دانلود و خرید کتاب نظریه‌ انتقادی؛ از مکتب فرانکفورت تا مکتب پسامدرن داگلاس کلنر ترجمه محمدمهدی وحیدی
تصویر جلد کتاب نظریه‌ انتقادی؛ از مکتب فرانکفورت تا مکتب پسامدرن

کتاب نظریه‌ انتقادی؛ از مکتب فرانکفورت تا مکتب پسامدرن

نویسنده:داگلاس کلنر
انتشارات:انتشارات سروش
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۸ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب نظریه‌ انتقادی؛ از مکتب فرانکفورت تا مکتب پسامدرن

داگلاس کلنر( - ۱۹۴۳)، دانش‌آموخته فلسفه و از پیروان مکتب فرانکفورت است.

«نظریه انتقادی:از مکتب فرانکفورت تا مکتب پسامدرن» چهار مقاله از بن‌مایه‌های اصلی تفکر انتقادی کلنر را شامل می‌شود.

تفکری که به زعم خود او متشکل از نظریه‌های انتقادی مکاتب گوناگون است و ماهیتی ترکیبی دارد.

مقاله نخست این کتاب ورودیه‌ای است به دیدگاه نظریه انتقادی و تاریخچه و سیر آن را به طور کلی بررسی می‌کند.

مقاله دوم با نگاهی جزئی‌تر به رویکردهای انتقادی در تلویزیون می‌پردازد. مقاله سوم با طرح دیدگاهی ترکیبی، نگرش جدید در مطالعات صنعت رسانه را بررسی می‌کند و چهارمین مقاله به نقد بازنمایی رسانه‌ها از جنگ عراق می‌پردازد.

داگلاس کلنر که در دوران دانشجویی متمایل به چپ جدید سیاسی بود، بعدها در ادامه تحصیلاتش در دانشگاه توبینگن آلمان با آثار نظریه پردازان نئومارکسیست مشهور آشنا شد.

در همین ایام رابطه فلسفه با تجربه زندگی فردی برای او روشن و علاقه‌اش به «مکتب فرانکفورت» تقویت شد.

کلنر را به لحاظ گرایش نظری از زمره نسل سوم نظریه پردازان انتقادگر پیرو سنت نظری مکتب مزبور می‌دانند.

اما او، در آرای خود به این مکتب محدود نمانده و رویکرد تجدید نظر طلبانه داشته است.

نکته قابل تامل در خصوص او برای اهل تحقیق و مطالعه در علوم ارتباطات این است که کلنر از نخستین نظریه پردازان حوزه «نقد سواد رسانه‌ای» و به طور کلی از پیشگامان نظریه‌پردازی در «فرهنگ رسانه» است.

Mehrdad Pourkhazaeyan
۱۴۰۱/۰۱/۰۴

خوندن این کتاب رو به کسانی توصیه می کنم که به عنوان یک مقاله در مورد سیاست اقتصادی و مکتب فرانکفورت و دروغ پراکنی رسانه ها که صرفا جنبه تحقیقی داره بهش مراجعه می کنن اما کسانی که دنبال یک

