دانلود و خرید کتاب تاکسی فضایی ۳ وندی مس ترجمه شیدا رنجبر
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.

معرفی کتاب تاکسی فضایی ۳

مجموعه ۵ جلدی تاکسی فضایی نوشته وندی مس و مایکل بروور یک مجموعه داستان فانتزی است که ماجرایش در فضا و با موجودات فضایی و اتفاقات عجیب و غریب علمی و تخیلی می‌گذرد.

درابه مجموعه داستان تاکسی فضایی

قهرمان داستان‌های تاکسی فضایی، پسری به اسم آرچی است که هشت سالش است. ماجرا از این جا شروع می‌شود که آرچی ستاره بامداد (ستاره بامداد نام خانوادگی آرچی است) یک شب همراه پدرش که راننده تاکسی شیفت شب است، سرکار می‌رود. اما هر لحظه برایش اتفاقی عجیب می‌افتد و عجیب‌ترینش این است که می‌فهمد پدرش یک راننده تاکسی عادی نیست، او مسافرها را درون شهر جابه‌جا نمی‌کند بلکه مسیر رفت و آمد او جاده‌های بین سیاره‌ای هستند و در حقیقت پدرش راننده یک تاکسی فضایی است. آرچی در این سفرهای شبانه با پدرش همراه می‌شود و در هر جلد از مجموعه تاکسی فضایی، ماجراها و اتفاقات مهیج و عجیب و پر از دانستنی‌های علمی برایش پیش می‌آید.

خواندن مجموعه تاکسی فضایی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

مجموعه تاکسی فضایی برای کودکان و نوجوانان علاقه‌مند به داستان‌های فانتزی به ویژه با موضوعات علمی-تخیلی نوشته شده است.

درباره نویسندگان مجموعه تاکسی فضایی

وِندی مَس کتاب‌های زیادی برای بچه‌ها نوشته است. مایکل برووِر معلمی است که یواشکی تاکسی فضایی می‌راند. هر دوی آن‌ها در نیوجرسی زندگی می‌کنند و دو فرزند و دو گربه دارند که هیچ‌کدام‌شان از منظومه‌ی شمسی بیرون نرفته‌اند.

اِلیز گِرول تا آنجا که یادش می‌آید همیشه داشته هیولا و موجودات عجیب و غریب می‌کشیده. حتی دو موجود فضایی کوچولو را که مال خودش است، به همراه همسرش در مونترالِ کانادا، بزرگ می‌کند.

بخشی از کتاب تاکسی فضایی۳؛ آرچی فضایی می‌شود

برای رفتن به پارکینگ معلق اکبر فقط کمی باید از مسیرمان خارج شویم، برای همین تصمیم می‌گیریم بلوپی را آنجا پیاده کنیم. خوشحالم که آنجا را دوباره می‌بینم. از آنجا که پارکینگ معلق اکبر همیشه پر از فضایی‌هایی از همه جای دنیاست، بلوپی نباید نگران باشد که خیلی توی چشم برود.

وقتی وارد فروشگاه کادوفروشی بسیار بزرگ اکبر می‌شویم، بابا به بلوپی می‌گوید: «فقط چند ساعت اینجا هستید. دو تا پیغام به مرکز فرستاده‌ام، تاکسی فضایی دیگری می‌فرستند که بقیهٔ راه را ببردتان. باشه؟»

چشم‌های بلوپی گرد و گشاد می‌شود. با این اتفاق خیلی خوب برخورد کرده است. شخصاً، فکر می‌کنم خیلی هم خوشحال است که مجبور نیست به این زودی سرِ کار جدیدش برود.

به برچسب اسم بلوپی اشاره می‌کنم و می‌گویم: «هنوز این را لازم داری؟»

بلوپی سرش را تکان می‌دهد و می‌گوید: «بله. جایی که من زندگی می‌کنم همه از این‌ها دارند. این‌طوری موقع سلام و احوالپرسی اسم همدیگر را می‌گوییم.»

دستم را دراز می‌کنم تا صافش کنم و می‌گویم: «چه فکر خوبی!» بعد همه بهش دست می‌دهیم، حتی جیب. بابا به بلوپی کمی پول می‌دهد و به تابلویی اشاره می‌کند که زمین اسکیت جدیدی را که در اکبر باز شده، تبلیغ می‌کند. بعد می‌گوید: «برو توی زمین اسکیت جدید، اسکیت‌بازی کن. یا یک دور توی کتابفروشی بزن. همیشه کتاب‌های خوبی از همه جای دنیا دارد.»

می‌دانم بابا ناراحت است که بلوپی را اینجا رها می‌کند تا منتظر رانندهٔ دیگری باشد. ولی کارمان به عنوان نمایندهٔ ناک واجب‌تر است. از فروشگاه کادوفروشی که بیرون می‌رویم، برای بلوپی دست تکان می‌دهیم. وقتی بلوپی هم در جواب‌مان دست تکان می‌دهد، چند تا قلنبهٔ چسبناک روی زمین می‌پاشد. راستش خودم هم ناراحتم که اینجا رهایش می‌کنیم.

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه