دانلود و خرید کتاب کلاغ کوکی کاترین فیشر ترجمه شبنم حاتمی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب کلاغ کوکی اثر کاترین فیشر

کتاب کلاغ کوکی

نویسنده:کاترین فیشر
امتیاز:
۴.۷از ۵۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب کلاغ کوکی

کتاب کلاغ کوکی اثری از کاترین فیشر با ترجمه شبنم حاتمی است. این داستان درباره سرن ریس است. دختر یتیمی که به محض رسیدن به خانه پدرخواده‌اش، باید معمای گم شدن پسر کوچولوی خانواده را حل کند...

این کتاب در سال ۲۰۱۹ جایزه Tir na n-og  ادبیات انگلستان را از آن خود کرده است. 

انتشارات پرتقال با هدف نشر بهترین و با کیفیت‌ترین کتاب‌ها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.

درباره کتاب کلاغ کوکی

کلاغ کوکی یک داستان فانتزی و جذاب نوشته کاترین فیشر است. داستان از این قرار است: سرن قرار است پرورشگاه را ترک کند تا به خانه پدرخوانده‌اش برود. آن‌هم در شب سال نو. وقتی سرن وارد قطار می‌شود تا به ولز برود، مرد قد بلندی که ظاهر عجیب و غریبی دارد سر می‌رسد و بسته‌ای را به او می‌دهد. درون بسته هم یک اسباب بازی کوکی شکسته به شکل کلاغ است!

سرن به خانه می‌رسد و عجب استقبال گرمی از او می‌شود! همه ناراحت و مغموم نشسته‌اند و هیچکس در فکر جشن گرفتن سال نو نیست. سرن می‌فهمد که پسر کوچک خانواده گم شده است و هیچکس نمی‌داند او کجاست و دلیل ناراحتی همه هم، این موضوع است. اما عجیب‌تر از همه این است که سرن متوجه می‌شود می‌تواند با کمک همان کلاغ کوکی شکسته و عجیب غریبش، پسر کوچولو را پیدا کند. سرن وقت خیلی کمی برای این کار دارد... 

کتاب کلاغ کوکی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

تمام نوجوانان و دوست‌داران داستان‌های فانتزی از خواندن کتاب کلاغ کوکی لذت می‌برند. 

درباره کاترین فیشر 

کاترین فیشر در سال ۱۹۵۷ در ولز متولد شد. او شاعر و نویسنده داستان‌های کودکان و نوجوانان است. اما قبل از اینکه به این کار مشغول شود، معلم مدرسه و استاد دانشگاه بوده است. 

بخشی از کتاب کلاغ کوکی

سرن بعد از این‌که حمام کرد و دوباره پیراهن کهنه‌اش را پوشید روی نشیمن‌گاهِ کنار پنجره اتاقش نشست و با چهره‌ای پکر و غمگین به چمن‌زارهای سفید چشم دوخت.

پس کس دیگری این‌جا نبود. نه کاپیتان آرتوری، نه لیدی میری و نه توماسی. اما چرا حرف توماس که شد خانم ویلیرز چنان رفتار عجیبی کرد؟ انگار خیلی عصبانی شده بود. واضح بود که اسراری پشت پرده هست، وگرنه دنزل آن حرف را نمی‌زد. همه‌چیز خیلی عجیب بود.

بعد به این فکر کرد که تکلیف خودش چه می‌شود. خانه‌ای متروک و دلگیر که فقط دو آدم‌بزرگ بی‌حوصله برای هم‌صحبتی در روزهای سرد و بلند زمستانِ پیش رو داشت. و کریسمس چه‌طور برگزار می‌شد؟

سرن چنان از این فکر دلش گرفت و غمگین شد که لحظه‌ای آرزو کرد کاش برمی‌گشت به همان یتیم‌خانه سنت‌ماری، با آن خوابگاهِ سرد و آن دخترهای پرسروصدا، آن غذای افتضاح و آن اتاق‌های درسِ خالی.

اما نه.

چه آرزوی احمقانه‌ای.

چون این‌جا یک خانه کامل در اختیارش داشت. خانه‌ای که مثل قصر بود و او هم شاهزاده‌خانمش. به اطراف که نگاهی انداخت و تختخواب راحت و کمد و قفسه‌ای را دید که چند کتاب ارزشمندش در آن ردیف شده بودند دلش شادتر شد.

