
کتاب جامعه شناسی ادبیات
معرفی کتاب جامعه شناسی ادبیات
کتاب جامعه شناسی ادبیات (تئوری - تحلیلی) نوشتهٔ آرنولد هاوزر و داگلاس کلنر و ترجمهٔ وحید اسلام زاده توسط انتشارات اندیشه احسان منتشر شده است. این کتاب مجموعهای از مقالات نویسندگان مختلف از جمله آلن وودز، داگلاس کلنر، آرنولد هاوزر، گئورگ لوکاچ و دیگران است که دیدگاههای متنوعی، عمدتاً با رویکرد مارکسیستی، دربارهٔ جامعهشناسی ادبیات ارائه میدهد. نسخهٔ الکترونیکی این کتاب را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب جامعه شناسی ادبیات
حقیقتی بنیادین وجود دارد که همواره پایدار است، اما انسانها چه پیش از شنیدن آن و چه پس از آن، در درک آن ناتوانند. با اینکه همه رویدادها بر اساس همین حقیقت رخ میدهند، مردم هنگام رویارویی با گفتار و کردارها مانند افراد بیتجربه عمل میکنند. آنها از کارهای بیداری خود نیز به همان اندازه غافلند که اعمال دوران خوابشان را فراموش میکنند. گرچه زندگی و حقیقت امری مشترک و همگانی است، اکثر مردم چنان رفتار میکنند که گویی درک و فهمشان یک موضوع کاملاً شخصی و جداگانه است. انسانها از یاد میبرند که مسیر زندگی به کجا میانجامد و با همان حقیقتی که پیوسته با آن در تعاملند، در تضاد قرار میگیرند. چیزهایی که هر روز با آنها مواجه میشوند، برایشان بیگانه و عجیب جلوه میکند. ما نباید مانند کسانی باشیم که در خواب سخن میگویند و عمل میکنند. دنیای بیداری یکی و برای همه مشترک است، اما افراد خفته، هر یک این دنیای مشترک را به دنیای خصوصی و محدود خود تبدیل میکنند. کسی که انتظار ناشناختهها را نداشته باشد، به آنها دست نخواهد یافت، زیرا حقیقتِ غیرمنتظره، بدون جستوجوی مشتاقانه و پیگیرانهٔ کشفناشدنی است. جویندگان طلا نیز خاک بسیاری را میکاوند تا مقدار اندکی طلا بیابند. دوستداران راستین خرد (فلاسفه) باید در مورد موضوعات بسیاری کاوشگرانی دقیق باشند. طبیعت ذات هستی گرایش به پنهان ماندن دارد. نباید در مورد مهمترین مسائل، دیدگاههای سطحی و اتفاقی داشته باشیم. شاعران برای گواهی دادن در مورد امور ناشناخته، به منابعی نامعتبر تکیه میکنند.
چرا باید کتاب جامعه شناسی ادبیات را بخوانیم؟
خواندن کتاب جامعه شناسی ادبیات را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
فهرست کتاب جامعه شناسی ادبیات
بخش اول: تئوری
فصل اول: هنر و مبارزه طبقاتی (نوشته آلن وودز): این فصل بر اهمیت بنیادین هنر در زندگی بشر تأکید دارد و ریشههای آن را در کنار تکامل انسان و تولید ابزار دنبال میکند. این فصل ایده «هنر برای هنر» را نقد کرده و استدلال میکند که هنر همواره کارکردهای عملی، اجتماعی و اقتصادی داشته و در جوامع اولیه با جادو و آیین در هم تنیده بوده است. فصل نشان میدهد که چگونه هنر بازتاب ساختارهای اجتماعی و روابط طبقاتی در طول تاریخ است، از هنر مصر و آشور باستان که حاکمان را تجلیل میکردند تا اومانیسم هنر یونان ، افول آن در قرون وسطی تحت نفوذ کلیسا و احیا و دگرگونی آن با ظهور بورژوازی در رنسانس و انقلابهای بعدی. این فصل تأکید میکند که هنر فقط برای نخبگان نیست، بلکه برای همگان حیاتی است، هرچند در جوامع طبقاتی اغلب توسط طبقات حاکم به انحصار در میآید. همچنین به تأثیر تحولات اجتماعی مانند ظهور سرمایهداری و انقلابها (مانند انقلاب فرانسه) بر هنر و مضامین آن میپردازد.
