کتاب هشدار؛ هیولاها آزاد میشوند!
معرفی کتاب هشدار؛ هیولاها آزاد میشوند!
کتاب هشدار؛ هیولاها آزاد میشوند! نوشته جان کلوپفر است که با ترجمه رضا احسانگر منتشر شده است. این کتاب داستان هیولاهایی است که مدرسه را به هم میریزند.
درباره کتاب هشدار؛ هیولاها آزاد میشوند!
فِرِدی لیدل تازه به مدرسه جدیدش آمده است. او در مدرسهی جدید احساس تنهایی میکند. فقط مانی واسکز با او دوست است و بقیه بچهها مسخرهاش میکنند؛ مخصوصاً «جردن»، «کوئینسی» و «نینا»! او آنها را دشمن خونی خود میداند.
یک روز در کلاس هنر، فِرِدی بهجای انجام دادن کارهایی که معلم میخواهد، نقاشی آن سه نفر را به صورت هیولاهایی ترسناکی میکشد. بعد از کلاس، فِرِدی و مانی تصمیم میگیرند هیولاهای نقاشیشده را با پرینتر سهبُعدی مدرسه چاپ کنند. اما نتیجهی کارخیلی ترسناک است؛ آنها به هیولاهای واقعی خیلی ترسناکی تبدیل میشوند...! حالا فِرِدی باید به کمک دوستانش مدرسه و شهرشان را از دست هیولاها نجات بدهد. او مجبور میشود با دشمنانش دوست شود.
خواندن کتاب هشدار؛ هیولاها آزاد میشوند! را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام کودکان علاقهمندان به داستانهای پرهیجان پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب هشدار؛ هیولاها آزاد میشوند!
فِرِدی یواش خندید. مانی هیچوقت تسلیم کسی نمیشد، هرچقدر هم که ازش بزرگتر بودند؛ و چون قدش فقط صدوچهل سانتیمتر بود، تقریباً همه ازش بزرگتر بودند.
جُردن گفت: «جنبهٔ شوخی داشته باش داداش.»
مانی جواب داد: «فکر کنم برای اینکه شوخی به حساب بیاد، باید یهکم خندهدار باشه.»
معلمشان، آقای اِسنوزر، از آنطرف کلاس دست تکان داد که ساکت شوند. بعد با لحن خشکی گفت: «تا آخر کلاس، همه لطفاً تمرکزشون رو بذارن روی نقاشی چهرهٔ خودشون...»
فِرِدی تلاش کرد جمعوجورتر بنشیند تا کمتر توجه معلم را جلب کند، ولی فایدهای نداشت. فِرِدی برای خودش یک پا بچهغول بود، همان چیزی که جُردن همیشه خوش داشت به رخش بکشد.
بهخاطر همین، فِرِدی بهجای اینکه روی نقاشی خودش تمرکز کند، دفتر طراحیاش را درآورد؛ همان دفتری که تصویر ذاتِ هیولاصفتِ جُردن، نینا و کوئینسی را تویش کشیده بود... جانورهای وحشتناکی که توی وجود آن بچهها کمین کرده بودند. هر دفعه با فِرِدی بدرفتاری میکردند، فِرِدی جوابشان را نمیداد؛ عوضش دفترش را باز میکرد و جزئیات بیشتری به اثر هنریاش اضافه میکرد. با اینکه دستهای فِرِدی خیلی گنده و اندازهٔ دستکش بیسبال بودند، انگشتهایش بهطرز شگفتانگیزی ظریف و فرز کار میکردند.
حجم
۱۳٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۵۶ صفحه
حجم
۱۳٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۵۶ صفحه
نظرات کاربران
خیلی تخیلی و جذاب بود😍😇
«فردی لیدل» در مدرسه ی جدیدش خیلی احساس تنهایی می کند. فقط «مانی واسکز» با او دوست است و بقیه مسخره اش می کنند؛ مخصوصا «جردن»، «کوئینسی» و «نینا»! او آن ها را دشمن خونی خود می داند. یک روز
عالی و بهترین کتابی که تا الان خوندم
این کتاب به نظرم برای نوجوانان که میخواهند کتاب خواندن را شروع کنند خوب است اما داستان جذابی که خواننده تشویق شود که کتاب را ادامه دهد ندارد