کتاب در ستایش پیادهروی
معرفی کتاب در ستایش پیادهروی
کتاب در ستایش پیادهروی نوشته ارلینگ کاگه با ترجمه سارا پرویزخانی است. این کتاب فلسفی با زبانی ساده از یکی تجربیات زندگی صحبت میکند. تجربیاتی که به ما میآموزد چطور در وقایع و اتفاقات دور و برمان دقیق شویم.
درباره کتاب در ستایش پیادهروی
ارلینگ کاگه در کتاب در ستایش پیادهروی از عناصر مهمی نوشته است که به انسانها کمک میکند تا درباره مفاهیم مختلف زندگی تفکر و تامل کنند، عمیق شوند و به درک تازهای برسند. او انسانها را به سکوت دعوت میکند. همان چیزی که جای خالیاش در زندگی پر از سر و صدای امروزی به شدت به چشم میخورد. انسان در حین راه رفتن میتواند با خود خلوت کند. از سکوت لذت ببرد. به زندگی و مسائلش فکر کند و نگاه و نگرش جدیدی نسبت به آن به دست بیاورد.
این کتاب حاصل پیادهرویها و سکوت نویسنده، همچنین مطالعات و تاملاتش در این باب است. اثری که به شما کمک میکند تا دنیا را با عینک دیگری ببینید و درک تازهای از طبیعت و رخدادهای پیرامونتان به دست آورید.
کتاب در ستایش پیادهروی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به مطالعه کتابهای فلسفی و فلسفه و زندگی را به خواندن این اثر دعوت میکنیم.
بخشی از کتاب در ستایش پیادهروی
یک روز مادربزرگم دیگر قادر به راهرفتن نبود.
انگار همان روز مُرد، بهلحاظ جسمی کمی به زندگی ادامه داد. از آن روز بهبعد، زانوهای جدیدش که با جراحی جایگزین زانوهای قدیمیاش شده بودند بهتدریج فرسوده شدند، طوریکه دیگر قادر به حمل بدنش نبودند. آنقدر در رختخواب ماند که عضلاتش رفتهرفته قوت خود را از دست دادند. نارسایی دستگاه گوارشش شروع شد. ضربان قلبش کم و نبضش نامنظم شد. ریههایش هر روز اکسیژن کمتری در خود جای میدادند. روزهای آخر را با تقلا برای نفسکشیدن به انتها رساند.
در آن روزها من دو دختر داشتم. سولویگ، دختر کوچکم، سیزدهماهه بود. زمانی که مادربزرگم داشت ذرهذره آب میشد، سولویگ احساس کرد وقت مناسبی برای یادگیری راهرفتن است: در حالی که دستهایش را بالای سرش میگرفت و آنها را دور انگشتان من حلقه میکرد، تلوتلوخوران از اینسوی اتاق بهسوی دیگر میرفت. هر بار دستم را رها و تلاش میکرد چند قدم هم بهتنهایی بردارد. محیطِ خود را کمی بیشتر کشف میکرد. بلندی و پستی را میفهمید و میدید چه چیزهایی بالا و چه چیزهایی پاییناند. وقتی هم پایش لغزید و سرش به لبه میز اتاق نشیمن خورد، یاد گرفت بعضی چیزها نرماند و بعضیها سفت. یادگرفتنِ راهرفتن یکی از پرخطرترین اقدامهای زندگی ماست.
سولویگ بهزودی آموخت چگونه، درحالیکه دستهایش را برای حفظ تعادل به طرفین دراز میکند، عرض اتاق را طی کند. ترس از زمینخوردن وادارش میکرد قدمهایی کوتاه و منقطع بردارد. من که شاهد نخستین تلاشهایش بودم حسابی تعجب میکردم وقتی انگشتان پایش را چنان از هم باز میکرد که گویی میخواهد زمین را با پاهایش چنگ بزند. پابلو نرودا، شاعر شیلیایی، در آغاز شعرِ از زبان کودک، برای پا گفته است: «پای کودک هنوز نمیداند پاست.» میخواهد پروانه یا حتی سیب باشد!
حجم
۳۹۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
حجم
۳۹۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
نظرات کاربران
از آن دسته کتابهایی که نویسنده حس خوبی از خودش و تجربه زیسته اش دارد و فکر میکند به همین سادگی میتواند دیگران را نسبت به فلسفه و سوالات اساسی زندگی شان بر مبنای تجربیات یک فرد دیگر متقاعد کند.
خوشحالم که این کتاب را خواندم. ایده ی درخشانِ«راه رفتن برای راه رفتن نه از جایی به جایی رفتن» در روزگاری که فرهنگ هدفگذاری بر تمام اشکال دیگر زندگی چیره می شود. علائق یک فرد شهودی که محاسبه ی فاصله رسیدن به
چقدر یه کتاب میتونه در عین سادگی بهمون یاد بده .. لذت بردم
بسیار زیبا، متفاوت و دلنشین👏🏻🌿 از مطالعه اش لذتتت بردم و به شما هم پیشنهاد میکنم از دستش ندید..!
کتاب فضای قشنگی رو ترسیم میکرد و خوندنش بهم احساس آرامش زیادی داد و کتاب در ستایش سکوت از همین نویسنده هم کتاب خیلی خیلی عالی ای بود.
بسیار کتاب جالبی بود...