فصل دوم: زیبایی شناسی مارکسیستی لوکاچ (نوشته کریستوس کفالیس): این فصل به نظریه زیباییشناسی مارکسیستی گئورگ لوکاچ میپردازد. لوکاچ هنر را شکلی خاص از بازتاب واقعیت (تقلید یا میمسیس) میداند و بر مقوله «خاصبودگی» (امر نوعی یا تیپیک) به عنوان واسطهای میان کلیت و فردیت تأکید میکند. مفاهیم کلیدی مانند کاتارسیس (پالایش هیجانی) به عنوان پلی میان هنر و زندگی و نقش تقلید (نه به معنای بازتولید صرف، بلکه ثبت حرکت متناقض و کلیت واقعیت) بررسی میشوند. لوکاچ با استفاده از نظریه پاولوف، نقش تخیل در هنر را توضیح میدهد. دیدگاه دیالکتیکی لوکاچ در مورد تقلید (که تناقض را در بر میگیرد) با دیدگاه دوگانهگرای پلخانف مقایسه میشود. همچنین تحلیل لوکاچ از هنرهای خاص مانند موسیقی و سینما از منظر تقلید و رابطه آنها با واقعیت اجتماعی مورد بحث قرار میگیرد.
فصل سوم: مدرنیته، روشنگری، انقلاب و رومانتیسم: ایجاد نظریه اجتماعی (نوشته جان راندل): این فصل جریانهای فکری قرن ۱۸ و ۱۹ (روشنگری، انقلاب و رومانتیسم) را که نظریه اجتماعی مدرن و درک مدرنیته را شکل دادند، بررسی میکند. مفاهیمی چون جامعه مدنی، تمدن و فرهنگ به عنوان اصطلاحات کلیدی برای تفسیر تحولات اجتماعی ناشی از صنعتی شدن، تشکیل دولت-ملت و سرمایهداری معرفی میشوند. روشنگری با تأکید بر عقل و پیشرفت ، سنت انقلابی (شامل مارکسیسم، آنارشیسم، سوسیالیسم) با نقد و تلاش برای بازسازی جامعه بر اساس آرمانهایی چون آزادی و برابری ، و رومانتیسم به عنوان واکنشی علیه عقلگرایی روشنگری و بیگانگی مدرن، با تأکید بر احساسات، خلاقیت و تخیل مورد بحث قرار میگیرند.
فصل چهارم: هنر و سوسیالیسم (نوشته ایان اچ. برچال): این فصل به بررسی رابطه میان هنر و ایدئولوژی سوسیالیستی میپردازد. ممکن است دیدگاه جنبشهای سوسیالیستی به هنر، نقش هنر در جوامع سوسیالیستی یا چشماندازهای سوسیالیستی درباره زیباییشناسی و تولید فرهنگی را مورد بحث قرار دهد.
فصل پنجم: جهانی سازی و هویت فرهنگی - چشم انداز هنر معاصر (نوشته دسیسلوا دیمووا): این فصل احتمالاً تأثیر جهانیشدن بر هویتهای فرهنگی را از منظر هنر معاصر بررسی میکند. ممکن است به چگونگی مواجهه هنر با تنشهای میان جریانهای جهانی و واقعیتهای محلی ، به چالش کشیدن مفاهیم ثابت هویت فرهنگی و نقش هنر به عنوان فضایی برای مذاکره بر سر اشکال جدید هویت و اجتماع، به ویژه در محیطهای شهری بپردازد. نتیجهگیری نشان میدهد که این فصل تجاریسازی هنر را نقد کرده و بر نقش هنر در گفتمان عمومی و ایجاد درگیری انتقادی با مسائل اجتماعی تأکید دارد.
فصل ششم: کلیت مارکس و کلیت نظریه ادبی (نوشته پل ان. سیگل): این فصل به دنبال بازسازی یک نظریه ادبی مارکسیستی بر اساس مفهوم «کلیت» برگرفته از آثار مارکس، به ویژه کتاب «گروندریسه» است. نویسنده رویکردهای تقلیلگرا یا تجدیدنظرطلبانه به تحلیل ادبی مارکسیستی را نقد میکند و بر ضرورت یک نظریه جامع که ادبیات را در بستر فرایندهای اجتماعی و تاریخی درک کند، تأکید میورزد. این فصل به نظرات پراکنده مارکس در مورد ادبیات و هنر، از جمله تنش آشکار بین مدل زیربنا-روبنا و استقلال نسبی هنر (با مثال هنر یونان) میپردازد. مفهوم بیگانگی در آثار اولیه مارکس و گروندریسه به عنوان کلیدی برای درک وضعیت هنر در سرمایهداری مطرح میشود. استدلال میشود که یک نظریه ادبی انقلابی باید کلیت جامعه و تاریخ را درک کند و از اسطورههای گذشته به سوی «شعر آینده» حرکت کند.
