دانلود و خرید کتاب روزی که عمه‌خورشید مرد منیژه آرمین
تصویر جلد کتاب روزی که عمه‌خورشید مرد

کتاب روزی که عمه‌خورشید مرد

نویسنده:منیژه آرمین
انتشارات:عهد مانا
امتیاز:
۳.۸از ۳۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب روزی که عمه‌خورشید مرد

کتاب روزی که عمه‌خورشید مرد نوشته منیژه آرمین داستان دفترچه خاطرات عمه خورشید است که در آن رازهای بسیاری از زندگی سخت خانوادگی‌اش نوشته است. 

درباره‌ی کتاب روزی که عمه‌خورشید مرد

داستان کتاب روزی که عمه‌خورشید مرد با مرگ عمه خورشید آغاز می‌شود. عمه خورشید دختر یکی اربابان مازندرانی است. او و برادرش رستم و خانواده‌ی رستم در خانه‌ای بزرگ زندگی می‌کنند اما همسر رستم، اشرف السلطنه خورشید را به اتاقی در انتهای باغ فرستاده و  او به تنهایی زندگی می‌کند. عمه خورشید در تنهایی می‌میرد و اشرف السلطنه که به او انگ دیوانگی زده بوده، در حال نقشه کشیدن است تا ثروت او را تصاحب کند. عمه خورشید قبل از مرگ، دفتر خاطراتش را به دست نوکر خانواده می‌سپارد تا آن را به برادرزاده‌اش سهراب بدهد. سهراب باید تا بیست‌سالگی صبر کند تا بتواند دفترچه خاطرات عمه‌اش را بخواند و از رازهای خانوادگی‌شان آگاه شود.

کتاب روزی که عمه‌خورشید مرد را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

علاقه‌مندان به مطالعه داستان‌های ایرانی از خواندن کتاب روزی که عمه‌خورشید مرد لذت می‌برند. 

بخشی از کتاب روزی که عمه‌خورشید مرد

در تاریکی تا اتاقم دویدم و دفترچه را ته صندوقم، جایی که هیچ‌کس به عقلش نمی‌رسید، پنهان کردم و به حرف عمه‌خورشید فکر کردم. آه... تا بیست‌سالگی، راه درازی بود. به تقویم نگاه کردم، نوزدهم اردیبهشت بود و من چهارده‌سال و هفت‌ماه عمر داشتم. پنج‌سال و پنجاه‌ماه به زمان موعود مانده بود تا من بتوانم آن دفترچه را، که فکر می‌کردم رازهایی بزرگ در آن هست، بخوانم. حس می‌کردم وارث رازی بزرگ هستم.

از آن روز تصمیم گرفتم مادرم را همچون دیگران، اشرف‌السلطنه صدا بزنم. چون رشتهٔ علاقه‌ام به او به‌طور عجیبی پاره شده بود.

آن شب با آنکه مادرم با کنایه عذر مهمان‌ها را خواست تا خانه را برای عزاداری فردا آماده کند، عمه‌خانم‌بزرگ و حاج‌عموجان و پسرعمو قاضی و بعضی از دخترعموها و دخترعمه‌ها ماندند.

پدرم، که هم‌سن‌وسال پسرعموهایم بود، همیشه می‌گفت: «حاجی‌داداش حق پدری به گردنم دارد.»

اشرف‌السلطنه مدام پدرم را سرزنش می‌کرد که عرضهٔ دست‌به‌سر کردن فامیل خودش را ندارد و می‌گفت: «هزار کار دارم و هزار جور غم و غصه. این‌ها هم باری شده‌اند روی دلم.»

با آنکه مرگ هیبت خود را بر خانه گسترده بود، اشرف‌السلطنه در کمال خونسردی به کارها سروصورت می‌داد. مثل یک فرمانده جنگی که می‌خواهد قشونی را برای جنگ آماده کند، برای هر یک از خدمتکارها وظیفه‌ای تعیین می‌کرد. معلوم بود که مجلس باشکوهی در پیش است. تعزیه‌ای باشکوه و شایستهٔ خانوادهٔ ارباب مازندرانی و نیز در شأن صاحب‌عزایی همچون اشرف‌السلطنه.

