کتاب نسل دود و سکوت
معرفی کتاب نسل دود و سکوت
نسل دود و سکوت نوشته ایرمگارد کوین داستانی درباره جنگ جهانی دوم است که مرضیه وروانی فراهانی است که در انتشارات خوب به چاپ رسیده است.
درباره کتاب نسل دود و سکوت
داستان به زمان جنگ جهانی دوم و حکومت رایش سوم برمیگردد. دهه ۱۹۳۰ است. هیتلر و ماشینآلات نظامیاش همه شهر فرانکفورت را در تسخیر خود دارند و اوضاع هر روز بدتر و پیچیدهتر از قبل میشود. گرنی و معشوقه یهودیاش در شرایطی گیر کردهاند که باید راهی برای فرار از جنگ پیدا کنند. برادر سانا تحت تعقیب است و نوشتههایش در لیست سیاه رایش قرار گرفته است.
داستان این کتاب درباره آرزوهای بر باد رفته قربانیان جنگ است.
خواندن کتاب نسل دود و سکوت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر به داستانهای اجتماعی و تاریخی به ویژه داستانهایی درباره جنگ جهانی دوم علاقه دارید، از خواندن این کتاب لذت خواهید برد.
بخشی از کتاب نسل دود و سکوت
دیگر جمعیت پراکنده شده بود و مردان سرشناس هم با اتومبیلهای جادوییشان رفته بودند. ارتش هم با گامهای منظم و صدای دستهٔ موزیک از صحنه خارج شد. مشعلی روی زمین رها شده بود و بهآرامی میسوخت، روشنایی ضعیفی در این شب تاریک. هیچکس آن را زیر پا لگد نکرد.
چراغهای خیابان روشن شدند و دوباره میشد همهجا را دید.
من و گرتی بهسمت کورت پیلمن دویدیم که دقیقاً بیرون مشروبفروشی هنینگر ایستاده بود. یونیفورم اسآ به تن داشت و خیلی هیجانزده بود. گفت عالی میشد اگر ما همهچیز را میدیدیم. او به چیزی بیشتر از یک لیوان آبجو نیاز داشت.
گرتی را تقریباً با زور کشید کنار خودش تا همهٔ آدمهای توی مشروبفروشی فکر کنند در مالکیت اوست. در همهٔ آن مدت، مشروبفروشی در حال پر شدن بود. همیشه مردم بعد از اتفاقهای هیجانانگیز دلشان آبجو میخواهد. آقای کولمباخ گنده و چاق وارد شد، عرق میریخت و صورتش کاملاً سرخ و پفکرده بود. از ما پرسید آیا میتواند سر میزمان بنشیند، چون معاشرانی میخواست تا با آنها دربارهٔ اتفاقهای امروز بحث کند. برای این میشناسیمش که پیشخدمت اسکوییرل است، جایی که اغلب میرویم: منظورم آلگین، گرتی، لیزکا و چند نفر دیگری است که میشناسیم.
وقتی میرویم آنجا، آقای کولمباخ همیشه بهترین صندلیها را به ما میدهد و رویهمرفته واقعاً خیلی مهربان است. او قبلاً چهار بار پیشوا را دیده، اما هرگز از دیدن دوبارهاش خسته نمیشود.
پدر و مادر کولمباخ مشروبفروشی کوچکی در تاونوس دارند که پیشوا سالها پیش مشتری دائمی آن بوده. کولمباخ این داستان را اغلب برایمان تعریف میکند. داستانش اما همیشه کمی تغییر میکند و در هر بازگویی تعداد دیدارهای پیشوا افزایش مییابد. بعد از مدتی احساس میکنید پیشوا نیمی از زندگیاش را توی مشروبفروشی خانوادهٔ کولمباخ گذرانده و بدون آقای کولمباخ نمیتوانسته زندگی کند، همانطور که آقای کولمباخ نمیتواند بدون پیشوا سر کند. واقعاً مشخص نیست کولمباخ چقدر از این داستان را خودش سرهم میکند. او در باطن مرد راستگویی است و موقعی که صورتحساب را پرداخت میکنیم هیچوقت بقیهٔ پول را کم نمیدهد. مبارزی کهنهکار هم هست و خیال دارد همانطوری هم بماند.
حجم
۱۶۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۶۸ صفحه
حجم
۱۶۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۶۸ صفحه
نظرات کاربران
مسألهای که درباره کتاب هستش اینه که عنوان کتاب و متن کتاب میتونستن رابطهی بهتری داشته باشن یعنی میشد که داستان رو به داخل اردوگاه های کار اجباری و مرگ کشوند ولی نویسنده به بیانی بسیار کوتاه و گذرا درباره اردوگاه