فصل هفتم: نظریه مارکسیستی هنر (نوشته اکهارت جی. گیلن): این فصل احتمالاً مروری بر رویکردهای مارکسیستی به نظریه هنر ارائه میدهد. بخش موجود، رویکردهای پساساختارگرا/شالودهشکن (به نمایندگی دریدا) را به دلیل پتانسیل از بین بردن خود مقوله هنر و کنار گذاشتن تحلیل اجتماعی-تاریخی نقد میکند. این فصل در برابر دوراهی انتخاب بین تقلیلگرایی جامعهشناختی و ذاتگرایی هویتی استدلال میکند و در عوض، چشمانداز مارکسیستی متمرکز بر کارکرد اجتماعی هنر را پیشنهاد میدهد: هنر میتواند ساختار قدرت اجتماعی موجود را تأیید یا تخریب کند. این منجر به پرسشهای هنجاری در مورد چگونگی انجام این کارکردها توسط اشکال مختلف هنری میشود.
فصل هشتم: جامعه شناسی هنر؛ یک خوانش (نوشته دیوید اینگلیس): این فصل رابطه پیچیده بین جامعهشناسی و تاریخ هنر را دنبال میکند. استدلال میشود که هر دو ریشههای مشترکی در تحولات فرهنگی مدرنیته دارند. تاریخ هنر اولیه اغلب گرایش جامعهشناختی داشت و هنر را به بستر اجتماعی و فرهنگیاش پیوند میداد. با این حال، با حرفهای شدن هر دو رشته، از هم جدا شدند. تاریخ هنر به طور فزایندهای بر فرمالیسم، شمایلنگاری و ارزش زیباییشناختی اثر هنری منفرد متمرکز شد. در مقابل، جامعهشناسی تمایل داشت هنر را بر اساس کارکردهای اجتماعی، الگوهای نوعی و رابطه با ساختارهای اجتماعی تحلیل کند. فصل تلاشهای اخیر برای پر کردن این شکاف را نقد میکند و پیشنهاد بازگشت به پتانسیل همافزایی موجود در آثار چهرههایی مانند مانهایم و ولفلین را میدهد.
فصل نهم: تمامیت زندگی و تمامیت هنر (نوشته آرنولد هاوزر): این فصل علیه جدایی مدرن هنر از زندگی، که ریشه در رومانتیسم و دکترین «هنر برای هنر» دارد، استدلال میکند. هاوزر معتقد است که از نظر تاریخی، هنر با کلیت کارکردهای عملی، جادویی، مذهبی و اجتماعی زندگی یکپارچه بوده است. ایده هنر به عنوان گریز یا جبران کاستیهای زندگی، پدیدهای مدرن و خاص رومانتیسم تلقی میشود. خودآگاهی فزاینده هنر از موقعیت اجتماعی خود و تخصصی شدن حوزههای فرهنگی منجر به بحرانی شده که در آن هنر خود را از دغدغههای عملی دور میکند. با این حال، ظهور تفکر جامعهشناختی بر پیوستگی همه فعالیتهای فرهنگی (هنر، علم، اخلاق) و ریشههای مشترک آنها در تمامیت زندگی تأکید میکند. هاوزر ضمن اذعان به تمایز تاریخی و استقلال این حوزهها، نسبت به نادیده گرفتن وحدت بنیادین و جایگاه اجتماعی آنها هشدار میدهد.