- بیشتر
بسیار مهم است که نحوۀ کارکردِ رسانه‌ها به افراد درونِ جوامع معاصر آموزش داده شود و آن‌ها به‌صورتی نقادانه به قرائت، تفسیر و رمز‌گشایی بازنمایی‌های رسانه‌ای بپردازند
مامان محمدیاسین
مطالعاتِ انتقادی فرهنگی/ رسانه‌ای به تبعیضِ جنسی، تبعیضِ نژادی و جهت‌گیری علیه گروه‌های اجتماعی خاص (مثل روشن‌فکران، جوانان، سال‌خوردگان و مانند آن‌ها) حمله کرده، و از متونی که مبلغ تبعیض یا سرکوب هستند انتقاد می‌کند. ترکیب‌‌بندی گفتمان‌ها و بازنمایی‌های فرهنگِ رسانه‌ای با جنبش‌های اجتماعی مشخص می‌سازد که مصنوعاتِ رسانه‌ای، در برهۀ کنونی، چگونه برای کمک به، یا مقابله با، جنبش‌ها و مواضع سیاسی خاص عمل می‌کنند. مطالعات انتقادی فرهنگی/ رسانه‌ای باید با تعلیم‌و‌تربیت انتقادی رسانه‌ای همراه شود تا افراد را قادر سازد در برابر دستکاری رسانه‌ای مقاومت کنند، و آزادی و فردیت آن‌ها را افزایش دهد.
مامان محمدیاسین
کارِ بعدی استوارت هال و همکارانش در دهه‌‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ بیشتر متأثر از چپِ جدید، فرهنگِ جوانان و جنبش‌های اجتماعی درحالِ‌ظهوری بود که حولِ محورِ نژاد، جنسیت و گرایش‌های جنسی پدید آمده بودند، در‌حالی‌که کارهایی که پس از دهۀ ۱۹۸۰، تحتِ تأثیر مطالعاتِ فرهنگی بریتانیایی انجام شدند، تأثیری جهانی داشتند و به شرایطِ فرهنگی و سیاسی طرح‌شده در نظریۀ پَسامدرن واکنش نشان دادند.
مامان محمدیاسین
به نظر می‌رسد که سازمان سرکوبگرِ غرایز، سازمانی جمعی باشد، و اگو را کارگزاران و میانجیانِ نظامی سراسر برون‌خانوادگی، پیش از موقع، اجتماعی می‌کنند. همین که فرد به مرحلۀ پیش‌ از مدرسه می‌رسد، دارودسته‌ها، رادیو، و تلویزیون، الگوی سازگاری و عصیان را پدید می‌آورند؛ انحراف‌ها از الگو، درخانواده آن‌قدر مجازات ندارد که در بیرونِ آن، و در تضاد با خانواده. متخصصان رسانه‌های‌جمعی، ارزش‌های لازم را منتقل می‌کنند؛ آن‌ها استعداد، استقامت، شخصیت، رؤیا و عشق‌ورزی را به‌طورکامل آموزش می‌دهند. با این آموزش، خانواده دیگر از عرصۀ رقابت خارج می‌شود
مامان محمدیاسین
از منظر بودریار، جامعۀ مصرفی و رسانه‌ای، صورت‌های تازه‌ای‌ از نشانه و دلالت، فناوری و فضاهای فرهنگی را به‌وجود می‌آوردند، که باعث ایجاد گسیختگی در خودِ مدرنیته می‌شد. او نشان داد که جوامعِ مدرن بر محورِ تولید و اقتصادِ سیاسی سازمان‌دهی شده بودند، در‌حالی‌که‌ سازمان‌دهی جوامعِ پَسا‌مدرن حولِ فناوری ‌است، که این صورت‌های تازه‌ای از فرهنگ، تجربه و ذهنیت را تولید می‌کرد.
مامان محمدیاسین
