دانلود و خرید کتاب ماجرای کمیسر کلیکر؛ جلد نهم راینر ماریا شرودر ترجمه فریبا فقیهی
تصویر جلد کتاب ماجرای کمیسر کلیکر؛ جلد نهم

کتاب ماجرای کمیسر کلیکر؛ جلد نهم

معرفی کتاب ماجرای کمیسر کلیکر؛ جلد نهم

کتاب دسیسه برای املت، جلد نهم از مجموعه ماجرای کمیسر کلیکر نوشته راینر ماریا شرودر و ترجمه فریبا فقیهی است. مجموعه ماجرای کمیسر کلیکر را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیت‌ترین کتاب‌ها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.

درباره مجموعه ماجرای کمیسر کلیکر؛دسیسه برای املت

مجموعه ماجرای کمیسر کلیکر یک سری داستان پلیسی با کلی معماهای بزرگ و پیچیده است که یک کمیسر پلیس باید بتواند این معماها را حل کند. این مجموعه یکی از پرفروش‌ترین و پرطرفدار‌ترین مجموعه داستان‌های پلیسی برای کودک و نوجوان است که دنیایی پر از هیجان و ماجراجویی را برای بچه‌ها به ارمغان می‌آورد.

ماجراهای این مجموعه حول یک کارآگاه تیز و باهوش به اسم کمیسر کلیکر می‌گذرد. اسم واقعی کمیسر، ناگل است اما به خاطر تاس بودنش او را کلیکر صدا می‌کنند. کمیسر کلیکر از اسلحه خوشش نمی‌آید و جالب اینجا است که بدون استفاده از اسلحه می‌تواند مشهورترین سارقان و خلاف‌کارها را دستگیر کند. او در هر جلد از این مجموعه جذاب و هیجان‌انگیز ماموریتی بزرگ را با تبحر و هوش سرشار خود به انجام می‌رساند.

خواندن مجموعه ماجرای کمیسر کلیکر را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

بچه‌هایی که داستان‌های پلیسی و هیجان‌انگیز دوست دارند، از خواندن داستان‌های جذاب این مجموعه لذت خواهند برد.

درباره راینر ماریا شرودر

راینر ماریا شرودر نویسنده آلمانی داستان‌های ماجراجویانه مخصوص کودک و نوجوان است. او در سال ۱۹۵۱ در روستوک به دنیا آمده است. راینر علاوه بر داستان‌های کودک و نوجوان، برای بزرگسالان هم داستان‌های تاریخی می نویسد. او علاوه بر نام خودش با نام‌های مستعار اشلی کارینگتون و ریموند. م. شریدان هم مطلب می‌نویسد. کتاب‌های شرودر تاکنون بیش از شش میلیون نسخه فروش رفته‌اند.

شرودر به خاطر یکی از رمان‌های تاریخی‌اش به اسم «ابی لین - تبعید شده تا پایان جهان»، توانست جایزه فردریش گرستوکر پرایس را در سال ۱۹۸۸ دریافت کند. در سال ۱۹۹۸ نیز آژانس فدرال آموزش مدنی رمان «زیر درخت جاکارندا»ی او را در فهرست ۱۰۰ رمان ارزشمند قرن بیستم قرار داد. در همان سال راینر در سومین جشنواره بین المللی Eifel-Literaturpreis برای کتاب «راز راهبان سفید» جایزه گرفت. این نویسنده آلمانی در سال ۲۰۰۳ هم با رمان «راز کارت‌ساز» توانست جایزه ادبیات هیئت داوران کتاب جوانان و همچنین جایزه کتاب ماه کمیته جوانان گوتینگن را به دست آورد و بلاخره در سال ۲۰۰۵ برای کتاب «تالاب گالی‌ها» توانست جایزه کتاب جوانان Buxtehude Bull را از آن خود کند.

