کتاب عصرها
معرفی کتاب عصرها
عصرها، داستان یک زمستان اولین اثر نویسنده هلندی، جرارد ریو است. ریو این اثر پرفروش را در ۲۴ سالگی نوشت و انجمن ادبیات هلند عصرها را بهترین رمان تاریخ هلند معرفی کرد.
عصرها یک کمدی سیاه و محسورکننده است که در سال ۱۹۴۷ در هلند روایت میشود. داستانی در مورد ملال و پوچی در جامعه اروپایی پس از جنگ جهانی دوم که ریو آن را تبدیل کرده به فضایی از لطافتی درخشان و زیباییای عمیق.
کتاب حاضر اولین ترجمه عصرها به زبان فارسی است. اصل اثر به هلندی نوشته شده است. سم گرت مترجم انگلیسی این اثر در سال ۲۰۱۷ آن را به انگلیسی برگردانده و ترجمه فارسی هم از روی نسخه انگلیسی است.
خلاصه کتاب عصرها
فریتس فن اگترز با پدر و مادرش زندگی میکند. یک زندگی عادی کارمندی که هیچ اتفاق جالبی در ان رخ نمی دهد. فریتس اما میکوشد با کارها و برنامههای مختلفی که میچیند، روزهایش را از رخوت و ملال بیرون آورد.
نویسنده داستانش را جوری شروع میکند که شما از همان ابتدا بیفتید وسط زندگی معمولی روزمره خانواده فریتس، پدرش که کتاب میخواند، سیگار میکشد، کارهای خانه را سرو سامان میدهد و مادرش که گاهی در حال غذاپختن، گاهی در حال وصله کردن جوراب و چیدن میز و دیگر کارهای روزمره است.
جرارد ریو کارش این است که زندگی فریتس و خانوادهاش و مناسبات آنها باهم را روایت کند و گاهی هم توی ذهن فریتس برود و دنیا را از چشم او به خواننده نشان دهد. در صفحات ابتدایی رمان عصرها ممکن است فکر کنید خب روایت کردن روزبه روز یک زندگی عادی که داستان نمیشود! اما بلافاصله نظرتان عوض خواهد شد چون خواندن ماجرای ساده و روزمره این خانواده آنقدر شیرین و لطیف است که به هیچ عنوان خواننده را خسته و دلزده نمیکند بلکه هر لحظه هرچه بیشتر دوست دارد تا وارد زندگی قهرمان داستان و فضای لطیف و دلپذیر اثر شود. هنر جرارد ریو این است که تلخی ملال و روزمرگی را در کام خواننده شیرین کرده است هرچند در پس این لذت، خنده تلخی نهفته باشد.
روزنامه گاردین درباره رمان عصرها نوشته است:
«عصرها نه تنها یک شاهکار، بلکه نقطه عطف ادبیات مدرن اروپاست... چه چیزی میتوانم بگویم که این کتاب را به جایی که واقعاً در ذهن خوانندهها تلعق دارد، برساند؟ ریو نفس خواننده را تا آخرین لحظه، تا آن پایانبندی باشکوهش در سینه حبس میکند.»
خواندن کتاب عصرها را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
علاقهمندان به ادبیات داستانی و رمانخوانان از خواندن این اثر جذاب و تاثیرگذار لذت خواهند برد.
جملاتی از کتاب عصرها
بعد از غذا، مدتی دور میز نشستند. فریتس گفت «حالا وقت استراحت و سیگاره.» شروع کرده بود به پیچیدن سیگار که پدرش جعبهٔ سیگارش را درآورد و سیگاری به او تعارف کرد. یک نخ برداشت و گفت «قیافهش که عالیه.»
مادرش درخواست کرد «لطفاً یه سیگار هم برای من بپیچید.» فریتس نخ نازکی پیچید و به او داد. مادرش یکپنجم سیگار را در دهانش گذاشت، دقیقاً وسط لبش. پکهای سطحی به سیگار میزد و هر بار سیگار را با انگشتهای شست و اشاره از لبهایش برمیداشت؛ دود را پیش از آنکه حتا کامل وارد دهانش شود، بیرون میداد.
فریتس گفت «اینجوری که تو سیگار میکشی خیلی مسخره و ناشیانهس. اول از همه اینکه همیشه باید ته سیگار رو بین قسمتهای بیرونی و خشک لبت نگه داری. دوم اینکه باید بگذاری یه گوشهٔ لبت بمونه، نه اینکه هردفعه برش داری. تازه اگه هم این کار رو میکنی فقط با انگشت اشاره و انگشت وسط.» با خودش فکر کرد «یه کاری کن فکر کنن دارم شوخی میکنم» و صدایش را شبیه جیغ کرد و لبخند زد. گفت «اینطوری» و سیگار را از لب مادرش برداشت. سیگار چسبیده بود به لب بالاییاش.
مادرش داد زد «آخ، آخ! اوو، اوو!» پدرش گفت «بسه، تمومش کن» و ناگهان ابر بزرگی از دود بیرون داد. فریتس گفت «باید یاد بگیره.» مادرش سیگار را خاموش کرد و روی یکی از شیارهای زیرسیگاری گذاشت.
حجم
۲۰۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۸۷ صفحه
حجم
۲۰۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۸۷ صفحه
نظرات کاربران
توضیحات بسیار بهجایی در طاقچه ارائه شده. به طور کلی، در این رمان تصویر جذابی از ملال به نمایش گذاشته شده. خود همین پارادوکس لذت بخش است. ضمن اینکه محافل ادبی مهم جهان، از جمله مجلهی نشنال، این رمان را همتایی
همون طور که در قسمت معرفی کتاب گفته شده ،موضوع کتاب درمورد پوچی ،ملال و روزمرگیه یک انسان معمولیه و شاید بشه گفت اتفاق خاصی در جریان داستان نمیوفته اما این دلیلی بر جذاب نبودن این کتاب نیست چرا که
چند صفحه ای خوندم حوصلم نشد ادامه بدم
عصرها داستان یک زمستان در واقع داستان یک عصر زمستانی است که پایانی ندارد. عصری سرد و بیروح که نه زمان میشناسد و نه مکان. عصری که سرمای آن تا زمانه ما هم کش آمده و بعد از ما نیز