فصل دهم: مارکسیسم فرهنگی و مطالعات فرهنگی (نوشته داگلاس کلنر): این فصل به بررسی رابطه بین مارکسیسم فرهنگی و رشته مطالعات فرهنگی میپردازد. تأثیر متفکران مارکسیست قرن بیستم (مانند لوکاچ، گرامشی، بنیامین، آدورنو، جیمسون، ایگلتون) را که از نظریه مارکسیستی برای تحلیل فرهنگ، تولید آن و تأثیراتش بر جامعه و مخاطبان استفاده کردند، دنبال میکند. این فصل احتمالاً این سنتها را به توسعه مطالعات فرهنگی، به ویژه رویکرد مرتبط با مرکز مطالعات فرهنگی معاصر بیرمنگام، که به خاطر دیدگاه جامعهشناختی، ماتریالیستی و سیاسیاش به فرهنگ شناخته شده است، پیوند میدهد.
فصل یازدهم: مارکسیسم و اخلاق (نوشته پل بلکلج): (خلاصه بر اساس عنوان) این فصل به بررسی تقاطع نظریه مارکسیستی و اخلاق میپردازد. ممکن است به این موضوع بپردازد که آیا مارکسیسم حاوی یک چارچوب اخلاقی متمایز است، اخلاق بورژوایی را از دیدگاه مارکسیستی نقد کند، ابعاد اخلاقی مبارزه طبقاتی و انقلاب را مورد بحث قرار دهد، یا فلسفههای اخلاقی متفکران مختلف مارکسیست را تحلیل کند.
بخش دوم: تحلیلی
فصل اول: سرچشمه شعر: یک تحلیل مارکسیستی (نوشته کریستوفر کادول): این فصل تحلیل مارکسیستی کریستوفر کادول از خاستگاه و کارکرد شعر را ارائه میدهد. کادول استدلال میکند که هنر، به ویژه شعر، از فرآیند کار جمعی و نیاز به انطباق غرایز انسانی ("ژنوتیپ") با زندگی اجتماعی و واقعیت بیرونی در حال تغییر ناشی میشود. شعر به عنوان سازماندهنده عواطف جمعی دیده میشود که "نگرش عاطفی به جهان" لازم برای انطباق و کنش اجتماعی را فراهم میکند. شعر جهان ذهنی و درونی (غرایز) را با جهان عینی و بیرونی (واقعیت اجتماعی) تطبیق میدهد. کادول شعر (نماینده ژنوتیپ جهانی و جمعی) را از رمان (نماینده جنبه فردی) متمایز میکند.
فصل دوم: شکسپیر: انقلابی در ادبیات؛ بخش اول (نوشته آلن وودز): این فصل احتمالاً تحلیل آلن وودز از شکسپیر به عنوان شخصیتی انقلابی در ادبیات را آغاز میکند.
فصل سوم: شکسپیر: انقلابی در ادبیات؛ بخش دوم (نوشته آلن وودز): این فصل تحلیل نقش انقلابی شکسپیر را ادامه میدهد.
فصل چهارم: شکسپیر: انقلابی در ادبیات؛ بخش سوم (نوشته آلن وودز): این بخش پایانی تحلیل شکسپیر احتمالاً استدلالها را جمعبندی میکند.
فصل پنجم: جامعه شناسی متافیزیک در آثار فئودور داستایوفسکی (نوشته ولادیسلاو باچینین): این فصل آثار داستایوفسکی را از دریچه جامعهشناسی و متافیزیک، به ویژه با تمرکز بر جنایت و اخلاق بررسی میکند. علاقه شدید داستایوفسکی به واقعیتهای اجتماعی، آمار جنایی و پروندههای واقعی و استفاده از آنها در رمانهایش برجسته میشود. با این حال، استدلال میشود که داستایوفسکی توضیحات صرفاً جامعهشناختی یا عقلانی را ناکافی میدانست و معتقد بود جنایت و طبیعت انسان دارای بعدی متافیزیکی و رازآلود هستند که فراتر از تحلیل علمی است. داستایوفسکی رویکردهای جامعهشناختی و متافیزیکی را مکمل یکدیگر میدانست.
فصل ششم: هملت و ابلوموف: یک مطالعه تطبیقی (نوشته لی وی-گراف): این فصل احتمالاً به مقایسه هملت شکسپیر و ابلوموفِ گنچاروف میپردازد.
فصل هفتم: بتهوون: انسان، آهنگساز و انقلابی (نوشته آلن وودز): این فصل احتمالاً زندگی و موسیقی بتهوون را با تمرکز بر روحیه انقلابی او تحلیل میکند و آثارش را به آرمانهای انقلاب فرانسه پیوند میدهد.