بخشی از کتاب ماجرای کمیسر کلیکر؛ جلد نهم 

شوبی اشلوت ناله‌کرد: «دیگه نمی‌تونم این قوطی‌حلبی رو تحمل کنم. این‌قدر مارپیچی روندی که دریازده شده‌م!»

لیلو لینزه با لهجهٔ روستایی غلیظش گفت: «وراجی موقوف! رانندگی‌ای که من براتون می‌کنم آخرشه، آقادزدهٔ هواقشنگ! مایکل شوماخر هم توی این شیربرنج همچین دست‌فرمونی نداره!»

رینو نازالِتّی با آرنجش سُقلمه‌ای به پهلوی او زد و گفت: «بزن رو ترمز لیلوخانم! نکنه می‌خوای دور افتخار هم بزنی؟»

لیلو ترمز کرد. «چیه؟ رسیدیم پارک‌هتل؟»

دُلمه با نیشخند گفت: «هه... آره دیگه! از جلوی دروازهٔ حیاط پشتیش رد شدی.»

تبهکار خشن غرغر کرد: «بس که شماها مزخرف می‌بافید، خب.» بعد هم دنده‌عقب گرفت و درست جلوی دروازه ایستاد. «دِه بجنبید! منتظر چی هستید، پس؟ برید دنبال کارِتون. حواستون هم جمع باشه که هیچ ردی از خودتون جا نذاریدها. وگرنه رئیس می‌ندازدتون توی چرخ گوشت!»

رینو نازالِتّی در را باز کرد و کیف‌دستی سیاه و کهنه‌ای را از زیر صندلی شاگرد بیرون کشید. ابزار کارش توی کیف بود. «حرف زیادی نزن. تا من و شوبی این‌جاییم، تو کاره‌ای نیستی. تازه‌ش هم... رئیس فقط املت دوست داره؛ برای همین هم بهش می‌گن املت نه کباب‌تابه‌ای یا هرچیز دیگه‌ای! شوبی راه بیفت!»

شوبی خودش را مچاله کرد تا بتواند از درِ ماشین بیرون بیاید. بعد هم نفس راحتی کشید و بدنش را جوری کش‌وقوس داد که صدای استخوان‌هایش درآمد. «دیگه به این‌جام رسیده بود!» این را گفت و دستش را زیر گلویش کشید.

دُلمه که قدش تقریباً تا سینهٔ همدستش می‌رسید به لیلو لینزه گفت: «همین‌جا بمون و ماشین رو روشن نگه دار... برای محکم‌کاری.»

پیش از این‌که لیلو بتواند جوابی بدهد، موتور ماشین دو بار دیگر صدایی شبیه شلیک گلوله داد. خب، هر وقت بنزین بد بسوزد، موتور ماشین همین صدا را می‌دهد.

دُلمه با صدای خفه‌ای گفت: «تو رو جون مادرت! می‌خوای همهٔ محله رو از رختخواب بکشی بیرون؟»

لیلو به او پرید: «بازدید موتور وظیفهٔ کی بود، ها؟ تو یا من؟»

رینو نازالتّی خشمگین ولی خیلی آهسته گفت: «باشه بابا، لازم نکرده با موتور روشن منتظرمون بمونی.» و همراه شوبی اشلوت راه افتاد.

دروازهٔ آهنی حیاط پشتی هتل چفت‌وبست نداشت؛ برای همین آن‌ها یک لحظه بعد به در پشتی پارک‌هتل رسیدند. رینو نازالتّی کیف‌دستی‌اش را باز کرد. هر دو تبهکار دستکش پوشیده بودند.

شوبی آهسته گفت: «سر درنمیارم که ما چرا با آدی و رفقاش کار شریکی انجام نمی‌دیم.» این را گفت و چراغ‌دستی را رو به هم‌دستش گرفت که کمی از سیگار برگ بزرگ‌تر بود و مخروط پرنوری روی قفل انداخت: «آخه اون‌ها خیلی استادن!»


نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۶۲۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

حجم

۶۲۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

قیمت:
۱۴,۰۰۰
تومان