کتاب آخرین دلقک و افسانهی سونوریا
معرفی کتاب آخرین دلقک و افسانهی سونوریا
آخرین دلقک و افسانهی سونوریا دو نمایشنامه از ساموئل خالاتیان، نویسنده و روزنامهنگار ارمنی است. این کتاب از مجموعه نمایشنامههای ارمنی است که نشر افراز منتشر کرده است.
آخرین دلقک یک نمایش کمدی-تراژیک و درواقع یک طنز تلخ درباره دلقکی است که زیر صندلی شاه پنهان شده و هرچه شاه از او درخواست می کند که بیرون بیاید قبول نمی کند. در میان اتفاقاتی هم در مملکت میافتد و به شاه گزارش میشود
افسانه سونورویا یک داستان فانتزی با الهام از نتهای موسیقی و اصطلاحات موسیقی درباره شاهی به سنور از ایالت سونورویا است که داستان سرزمین و ستم هیولایی به اسم آنتراکت را برای سفیدبرفی تعریف میکند. سنور، همراه همسرش گاما سه فرزند به اسمهای مینور و ماژور و تونیکا دارند.
خواندن کتاب آخرین دلقک و افسانهی سونوریا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به نمایشنامهخوانی به ویزه نمایشنامههای مفهومی و نمادین را به خواندن این کتاب دعوت میکنیم.
درباره ساموئل خالانیان
ساموئل خالاتیان متولد ۱۹۵۰ شهر واتازور جمهوری ارمنستان است. او در سال ۱۹۷۸ از دانشکده ادبیات دانشگاه دولتی وانازور فارغ التحصیل شده است. از سنین نوجوانی با نشریات مختلف همکاری داشته و از سال ۱۹۸۱ تا۱۹۹۰ مدیر اجرایی بخش فرهنگی و روزنامهنگاری شهر وانازور بوده است. خالاتیان در سال ۱۹۹۰ به نمایندگی شورای شهر انتخاب شد و از سوی شورای شهر به سردبیری نشریه «ورازنوند» رسید.
از سال ۱۹۶۶ تا ۱۹۹۹ سردبیر نشریه «استان لری» با همان عنوان بود و در عین حال از بنیانگذران نشریه طنز «یقینج» بود. از سال ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۳ مدیر تئاتر دولتی هوآنس آبلیان شهر وانازور بوده است.
خالاتیان عضو انجمن نویسندگان ارمنستان، انجمن روزنامهنگاران ارمنستان و عضو فدراسیون جهانی روزنامه نگاران (Ifj )نیز هست. از او تاکنون ۲۰ عنوان کتاب به چاپ رسیده و بسیاری از کارهایش به زبانهای روسی، اوکراینی، قزاقی و بلغاری ترجمه شده است. نمایشنامههای آخرین دلقک و افسانهی سونوریا اولین آثار خالاتیان هستند که به فارسی ترجمه شدهاند.
بخشی از کتاب آخرین دلقک و افسانهی سونوریا
دلقک: تو همهچیز رو گفتی؟
ملکه: همهچیز رو.
دلقک: وقتی کسی همهچیز رو میگه، میمیره.
ملکه: وقتی کسی همهچیز رو میگه، مرگ رو به تمسخر میگیره.
دلقک: (با درد و رنج) فهمیدم… بالاخره تو رو فهمیدم و شناختم….
ملکه: (با تمسخر) واقعاً فهمیدی؟
دلقک: فقط یک زن، یک زن میتونه همسر شاه داشته باشه و در عین حال دل در گروی عشق شاعری مفلوک بسپره. در اختیار قرار دادن جسم چیز خیلی بیارزشیه، در مقایسه با در اختیار قرار دادن روح و اون هم آگاهانه... فهمیدم... فهمیدم، تو زن سادهای هستی در لباس یک ملکه.
ملکه: (معترضانه) و تو دلقکی در لباس شاه. (سریع برمیگردد و با قدمهای تند خارج میشود).
سکوت حاکم در تالار را، رفتار و خندههای عصبی شاه میشکند.
شاه: (به یک باره جدی میشود) بیا بیرون. (دلقک از زیر تخت بیرون میآید، چهرهاش اشکآلود است) تو گریه میکنی؟
دلقک: خودم رو وادار کردم که گریه کنم. اینطوری جالبتره. شاه میخنده، دلقک گریه میکنه.
شاه: و... به چی گریه میکنی؟
دلقک: به جنازهٔ ملکه و شاه جنازه.
شاه: تو مطمئنی که ملکه میمیره؟
دلقک: حتماً (به ساعتش نگاه میکند) اون داره میمیره.
حجم
۱۰۹٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
حجم
۱۰۹٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
نظرات کاربران
متن های خیلی قشنگی توش هست...مثل جملات مهم و تاثیر گذار...باید خوند حتما ولی به نظرم در اوردنش سر صحنه سخته...