چشمش به بسته روزنامه‌پیچ افتاد و با صدای بلند غرغر کرد. باید تکلیف این بسته را مشخص می‌کرد!

از پله‌ها رفت پایین و به تک‌تک اتاق‌ها سر زد تا کتابخانه را پیدا کرد. از کنار در که سرک کشید فضای کتابخانه را سرد و تاریک دید، اما وقتی یکی از پرده‌های بلند را کنار زد تا کمی نور داخل شود در کمال شگفتی دید که صدها و صدها کتاب در گنجه‌های چوبی ردیف شده‌اند. حق با دنزل بود. قطعاً یک دنیا کتاب برای خواندن در اختیار داشت.

توی یکی از کشوها چیزی را که می‌خواست پیدا کرد؛ کاغذ و قلم. یادداشتی نوشت با این مضمون:

جناب آقای محترم

اگر مردی بلندقد و لاغر آمد و دنبال بسطه‌ای روزنامه‌ای شده گشت که حاوی یک اسباب‌بازی عروسکی است، لطفاً در صورت امکان آدرث من را به او داده و از او بخواهید این‌جا به دنبالش بیاید. متأسفانه من اشتباهی این بسته را برداشته‌ام.

ارادطمند شما

سرن رِیس

سرن اخمی کرد. شاید توی نامه چندتایی غلطِ املایی بود. اما اهمیتی نداشت.

نامه را توی پاکت گذاشت و آدرس گیرنده را رویش نوشت:

رئیس ایستگاه. ایستگاهِ قطار کستل هالُو۲۴. ولز

همین آدرس باید برای رسیدن نامه به مکان درست کافی باشد. نامه را مهروموم کرد و برد به تالار اصلی؛ دیگر داشت کم‌کم راهش را راحت‌تر پیدا می‌کرد. آن‌جا دنزل را دید که زانو زده و دارد کاشی‌های زمین را می‌سابد. کاملاً معلوم بود کلی کار روی سرش ریخته. سرن لحظه‌ای ایستاد و به او نگاه کرد، بعد گفت: «چه‌طوری این رو پست کنم؟»

دنزل برافروخته و ازنفس‌افتاده، توی آبی که زیر پایش جمع شده بود چلپ‌وچلوپی کرد. «این چیه؟»

«یه نامه.»

«بذارش توی جعبه نامه‌ای که اون‌جا روی میزه. امروز بعدازظهر با سفارش‌های خرید آشپزخونه می‌برمش.» دنزل تماشا کرد که سرن نامه را توی جعبه گذاشت. گفت: «خُب حالا واسه کی نامه می‌نویسی، دخترک یتیم؟»

نظرات کاربران

StarShadow
۱۴۰۱/۰۲/۲۹

مختصر و زیبا👌♥️

𝒌𝒆𝒓𝒎 𝒌𝒆𝒕𝒂𝒃📚🕊️
۱۴۰۰/۰۵/۰۹

سرن قرار است پرورشگاه را ترک کند تا به خانه پدر خوانده اش برود.آن هم در شب سال نو.وقتی سرن وارد قطار می‌شود تا به ولز برود،مرد قد بلندی که ظاهر عجیب و غریبی دارد سر می‌رسد و بسته ای

- بیشتر
دختر کتاب خوان 📖 🌸
۱۴۰۰/۰۳/۱۴

خیلی کتاب هیجان انگیز، ماجراجویانه و محشری بود 😍👌🏻 بهترین کتابی بود که تا حالا خوندم 🤩 ۱۰۰۰۰۰ تا ستاره هم براش کمه ⭐🌟⭐🌟⭐🌟⭐🌟⭐🌟⭐🌟⭐🌟⭐🌟⭐🌟⭐🌟⭐🌟⭐🌟⭐🌟⭐🌟⭐🌟⭐🌟⭐⭐🌟⭐🌟⭐🌟⭐🌟⭐🌟⭐🌟 این هم خلاصه ای از این کتاب بی نظیره که اگه دوست داشتید میتونید بخونید:« کلاغ کوکی به

- بیشتر
در جست و جوی دایناسور گمشده:)
۱۴۰۰/۰۳/۲۷

قلب منو اکلیلی شد ولی:) خیلی کم حجم بود🤌🏼 امااا جذاب بود✨ پرتقال دوباره ترکونده بود✨🍊

