دانلود و خرید کتاب رویارویی کوتاه با دشمن سعید صیرفی‌زاده ترجمه میلاد زکریا
تصویر جلد کتاب رویارویی کوتاه با دشمن

کتاب رویارویی کوتاه با دشمن

معرفی کتاب رویارویی کوتاه با دشمن

کتاب رویارویی کوتاه با دشمن مجموعه داستان‌های کوتاه نوشته سعید صیرفی‌زاده با ترجمه‌ی میلاد زکریا است.

درباره‌ی کتاب رویارویی کوتاه با دشمن

کتاب رویارویی کوتاه با دشمن مجموعه داستان‌های کوتاهی نوشته سعید صیرفی‌زاده است که میلاد زکریا به فارسی ترجمه کرده است. داستان‌های این مجموعه درباره‌ی موضوعات مختلفی است و سعید صیرفی‌زاده با مهارت وصف‌نشدنی‌اش در قصه‌گویی توانسته است از اعماق آمریکا بنویسد. 

کتاب رویارویی کوتاه با دشمن را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

اگر از خواندن داستان کوتاه لذت می‌برید، کتاب رویارویی کوتاه با دشمن انتخاب خوبی برای شما است.

درباره‌ی سعید صیرفی‌زاده

سعید صیرفی‌زاده ۲۶ دسامبر ۱۹۶۸ ‏در بروکلین نیویورک از پدری ایرانی و مادری آمریکایی به دنیا آمد. پدر او، محمود صیرفی‌زاده، هنگامی که سعید نه‌ماه بود خانواده را ترک کرد و او همراه با مادرش، مارتا هریس بزرگ شد. سعید صیرفی‌زاده با نوشتن کتاب «زمانی که تخته‌اسکیت‌ها رایگان خواهند شد» برنده جایزه وایتینگ شد و در سال ۱۳۹۳ مجموعه داستان کوتاه او با نام «رویارویی کوتاه با دشمن» جزو راه‌یافتگان به فهرست اولیه جایزه رابرت بینگهام بود.

بخشی از کتاب رویارویی کوتاه با دشمن

فردای آن روز، درحالی‌که تلاش می‌کردم نقشهٔ یک تقاطع برگ شبدری پیچیده را بکشم، چاپگر کنار دستم به ویرویر افتاد. این دفعه فقط یک صفحه درآمد، و در آن فقط یک سطر نوشته شده بود. «دیگر نمی‌توانم حتی یک روز با این دل‌های پریشان زندگی کنم.» یک ساعت بعد اخراج شده بودم.

تلویزیون بسکتبال پخش نمی‌کرد، این بود که من و فرانکی به خوردن جوجه پرتقالی نشسته بودیم و او ماجراهای دوست‌دختر قدیمی‌اش را برایم تعریف می‌کرد که فرانکی دیوانه‌وار عاشقش بود اما چون نتوانسته بود مشروب را کنار بگذارد، نتوانسته بود با او ازدواج کند.

گفت: «سیاه... سیاه بود.» بعد مکث کرد. «من از این پوست‌قهوه‌ای‌ها خوشم می‌آد.» شانه بالا انداخت. کاری از دستش برنمی‌آمد.

مدتی کانال‌های مختلف را گشتیم. همه‌اش امیدوار بودم روی فیلم تبلیغاتی مایوهای بهاره بایستد، اما وقتی به آن رسید تنها واکنش‌اش این بود که بگوید: «مزخرفه.» کمی اخبار محلی دربارهٔ اعتصاب را تماشا کردیم، که در آن سه بریده ویدیوی ثابت مکرراً پخش می‌شد: رئیس ادارهٔ حمل‌ونقل با کت و شلوار و کراوات با آرامش روایت خود را از ماجرا تعریف می‌کرد، که ظاهراً به قدر کافی منصفانه بود؛ گروهی متحصن با کلاه و شال گردن و دستکش، که در یک پارکینگ روباز خالی ایستاده بودند و درحالی‌که پلاکاردهایشان را تکان می‌دادند با تمام قوا شعار می‌دادند؛ و بالاخره مصاحبهٔ خیابانی با سربازی که تازه به خدمت فراخوانده شده بود و همان‌طور که مستقیم توی دوربین نگاه می‌کرد می‌گفت: «من می‌فهمم شما پول بیشتری می‌خواهید، اما الان وقتش نیست.» گویندهٔ اخبار، که پنجاه سال بود اخبار شهر را می‌گفت و قیافه‌اش دیگر در شرف مرگ به نظر می‌رسید، گفت مذاکرات امروز «با مناقشه» به پایان رسیده.

از فرانکی پرسیدم: «یعنی چی؟»

«چی؟»

«مناقشه. معنی‌اش چیه؟»

اما او یک فیلم سیاه‌وسفید خارجی پیدا کرده بود. داد زد: «این رو دیده‌ام! این رو دیده‌ام!»

من هرگز فیلم را ندیده بودم و چون نصفش گذشته بود و خارجی هم بود، هیچ نمی‌فهمیدم جریان چیست و آن‌قدر هم برایم مهم نبود که سعی کنم سر دربیاورم. همه‌اش منتظر بودم فرانکی کانال را عوض کند ولی او هرگز این کار را نکرد؛ این بود که ساکت نشستم و فیلم پخش شد. وقتی به آخرش رسیدیم و شخصیت اصلی مست و گریه‌کنان چهاردست‌وپا می‌رفت، پوزخند تحقیرآمیزی زدم و به طرف فرانکی برگشتم، که با چشمان اشک‌آلود به صفحهٔ تلویزیون خیره شده بود.

«اون… خودش… این بلا رو سر خودش آورد. خودش!»

بعد، با تمام توانی که داشت از جا بلند شد و سرپا ایستاد، زیپ شلوارش را باز کرد و قابلمه‌اش را سر دست گرفت. گفت: «عذر می‌خوام.»

Mohamad
۱۴۰۰/۰۳/۱۳

کتاب نسبتاً جذابی است. شخصاً کتابهایی رو که به شرح ریزه‌کاری‌های زندگی افراد معمولی در جاهای دیگر دنیا می‌پردازه دوست دارم. ولی فضای داستان‌ها خیلی به هم شبیه بودند.

فرشاد در سرزمین عجایب
۱۴۰۱/۰۳/۲۲

من نصف کتاب را خواندم و هر سعی کردم، نتوانستم بیشتر بخوانم. نتوانستم با کتاب ارتباط بگیرم.

حجم

۱۶۶٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۷۶ صفحه

حجم

۱۶۶٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۷۶ صفحه

قیمت:
۵۸,۰۰۰
۱۷,۴۰۰
۷۰%
تومان