دانلود و خرید کتاب یک دوشیزه بریجرتون دیگر؛ کتاب سوم جولیا کویین ترجمه نشاط رحمانی‌نژاد
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب یک دوشیزه بریجرتون دیگر؛ کتاب سوم اثر جولیا کویین

کتاب یک دوشیزه بریجرتون دیگر؛ کتاب سوم

معرفی کتاب یک دوشیزه بریجرتون دیگر؛ کتاب سوم

یک دوشیزه بریجرتون دیگر کتاب سوم از مجموعه خاندان روکسبی، نوشته جولیا کویین است. این مجموعه داستان دنباله‌داری عاشقانه و تاریخی است ماجرای دختری بیست و سه‌ ساله، پرشور و مستقل را روایت می‌کند.

 درباره کتاب یک دوشیزه بریجرتون دیگر

در جلد اول خواندید که خانواده بریجرتون و روکسبی همسایه بودند و همه فکر می‌کردند که بیلی بریجرتون با ادوارد روکسبی ازدواج می‌کند اما بیلی عاشق برادر بزرگتر جورج شد که به نظر خشک و گوشت تلخ می‌آمد. 

در جلد دوم ماجرا بیشتر حول ادوارد روکسبی می‌چرخد که در جنگ ناپدید شده است و در جلد سوم می‌خوانید که دوشیزه بریجرتون بر اثر اتفاقاتی پر شور و هیجان اما هولناک با اندرو کاپیتان نیروی دریای و یکی از پسران خاندان روکسبی رو به رو می‌شود، بدون آن‌ که بداند او پسر یک ارل و همسایه عموزاده‌های اشراف‌زاده‌اش در کنت است.

 خواندن کتاب یک دوشیزه بریجرتون دیگر را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 علاقه‌مندان به رمان‌های کلاسیک خارجی را به خواندن این اثر دعوت می‌کنیم.

 بخشی از کتاب یک دوشیزه بریجرتون دیگر

 اندرو روکسبی با قدم‌هایی بلند بر روی عرشه کشتی اینفنیتی راه می‌رفت و در حال بررسی آخرین تدارکات قبل از حرکت کشتی بود، تا رأس ساعت چهار عصر آن را به آب بیندازند. انگاری از نوک دماغه کشتی تا انتهای آن، همه‌چیز حتی ملوان‌ها، طبق دستورهایش برای سفر حاضر و آماده بودند. به‌جز براون و گرین!

سرش را به‌سمت مردی که داشت بادبان‌ها را آماده می‌کرد، بالا گرفت و صدا زد. «پینسلی!۸»

پینسلی فریاد زد. «بله قربان! چی امری دارید قربان؟»

«براون و گرین رو دیدی؟ یه کم پیش اون‌ها رو برای یه سری تدارکات به غار فرستادم.»

پینسلی با نیشخند ازبناگوش‌دررفته گفت:‌ «تدارکات قربان؟»

همه می‌دانستند که ناخدا چرا آنها را بیرون فرستاده است. اندرو به او هشدار داد. «یک کلمه اضافه بگو تا با یه فرمون سکان از انگشت‌هات آویزانت کنم.»

پینسلی با لبخند دندان‌نمایی گفت:‌ «اون‌ها رفتن پایین قربان، پانزده دقیقه پیش دیدمشون که اون سمت می‌رفتن.»

اندرو تکرار کرد. «پایین؟» سرش را تکان داد. براون و گرین کارهای زیادی برای انجام دادن داشتند، و هیچ‌دلیلی برای اینکه زیر عرشه رفته باشند، نداشتند. پینسلی شانه‌هایش را بالا انداخت، یا دست‌کم اندرو تصور کرد؛ چون با نور خورشیدی که درون چشم‌هایش افتاده بود، گفتن چنین چیزی خیلی سخت بود.

پینسلی گفت: «یه کیسه هم با خودشون آورده بودن.»

اندرو تکرار کرد. «کیسه؟»

آنها را برای یک جعبه برندی فرستاده بود. هر مردی که به‌اندازه او بی‌خیال و خوش‌گذران بود همیشه معشوقه‌هایی در بندر و برندی فرانسوی در دریا را برای خودش نگه می‌داشت. عادت داشت هر شب به‌همراه شامش یک لیوان می‌نوشید. تا زندگی‌اش را متمدن نگه دارد، یا دست‌کم تا جایی که می‌خواست به آن تمدن می‌بخشید.

پینسلی ادامه داد. «جدی میگم، انگار خیلی سنگین بود.»

