کتاب همهی حقیقت
معرفی کتاب همهی حقیقت
کتاب همهی حقیقت نوشته هانس روسلینگ است که با ترجمه امیرحسین فتوحی منتشر شده است. این کتاب روایتی جذاب و عجیب دارد از زندگی امروز.
کتابی که قرار است آن را مطالعه کنید حاصل نبوغ و استعداد نیست. برای نوشتن این کتاب مباحثات و همکاریهای مداومی بین سه متفکر صورت گرفته است که هر یک از استعداد، دانش و دیدگاه متفاوتی برخوردار هستند. این کتاب روشهای تازهای از درک دنیا در اختیار خواننده قرار میدهد.
خواندن کتاب همهی حقیقت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به روانشناسی پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب همهی حقیقت
این فصل از کتاب دربارهٔ اولین غریزه از ده غریزهٔ هیجانی ماست؛ یعنی غریزهٔ شکاف. من دربارهٔ وسوسهای قدرتمند حرف میزنم؛ وسوسهای که باعث میشود تمام چیزها را به دو بخش متمایز تفکیک کنیم که اغلب در دو گروه مخالف قرار میگیرند و یک شکاف خیالی، یا همان شکاف بزرگ بیعدالتی، در بین آنها وجود دارد. صحبت دربارهٔ این است که چگونه این غریزهٔ شکاف، تصویری از جهان را در ذهن افراد شکل میدهد که در آن، کشورها یا افراد به دو دسته تقسیم شدهاند: ثروتمند در برابر فقیر.
یافتن دلیل پیدایش یک تصور غلط، کار آسانی نیست. غروب آن روز ماه اکتبر سال ۱۹۹۵، اولین باری بود که نگاهی درست به این هیولا انداختم. این اتفاق، درست پس از استراحت رخ داد و این تجربه به قدری هیجانانگیز بود که تا همین الان هنوز هم از شکار تصورات بهشدت غلط دست برنداشتهام.
من به آنها تصورات بهشدت غلط میگویم، چراکه تأثیر بزرگی بر درک نادرست افراد نسبت به جهان دارند. همین اولین تصور غلط، بدترین تصور است. با تقسیم جهان به دو فضای گمراهکنندهٔ ثروتمند و فقیر، تمام مناسبات جهانی در ذهن افراد به هم میریزد.
شکار اولین تصور بهشدت غلط
کلاس را ادامه دادم. توضیح دادم که بیشترین آمار مرگومیر کودکان به جوامع قبیلهای حاضر در جنگلهای استوایی و کشاورزان سنتی در نواحی دوردست سراسر دنیا مرتبط است. «مردمی که شما در مستندهای عجیبوغریب تلویزیون میبینید. در بین این افراد، بیشترین تلاش برای زنده ماندن و بقای خانوادهها از سوی والدین است، اما با این حال، آنها تقریباً نیمی از کودکان خود را از دست میدهند. خوشبختانه، آمار افرادی که در این شرایط وحشتناک زندگی میکنند، روزبهروز در حال کاهش است.»
دانشجویی جوان که در ردیف اول نشسته بود، دستش را بلند کرد. سرش را کج کرد و گفت: «آنها هیچوقت نمیتوانند مثل ما زندگی کنند.» دانشجویان حاضر در کلاس سر خود را به نشانهٔ تأیید تکان دادند.
احتمالاً این دانشجو فکر میکرد که من پس از شنیدن این جمله متعجب شوم. اصلاً تعجب نکردم. این جمله درست مانند کلمهٔ «شکاف» است که بارها آن را شنیدهام. تعجب نکردم، بلکه هیجانزده شدم. این همان چیزی بود که مشتاق آن بودم. مکالمهٔ ما اینطور پیش رفت:
«ببخشید، وقتی میگویید آنها، منظورتان چیست؟»
«منظور من افراد حاضر در کشورهای دیگر است.»
«تمام کشورها بهجز سوئد؟»
«نه، منظور من... کشورهای غیرغربی است. آنها نمیتوانند مثل ما زندگی کنند. شدنی نیست.»
حجم
۲٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۸۰ صفحه
حجم
۲٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۸۰ صفحه