در‌عوض، موقعیت‌های ایدئولوژیک و انتقادی باید به تمامِ گسترۀ فرهنگ بسط داده‌ شوند، و نه اینکه رویکردهای انتقادی تنها منحصر به فرهنگِ والا باشد و هرآنچه مربوط به فرهنگ پست است، ایدئولوژیک پنداشته شود. همان‌طور که به نمونه‌های اصیلِ فرهنگِ نوگرای والا نیز، که از منظر مکتب فرانکفورت جایگاهِ مخالفتِ هنری و رهایی‌بخشی هستند، اهمیت داده‌ می‌شود،باید این احتمال را هم داد که موقعیت‌های انتقادی و مخالف در مصنوعاتِ صنایع فرهنگی نیز پیدا شود. همچنین، مهم است که بین رمزگذاری و رمزگشایی مصنوعاتِ رسانه‌ای فرق ‌گذاشته ‌شود، و این فهم به‌وجود آید که مخاطبی فعال اغلب برداشت‌ها و استفاده‌های ویژۀ خود را از مصنوعاتِ صنایع فرهنگی دارد
☆Nostalgia☆
به‌علاوه، تمیزگذاری مکتب فرانکفورت میان فرهنگِ والا و پَست، مسئله‌ساز است و باید با مدلِ یکنواختی جایگزین شود که فرهنگ را به شکلِ یک پیوستار درنظر می‌گیرد و دربارۀ تمام مصنوعات فرهنگی، از اُپرا تا موسیقی عامه‌پسند، و از ادبیات نوگرا تا سریال‌های آبکی، شیوه‌های انتقادی مشابهی به‌کار می‌برد. به‌ویژه، این مسئله را باید مد‌نظر داشت که مدلِ انعطاف‌ناپذیری که مکتب فرانکفورت برای فرهنگِ عامه در نظر دارد، و مبنای آن قیاس با «هنر اصیل» است، باعث می‌شود رویکردهای‌ انتقادی، مخالف و رهایی‌بخش، به مصنوعاتِ ممتازِ خاصِ فرهنگِ والا محدود شوند. به این موضعِ مکتب فرانکفورت، که تمامِ فرهنگِ توده را ایدئولوژیک و کم‌ارزش، و آثار آن را اغفالِ توده‌های منفعلِ مخاطبان می‌داند، نیز می‌شود ایراد گرفت.
☆Nostalgia☆
باوجودِ محاسنِ فراوان، معایبی جدی هم در نسخۀ اولیۀ نظریۀ انتقادی به چشم می‌خورد که اصلاحِ آن نیازمندِ بازنگری اساسی در مدلِ کلاسیکِ صنایع فرهنگی است. برای غلبه بر محدودیت‌های مدلِ کلاسیک لازم است از اقتصادِ سیاسی رسانه‌ و فرایند‌های تولید فرهنگ، از ساختارِ صنایع فرهنگی و تعاملِ آن‌ها با سایر نهادهای اجتماعی در طولِ تاریخ، و از دریافتِ مخاطب و تأثیرات رسانه تحلیل‌هایی تجربی و ملموس‌تر صورت بگیرد. همان‌طور که نظریه‌پردازان انتقادی کلاسیک، و این اواخر هابرماس، از دیدگاه‌های نظری بدیعِ روزگارِ خود استفاده کرده‌اند، نظریۀ انتقادی نوسازی‌شده نیز باید در کارش از نظریه‌های نوخاستۀ حوزه‌های فرهنگ، رسانه و جامعه بهره‌برداری کند. چنین تغییری در نظریۀ کلاسیک مکتب فرانکفورت، به‌طور فزاینده‌ای نظریۀ انتقادی اجتماعی را روزآمد خواهد کرد و با الحاقِ پیشرفت‌های امروزِ نظریۀ اجتماعی و فرهنگی به حوزۀ نظریۀ انتقادی، کارکردِ آن را در نقدِ فرهنگی بهبود خواهد بخشید.
☆Nostalgia☆
آن‌ها روش‌های صنایعِ فرهنگی برای تثبیتِ سرمایه‌داری معاصر را تحلیل کردند و از‌این‌رو، درصدد یافتنِ راهبرد‌های جدیدی برای تغییر سیاسی، کارگزارانی برای تحول اجتماعی، و مدل‌هایی برای رهایی انسان برآمدند که مانند معیارهای نقد اجتماعی و اهدافِ نزاع‌های سیاسی به‌کار گرفته شوند. براساسِ رهیافتِ آن‌ها، برای درکِ هر صورتِ خاصی از فرهنگِ رسانه‌ای، باید چگونگی تولید و توزیعِ آن را در جامعه‌ای مشخص بررسی کرد و موقعیتِ آن را نسبتِ به ساختار اجتماعی مسلط سنجید. مکتب فرانکفورت به‌طور‌عمده بر این باور بود که صنعتِ رسانه‌ای، درحقیقت جامعۀ موجود را بازتولید می‌کند و با فریب‌دادنِ مخاطبانِ عام، آن‌ها را به فرمان‌برداری وامی‌دارد.
