کودکان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب هدیه ای برای روز مادر
هیچ یک از آنها برای خرید یک دسته گل برای روز مادر نداشت. ناگهان فکری به ذهن مانی رسید و فریاد کشید: من ایده هایی دارم، بیایید برای در آوردن پول خرید دسته گل کار کنیم.
زهرا گفت: کار ولی ما باید به مدرسه برویم.
مانی جواب داد: اما میتوانیم بعد از تعطیل شدن مدرسه کار کنیم. مگر نه؟
یاسمن جواب داد: بله اما چکار کنیم؟
ایلیا که حسابی در فکر بود، گفت: خب...
همگی در فکر بودند که چطور میتوانند پول مورد نیازشان برای خرید هدیه روز مادر را به دست آورند.
ایلیا ادامه داد: دور و برتان را نگاه کنید.
بچه ها از درب حیاط بیرون را نگاه کردند و باغ همسایه ها را دیدند. ایلیا گفت: میبینید این باغها چقدر به هم ریخته و نامرتب هستند؟
یاسمن گفت: همه باغها در زمستان حسابی نامرتب میشوند. مادر من که همیشه از این به هم ریختگی شکایت دارد.
ایلیا سرش را به نشانه تاکید تکان داد و با خوشحالی گفت: بله درست است ! همه از به هم ریختگی شکایت دارند وما حالا تقریبا در اواخر زمستان به سر میبریم و بعد از زمستان چه فصلی میآید؟
همه با خوشحالی فریاد زدند: بهار.
ایلیا گفت: آفرین و به زودی همه ی گیاهان دوباره سبز میشوند.
زهرا و ایلیا با هم گفتند: وای ما هنوز متوجه نقشه تو نشده ایم ایلیا.
مانی گفت: من اما فهمیدم، ما میتوانیم به همسایه ها پیشنهاد مرتب کردن باغ هایشان را بدهیم و با این کار پول کافی برای خرید دسته گل، البته به همراه جعبه ی شکلات رایگان، برای روز مادر را به دست آوریم.
ایلیا با خوشحالی گفت: آفرین دقیقا. و به نشانه تشویق به پشت مانی زد.
لیلا گفت: ولی ما نمیتوانیم به خانه کسانی برویم که نمیشناسیم. ایلیا ! مامان به من تو گفته که ما هیچوقت نباید چنین کاری کنیم.
ایلیا جواب داد: البته که نباید به خانه غریبهها برویم. مانی چند نفر از همسایههایتان را میشناسی؟
مانی بلند شد و کنار در استاد و با انگشت سه تا خانه را نشان داد و گفت: این سه همسایه را میشناسم ولی بعید میدانم که حالا کسی در این خانهها باشد. همسایههای ما تا دیر وقت سر کار هستند. آن خانه اما خانهی خاله من است که فکر میکنم الان در خانه باشد.
زهرا یک تیکه کاغذ مچاله از جیبش در آورد و یاسمن به او مداد داد. ایلیا گفت: خب پس میتوانیم برای چهار همسایه ی مانی کار کنیم. زهرا در خیابان شما چطور؟ چند تا از همسایهها را میشناسید که میتوانیم برای کار به خانهشان برویم؟ زهرا با انگشت شمرد و گفت: ۳ تا. همسایههای خوب دیگری هم داریم اما آنها در آپارتمان زندگی میکنند و باغی ندارند. زهرا که داشت تعداد خانهها را یادداشت میکرد گفت: بسیار خب، پس سه و چهار میشود هفت خانه، در همسایگی خانهی مانی و خانهی ما. حالا شما بگویید، ایلیا و لیلا در همسایگی خانهی شما چند باغ هست؟
حجم
۲۴۴٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۶ صفحه
حجم
۲۴۴٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۶ صفحه
نظرات کاربران
جالب نبود .