اشرف‌السلطنه بهترین لباس سیاهش را از صندوق بیرون آورد و به گل‌چهره گفت که اُتو را آتش کند. پیدا بود که در چنین مجلس باشکوهی، او مثل همیشه می‌خواست زیبایی و برازندگی خودش را به رخ همه بکشد.

N.A
۱۳۹۹/۰۶/۲۴

این کتاب بیش از سی وچهاریا پنج سال قبل در مجله زن روز بصورت دنباله دار چاپ شد.انموقع دانش اموز دبستانی بودم وداستان را دنبال کردم.متن چاپی را هنوز نخوانده ام.با توجه به گذر سالها درموردجزئیات داستان پردازی نمیتوانم نظری

- بیشتر
فانوس
۱۳۹۹/۰۷/۱۸

توی این کتاب نویسنده در قالب داستانی که کشش خوبی داره یک برهه از تاریخ معاصر کشورمون رو بیان می‌کنه. میشه گفت یه آسیب که خیلی هامون ازش خبر نداریم. خیلی خوبه بخونیم و بیشتر با تاریخ آشنا بشیم.

rozhan87
۱۴۰۱/۰۵/۱۵

کتابه نسبتا خوبیه ولی اگه از این مدل کتاب خوشتون میاد بهتره برای خرید کتاب کمی بیشتر وقت بزارید و کتاب هایی که نمره بالاتری داره رو انتخاب کنید. خوبه چون داستان جدیدی داشت،با زندگی در سال های گذشته و بین

- بیشتر
محمدابراهیم همت
۱۴۰۰/۰۱/۲۴

این کتاب داستان وواقعیت هایی اززندگی مردم درزمان ارباب هاورعایابودوماروکاملاازوضع زندگی رقت بارمردم که درآن زمان درغفلت اشکارزندگی می کردندآگاه می کندوهمه ی این هاحقایق تلخ آن زمان است.ولی به نظرمن پایان مطلوب وخوشایندی نداشت.

mbyna
۱۳۹۹/۰۹/۱۴

کتابی بدی نبود اما پایان بدی داشت و داشتان رها شد بنظرم امکان نداره که یکبار دیگه به سمتش کشیده بشم

zahra
۱۴۰۲/۱۲/۱۳

خورشید بنویس چون آدم ها می‌روند و قصه ها می مانند

ریحانه
۱۴۰۲/۰۶/۲۰

من حدود ۱۵ سال پیش این کتاب رو خوندم ولی الان متوجه شدم این نسخه جدید دارای سانسور هست

حُسنیه'
۱۴۰۰/۱۰/۲۶

سلام داستانِ کمی غمگینِ عمه‌ای . در زمان های قدیم.. سیر داستانو به دلیل دورانی که بود دوس داشتم ولی آخرشو نویسنده خوب نبسته بود و میگفتی الان خب که چی!؟ . امتیازم از ۵: 2.75

dorsa
۱۳۹۹/۱۰/۲۰

خیلی عالیه

hana
۱۳۹۹/۱۰/۱۳

به نظر من خیلی داستان جذاب نبود و قلم خسته کننده بود پایان کتاب هم خیلی خوب تمام نشد

مردم هیچ‌چیز را فراموش نمی‌کنند. حکایت‌ها را سینه‌به‌سینه نقل می‌کنند. آن‌ها حتی هنوز زنی را به یاد دارند که با تفنگ چوبی به جنگ قاتلان پسرش می‌رود...
فانوس

حجم

۱۷۸٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۸۲ صفحه

حجم

۱۷۸٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۸۲ صفحه

قیمت:
۴۰,۹۵۰
۱۲,۲۸۵
۷۰%
تومان