رضا
۱۴۰۰/۰۵/۰۷

عالی. آدمو معتاد میکنه. نمیشه ازش چشم برداشت. ممنون از طاقچه که به بینهایت اضافه کردی 🌷🏅🌷🏅🌷❤❤

خوره کتاب^__^
۱۴۰۲/۰۵/۲۵

بهترین و قشنگترین کتاب توی ژانر فانتزی این کتاب هستش🌈❤️‍🔥 بهتون پیشنهاد میکنم که سه جلد این مجموعه رو به صورت چاپی بخونید چون جلداشون خیلی قشنگه🫠🥲 این کتاب برخلاف جلد و اسمش اصلا ترسناک نیست 😉بجز جلد دوم که چند صفحه

- بیشتر
گربه
۱۴۰۰/۱۲/۲۵

این کتاب خیلی قشنگه عاشقشم 🥰🥰 این کتاب درباره ی یه دختر یتیم به اسم سرنه که وقتی خانواده جونز به سرپرستی می‌گیرنش به خونشون پلس ا فران واقع در ولز میاد و در کمال تعجب میبینه که در پلس ا

- بیشتر
کاربر ۲۹۶۱۵۱۵
۱۴۰۰/۰۲/۱۹

واقعا عااااالیییی بود خیلی قشنگ بود کاش جلد دوش هم طاقچه بزاره پیشنهاد میکنم بخونید واقعا بی نظیره

NILA
۱۴۰۳/۰۱/۲۷

🪶🐦‍⬛___مطالعه نسخه‌ی چاپی___🐦‍⬛🪶 هیچوقت فکر نمی کردم از رمان های کوتاه خوشم بیاد ولی این خیلی قشنگ بود!بیشترین نمره‌ای که دادم بخاطر فضاسازی بسیار قوی‌ای که داشت بود،قشنگ انگار داخل کتاب بودم و من نقش سرن رو بازی می کردم📖.موضوع و

- بیشتر
AVİNÃ
۱۴۰۲/۱۰/۲۹

کتاب خیلی خوبیه درباره ی دختری به نام سرن که دوست پدرش که خانواده مهربان و ثروتمندی داره، اون رو به سرپرستی قبول میکنه. سرن توی خونه ی اونها میخواد معمای گم شدن پسرشون توماس که همسن خودشه رو حل کنه درکل

- بیشتر
بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۱۹)
صورت لیدی میر خیس از اشک بود، اما انگار اصلاً برایش اهمیتی نداشت. بازوهای سرن را با هر دو دستش گرفت و آهسته گفت: «اوه عزیز من، دختر عزیز من... هرگز نمی‌تونیم محبتت رو جبران کنیم!»
Emily
اگر از تاریکی بترسی هرگز معجزهٔ نور را نخواهی دید
کاربر۰۰۰۰۰۰
اگر از تاریکی بترسی هرگز معجزهٔ نور را نخواهی دید.
کاربر samin
سرن از تعجب زبانش بند آمده بود. پرنده سعی کرد بال‌هایش را باز کند و بال بزند، اما فقط صدای جیرجیر بلندی ایجاد کرد. «بدنم خیلی خشک شده! مگه چند وقته سر هم نشده‌م؟» سرن هیچ نظری نداشت. «تو... تو داری با من حرف می‌زنی.» کلاغ قارقاری تحقیرآمیز سر داد که شاید نشان از خنده بود. «بعد می‌گن ماها باهوشیم... آره دیگه، دارم با تو حرف می‌زنم. چرا نباید باهات حرف بزنم؟ قارقار.» «لازم نیست تیکه بندازی.»
=o
پسرها همین‌طور یکهویی آب نمی‌شوند بروند توی زمین.
AVİNÃ
اگر از تاریکی بترسی هرگز معجزهٔ نور را نخواهی دید.
artin 8989
نگذار سایه‌ها بخوانند در گوشَت نجواشان نگذار خشم اسیرت کند در قصرشان
zohreh
«نمی‌تونی همه‌چی رو با هم داشته باشی سرن.»
Ehsan
ساعت از گرد و غبار خاکستری است در سرزمینی که زمان بی‌معنی است
zohreh
این خانه حس و حال عجیبی داشت. حسی همچون غمی مرموز. انگار که همهٔ آدم‌های تویش از چیزی می‌ترسیدند.
zohreh

حجم

۱۲۲٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۵۲ صفحه

حجم

۱۲۲٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۵۲ صفحه

قیمت:
۴۶,۰۰۰
تومان