فصل هشتم: آلبر کامو (۱۹۱۳-۱۹۶۰) (نوشته توماس ریگینز): این فصل مروری بر زندگی، آثار و فلسفه آلبر کامو ارائه میدهد. جزئیات زندگینامهای، جایگاه ادبی او و خلاصهای از آثار کلیدی مانند «بیگانه»، «طاعون»، «افسانه سیزیف» و «انسان طاغی» آورده شده است. فصل بر مفاهیم فلسفی اصلی کامو تمرکز دارد: پوچی (Absurd) و طغیان (Rebellion).
فصل نهم: جورج اورولی که هرگز نمیشناختیم (نوشته پل فلورز): این فصل احتمالاً دیدگاهی کمتر شناخته شده درباره جورج اورول ارائه میدهد، شاید با تمرکز بر تعهدات سوسیالیستی او، تجربیاتش در جنگ داخلی اسپانیا و نقدهایش بر کاپیتالیسم و استالینیسم.
فصل دهم: فردریک جیمسون و مطالعات فرهنگی (نوشته داگلاس کلنر): این فصل بر منتقد مارکسیست تأثیرگذار، فردریک جیمسون و رابطه او با مطالعات فرهنگی تمرکز دارد. این فصل حرفه پرکار جیمسون، معرفی نظریهپردازان مارکسیست اروپایی توسط او و آثار مهمش مانند «ناخودآگاه سیاسی» و تحلیلهایش از پستمدرنیسم را تشریح میکند. مفاهیم کلیدی جیمسون مانند نقشهبرداری شناختی و اهمیت تفکر اتوپیایی برجسته میشوند.
بخشی از کتاب جامعه شناسی ادبیات
«استدلال مشابهی در تسخیرشدگان The Possessed وجود دارد، جایی که لیزا دروزدوا قصد دارد مجموعهای از حقایق، رویدادها، وقایع را منتشر کند، «منعکس کننده زندگی اخلاقی، شخصی مردم، شخصیت مردم روسیه در این مرحله. مطمئناً میتواند شامل انواع حقایق باشد: حوادث سرگرمکننده، آتشسوزیها، خیریهها، اعمال خوب و بد، سخنان و سخنرانیهای مردم، شاید حتی اطلاعاتی در مورد سیل یا برخی احکام دولتی. اما ما باید فقط حقایقی را انتخاب کنیم که دوران را به تصویر میکشند. هر قطعه با یک هدف، با یک نشانه، یک موضوع و یک فکر وجود خواهد داشت، و کلیت، مجموع را روشن میکند.» ایوان کارامازوف همچنین دوست دارد «حقایق کوچک معینی» را در مورد وضعیت اخلاق عمومی جمعآوری کند که در سرتاسر وقایع تاریخی، جزوهها، گزارشهای روزنامهها، پروندههای قضایی و آثار ادبی پراکنده شده است. داستایوفسکی به قهرمانان خود ویژگیهایی اعطا کرد که خود به وفور از آن برخوردار بود، مانند علاقه زنده به زندگی واقعی و توانایی نتیجهگیری کلی بر اساس موارد خاص. گاهی اوقات، شخصیتهای داستایوفسکی تلاش میکنند تا یک مطالعه گونهشناختی از مشاهدات شخصی خود از نوع خاصی از حقایق انجام دهند. برای مثال، آرکادی دولگوروکی طبقهبندی گونهشناختی خود را از رذلها تدوین میکند. نوع اول از رذایل سادهلوح تشکیل میشود، یعنی کسانی که تأیید میشود که اعمال زشت آنها در واقع اشرافیت والا است. نوع دوم شامل رذلهای است که از اعمال زشت خود شرم دارند، اما همچنان آنها را تا انتها ادامه خواهند داد. نوع سوم از رذلهای خالص و صد در صد تشکیل شده است. راویان و وقایع نگاران اول شخص داستایوفسکی نیز نقش ناظران و گردآورندگان حقایق اجتماعی را بازی میکنند (تصرف شدگان و برادران کارامازوف). آنها بهعنوان وقایع نگاران واقعی، همه جا حاضر و کامل وقایع را به تفصیل بازگو میکنند و تفسیر حقایق و نتیجهگیری را به خواننده واگذار میکنند.»
حجم
۵۸۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۴۰۴ صفحه
حجم
۵۸۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۴۰۴ صفحه