☆Nostalgia☆
نظریه‌پردازانِ مکتب فرانکفورت نشان دادند که رسانه‌ها تحتِ کنترل گروه‌هایی قرار دارند که از آن‌ها برای پیشبردِ منافع و افزایش قدرتشان استفاده می‌کنند.آن‌ها نخستین نظریه‌پردازان اجتماعی‌ بودند که به اهمیتِ آنچه «صنعتِ فرهنگ» نامیدند، در بازتولیدِ جوامع معاصر، پی‌بردند؛ جوامعی که در آن‌ها فرهنگِ توده و ارتباطاتِ‌جمعی، که در مرکزِ فعالیتِ تفریحی قرار دارند، کارگزارانِ مهمِ اجتماعی‌شدن و میانجیانِ واقعیتِ سیاسی هستند و باید نهادهای اصلی جوامعِ معاصرِ برخوردار از تنوع اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و تأثیرات اجتماعی در نظر گرفته شوند. آن‌ها اصطلاحِ «صنعتِ فرهنگ» را به آن جهت وضع کردند که اهمیتِ فرایندِ صنعتی‌شدنِ فرهنگِ تولیدِ‌انبوه‌شده و ضروریاتِ اقتصادی هدایتگرِ سیستم را نشان دهند. این نظریه‌پردازانِ انتقادی نگر تمام مصنوعاتِ فرهنگی حاضر در رسانه‌های‌جمعی را به‌مثابۀ تولیداتِ صنعتی تحلیل کردند و محصولات صنایع فرهنگی را واجدِ خصوصیاتی مشترک با سایر محصولاتِ تولیدِ انبوه‌شده دانستند: کالایی‌شدن، یکسان‌شدن و توده‌وار‌شدن.
☆Nostalgia☆
با‌این‌همه، محصولات صنعتِ فرهنگ کارکردِ خاصی داشتند و آن عبارت بود از تأمین مشروعیتِ ایدئولوژیکی برای جوامع سرمایه‌داری موجود و یکپارچه‌ساختنِ افراد در چارچوبِ فرهنگِ عامه و جامعۀ توده‌ای. به‌علاوه، این نظریه‌پردازانِ انتقادی، صعنتِ فرهنگ را در بافتی سیاسی، و همچون صورتی از تلفیقِ طبقۀ کارگر با جوامع سرمایه‌داری تحلیل کردند. مکتب فرانکفورت از نخستین گروه‌های نئومارکسیستی بود که به بررسی تأثیر فرهنگ توده‌ای و ظهورِ جامعۀ مصرفی بر طبقاتِ کارگری پرداخت، طبقاتی که بر‌اساس نظریۀ کلاسیک مارکس بایستی وسیلۀ انقلاب باشند.
☆Nostalgia☆
نظریه‌پردازانِ مکتب فرانکفورت نشان دادند که رسانه‌ها تحتِ کنترل گروه‌هایی قرار دارند که از آن‌ها برای پیشبردِ منافع و افزایش قدرتشان استفاده می‌کنند.آن‌ها نخستین نظریه‌پردازان اجتماعی‌ بودند که به اهمیتِ آنچه «صنعتِ فرهنگ» نامیدند، در بازتولیدِ جوامع معاصر، پی‌بردند؛ جوامعی که در آن‌ها فرهنگِ توده و ارتباطاتِ‌جمعی، که در مرکزِ فعالیتِ تفریحی قرار دارند، کارگزارانِ مهمِ اجتماعی‌شدن و میانجیانِ واقعیتِ سیاسی هستند و باید نهادهای اصلی جوامعِ معاصرِ برخوردار از تنوع اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و تأثیرات اجتماعی در نظر گرفته شوند. آن‌ها اصطلاحِ «صنعتِ فرهنگ» را به آن جهت وضع کردند که اهمیتِ فرایندِ صنعتی‌شدنِ فرهنگِ تولیدِ‌انبوه‌شده و ضروریاتِ اقتصادی هدایتگرِ سیستم را نشان دهند. این نظریه‌پردازانِ انتقادی نگر تمام مصنوعاتِ فرهنگی حاضر در رسانه‌های‌جمعی را به‌مثابۀ تولیداتِ صنعتی تحلیل کردند و محصولات صنایع فرهنگی را واجدِ خصوصیاتی مشترک با سایر محصولاتِ تولیدِ انبوه‌شده دانستند: کالایی‌شدن، یکسان‌شدن و توده‌وار‌شدن.
