دانلود و خرید کتاب راهنما یادت نرود شیدا حیدری
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب راهنما یادت نرود اثر شیدا حیدری

کتاب راهنما یادت نرود

نویسنده:شیدا حیدری
انتشارات:نشر چرخ
امتیاز:
۱.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب راهنما یادت نرود

کتاب راهنما یادت نرود نوشته‌ شیدا حیدری سیزده داستانِ عجیب و باورنکردنی دارد. دغدغه‌های نویسنده با بسیاری از نویسند‌گان هم‌روزگار ما متفاوت است و سرشار است از لایه‌ی پنهان زندگی چیزهایی مانند خشونت‌های جنسی زنانه و مادرانه. 

نویسنده با لحنی خونسرد و تکان دهنده از موضاعاتی می‌نویسد که کمتر نویسنده‌ای به سراغ آن می‌رود. زنان داستانش غیرقابل پیش‌بینی هستند. نویسنده روایت را می‌شناسد و ساخت داستان را می‌داند به همین دلیل داستان‌هایش در دنیای امروز حرف تازه‌ای دارند. نویسنده اجازه می‌دهد مخاطب تجربه‌ای عریان را ببیند و خودش را در موقعیت‌های تازه قرار دهد.

خواندن کتاب راهنما یادت نرود را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

اگر از خواندن داستان‌های تکراری خسته شده‌اید و داستان تازه می‌خواهید این کتاب را از دست ندهید.

بخشی از کتاب راهنما یادت نرود

سینه را درست نمی‌گرفت. چند روز بود فقط ونگ می‌زد و صدای ونگ‌ونگش را می‌مالید به هالهٔ قهوه‌ای سینه‌ام. شیرم آغوز نبود دیگر. سینه‌ام مک‌نزده رَگ می‌کرد. مثل شیر آبی که هرز باشد و کارش از چکه کردن گذشته باشد، شیر سرازیر می‌شد توی صورت سرخ و پف‌کردهٔ بچه، یا کف می‌شد گوشهٔ لب‌های کبودشده‌اش. دهان بازش زیر حجم بزرگ و گوشتی سینه جیغ می‌کشید و صدای آژیر آمبولانس توی امام‌زاده را یادم می‌آورد. به دوروبرم نگاه می‌کردم. بچه را نشان‌شان می‌دادم که بین ونگ زدنش دست‌وپا می‌زد. می‌گفتم ببینید خودتان، نمی‌گیرد. با انگشت اشاره، سوراخ شیر را می‌بستم تا با دست دیگر بی‌رنگیِ شیر را از پای چشم‌های زردی‌گرفته‌اش پاک کنم. بچه ونگ می‌زد و سرخی صورتش توی آن لباس‌های نخی سرتاپا سفید، کبودتر از قبل می‌شد. صورت کوچکش پُر از خط گریه می‌شد. خط‌ها پای چشم و روی پیشانی چین می‌خوردند و می‌رسیدند به وَ اِن یکادِ طلایی سنجاق‌شدهٔ کلاهش. لای چین‌ها و نُکِ بینی، رد زردی می‌افتاد.

کسی از جایی داد می‌زد فوت کن تو بینی‌اش. بغلش که می‌کردم، گردن لقش نمی‌ماند روی شانه. شُل بود و وارفته. سرش یک‌وری می‌افتاد روی شانه و سرخی پوست گردن از زیر کلاه پیدا می‌شد. گردنش سرخ بود، با یک‌عالمه چین‌وچروک. درست مثل بچه‌گنجشک دو سه‌روزه‌ای که با دهان باز جیک‌جیک کند. تابستان‌ها زیاد می‌شود دید. پای دیوارها، زیر لانه‌شان، سرخ و بدون پَر. حتا بعضی وقت‌ها به جای سروگردن سرخ‌شان، دل‌ورودهٔ له‌شده‌ای می‌توان دید که چسبیده به آسفالت خیابان. درست مثل بدن له‌شده و روده‌های بیرون‌زدهٔ پسرک توی امام‌زاده.

بستن

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۶۲٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۷۵ صفحه

حجم

۶۲٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۷۵ صفحه

قیمت:
۱۶,۰۰۰
تومان