اندرو با خودش زمزمه کرد. «برندی توی یه کیسه. ای مادر مقدس! یعنی تا الان هیچی به‌جز شیشه‌خرده ازشون باقی نمونده.»

نظرات کاربران

کتاب باز
۱۳۹۹/۰۲/۰۱

یک رمان دیوانه کننده، کلکلی، عاشقانه و هیجان انگیز. موضوعش هم نمیگم تا خودتون برید بخونید😊

م.ق
۱۳۹۹/۰۳/۲۲

جلد سوم مجموعه ی روکسبی به نظرم حتی از دو جلد قبلی هیجان انگیزتر بود.

شیوا
۱۳۹۸/۱۲/۲۷

مثل بیشتر رمان های چند قسمتی، اولین کتاب این مجموعه بهتر از دو جلد بعدی بود... ولی این داستان هم به اندازه کافی پرکش و جذاب بود. باور نکردنیه که هیچ سانسوری نداشت! به نظرم از زیر دست ارشادی ها

- بیشتر
دلارام
۱۳۹۸/۱۱/۲۶

خخخیللیی خوب بود

زی زی
۱۴۰۱/۰۹/۲۷

ببین نثرش آدمو با خودش همراه میکنه ولی شبیه همون رمانای عامه پسند ایرونیه. گرچه یه جاهاییش مکالمه هاشون کلافه کنندست ولی در کل خوندنش برای تفریح خوبه

کاربر 1375644
۱۳۹۸/۱۱/۲۷

خوشم میاد

s j
۱۴۰۱/۱۲/۲۰

داستان تکراری،شخصیت‌های سطحی، ترجمه بد و اشتباهات تایپی هیچ شباهتی به سریالش نداره

mahshid
۱۴۰۱/۰۷/۰۷

عالی

کاربرنرگس
۱۴۰۱/۰۵/۱۶

رمانتیک و رویایی

زهرا۵۸
۱۴۰۱/۰۴/۱۴

جلد دوم با چه عنوانی هست پیداش نمیکنم

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۱۸)
«شخص باید یه کتاب رو بخونه چون اون کتاب با قلبش حرف می‌زنه.»
mina
پاپی لبخند نزد. عاقل‌تر از این حرف‌ها بود که چنین حرکتی انجام بدهد. ولی بی‌شک در حال موفق شدن بود.
Sara.iranne
مرد لبخندی زد که این کارش او را بسی جذاب‌تر کرد. طوری که نفسش گرفت و مات ماند...
Sara.iranne
در مواردی که مربوط به آبرو و حیثیت می‌شد همیشه این زن بود که سرزنش می‌شد.
Sara.iranne
الان وقت احساساتی شدن نبود. فلسفه مال بی‌کارها بود، ولی او کاری برای انجام دادن داشت.
Sara.iranne
جانِ منی، از آنِ منی، جانانِ منی آی نفس دل تو را هوس کرد موی تو را ابروی تو را گیسوی تو را نقاشیِ من ای ساقی قربان چشمان سیاهت... بده از می چشمات که دریای محبته...
من عاشق خاله دیبام هستم
اندرو هیچ وقتی خیلی به این حقیقت که خانم‌ها اجازه تحصیلات عالیه را نداشتند فکر نکرده بود ولی اینکه پاپی بریجرتون نمی‌توانست در دانشگاه تحصیل کند یک جنایت بود. کنجکاوی‌اش بی‌انتها بود. درباره همه‌چیز سؤال می‌پرسید
Sara.iranne
«یه مرد گرسنه نمی‌تونه خوب کار کنه
Sara.iranne
یگانه خاطره‌اش درباره راجر بود که به‌مانند جواهری به آن افتخار می‌کرد. و آن‌هم شش‌ماه آموزش مخفیانه و شکنجه دادن او با دایره‌لغات حرف‌های زشت بود که پاپی با سپاسگزاری و وظیفه‌شناسی از او پیروی کرده
Sara.iranne
مردی احساساتی نبود یا دست‌کم فکر نمی‌کرد باشد. ولی آن لحظه به یک شعر تبدیل شد، هنگامی که موج به مانند قافیه‌هایی رازآلود اوج می‌گرفت و سقوط می‌کرد و باد سطرهایش را زمزمه می‌کرد. انگار که دنیا به زیر پاهایش به یک غزل تبدیل شد
Sara.iranne

حجم

۲۸۶٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۷۱ صفحه

حجم

۲۸۶٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۷۱ صفحه

قیمت:
۴۵,۰۰۰
تومان