☆Nostalgia☆
صنایعِ رسانه‌ای در جوامعِ معاصر، نیروهایی قدرتمند هستند که ضروری است برای شناخت محیطِ زندگی‌مان، کُنشگری در آن، و دگرگون‌ساختنش، نحوۀ کارکردشان را درک کنیم. صنایع رسانه‌ای به تولیدِ سرگرمی و اخبار و اطلاعات می‌پردازند، آن‌ها کسب‌و‌کاری تجاری هستند که بر‌مبنای آگهی‌های تبلیغاتی فعالیت می‌کنند، پس به بازتولیدِ جامعه‌ای مصرفی و رسانه‌ای یاری می‌رسانند. صنایع رسانه‌ای نیروی اقتصادی لازمی هستند، چرا‌که از راه آگهی‌های تبلیغاتی و سرگرمی‌ها، نیازها و رؤیاهای مصرف‌کنندگان را می‌سازند و از این طریق به ایجاد و مدیریتِ نیازهای آنان کمک می‌کنند. از‌این‌گذشته، رسانه‌ها با زمینه‌سازی نزاع‌های سیاسی و فراهم‌آوردنِ ابزارهای دستکاری سیاسی و سلطه‌گری، ابزارهای اصلی قدرتِ سیاسی شمرده می‌شوند.
☆Nostalgia☆
تولیداتِ رسانه‌ها نشانه‌ها، اسطوره‌ها و منابعی را به‌دست می‌دهند که افراد از طریقِ آن‌ها فرهنگی مشترک می‌سازند و متناسب با سهمی که در آن دارند، به بخشی از فرهنگ و جامعه تبدیل می‌شوند. نمایش‌های رسانه‌ای نشان می‌دهند که چه کسی قدرتمند است و چه‌کسی ضعیف، چه‌کسی اجازه دارد از زور و خشونت استفاده کند و چه‌کسی این اجازه را ندارد. آن‌ها قدرت‌ها را بزرگ جلوه می‌دهند و به آن‌ها مشروعیت می‌بخشند تا به ضعیفان نشان ‌دهند که باید سرِ جای خود بنشینند وگرنه سرکوب خواهند شد.
☆Nostalgia☆
امروزه صنایع فرهنگی، محورِ اقتصاد، سیاست، فرهنگ و زندگی روزمرۀ ما هستند. رادیو، تلویزیون، فیلم، رسانه‌های دیجیتال و سایرِ محصولاتِ فرهنگِ رسانه‌ای، موادی تولید می‌کنند که از طریقِ آن‌ها افراد، در رسانه‌های معاصر و جوامع مصرفی، هویت‌های واقعی خود را، که شاملِ درکِ خویشتن، تصور از معنای مرد یا زن‌بودن، و مفهومِ طبقه، قومیت و نژاد، و ملیت است، شکل می‌دهند. فرهنگِ رسانه‌ای کمک می‌کند که هم فرد هم جامعه، با تعریفِ خیر و شر، آرمان‌های مثبت و درکشان از کیستی خود، و اینکه چه‌چیزی و چه‌کسی را باید تهدید و دشمن دانست، و در بعضی موارد، با ساختنِ مرزهایی مشخص میان «ما» و «دیگران»، نگاهشان را به جهان و عمیق‌ترین ارزش‌ها شکل دهند.
☆Nostalgia☆
کلنر در ۱۹۶۹، با استفاده از بورسیۀ دولت آلمان، به دانشگاه توبگن رفت تا پایان‌نامه‌اش‌ــ ایدۀ هایدگر در بابِ اصالت ــ را بنگارد. او در این دوران، به مطالعۀ آثار نظریه‌پردازانِ نئومارکسیستی چون تئودور آدورنو، ماکس هورکهایمر و هربرت مارکوزه پرداخت و در سمینارهای ارنست بلوخ شرکت کرد. او در زندگی‌نامۀ خودنوشتش می‌نویسد: «یکی از چیزهایی که از بلوخ یاد گرفتم این بود که فلسفه، بسیار سیاسی، و سیاست نیازمندِ تحلیل و نقدِ فلسفی است».‌
☆Nostalgia☆

حجم

۱۲۳٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۱۳۱ صفحه

حجم

۱۲۳٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۱۳۱ صفحه

قیمت:
۴,۰۰۰
تومان