کتاب حتی یک شاخه گل
معرفی کتاب حتی یک شاخه گل
در کتاب حتی یک شاخه گل، خاطراتی از زندگی شهید حسن مصطفوی از شهدای اصناف و بازار را به قلم احمد ایزدی بخوانید.
درباره شهید حسن مصطفوی
شهید حاج حسن مصطفوی در عید قربان ۱۳۲۵ در شهر کرمان متولد شد. تا دوره متوسطه درس خواند و در در کسوت پارچهفروش و بزاز در بازار مشغول به کار شد. در سال ۱۳۴۹با معصومه کرمانی ازدواج کرد که دو دختر و سه پسر ثمرهٔ آن بود. او در مبارزه با مفاسد اخلاقی و اجتماعی شرکت داشت و از برنامه ریزان ترور رئیس ساواک کرمان بود. در مهر ماه ۱۳۵۴ دستگیر و محکوم به اعدام شد؛ اما حکم اعدام به پانزده سال زندان تغییر کرد. در آذر ماه ۱۳۵۷ از زندان ازاد شد و در مبارزات انقلابی منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی ایران شرکت کرد. پس از انقلاب در جهاد سازندگی و در مناطق محروم استان کرمان فعالیت و در ستاد رسیدگی به امور جنگزدگان کار میکرد. عضو حزب جمهوری اسلامی و سرپرست دفتر روزنامه جمهوری اسلامی در استان کرمان بود. پس از شروع جنگ در جبهههای نبرد حضور یافت و در عملیات بدر در اسفندماه ۱۳۶۳ به شهادت رسید و پیکرش بعد از سیزده سال در ۱۳۷۶ بازگشت و پس از تششیع در گلزار شهدای کرمان به آغوش خاک رفت.
جملاتی از کتاب حتی یک شاخه گل
تا مدتها ممنوع الملاقات بود و کسی از سرنوشتش خبر نداشت. بعد از چند ماه اعلام کردند فقط اقوام درجه یک میتوانند با او ملاقات کنند. خواهرش کسالت داشت و نمیتوانست به طور مداوم به ملاقات برود. برادرانش هم که مدام زیر نظر ساواک بودند. من از همان ابتدا خودم را به جای خواهرش به زندان معرفی کردم و تا روز آخر پیامرسان محیط بیرون به داخل زندان بودم.
ساواک هیچگاه متوجه نشد من همسر برادر حاج حسن هستم. رژیم آنقدر زندانیها را شکنجه کرده بود که تاب و توان را از همهشان ببرد، اما نتوانسته بود. عمداً زندانیها را بدون فرستادن به دادگاه در زندان نگه میداشتند تا شکنجهشان کنند. زندانیها برای اینکه رژیم را مجبور کنند آنها را به دادگاه بفرستد، اعتصاب غذا کردند. هر چند دادگاه رژیم کاملاً فرمایشی و مجری دستورات ساواک بود، اما با رفتن به دادگاه و برگزاری جلسات محاکمه، کمی از فشار شکنجههای وحشیانهٔ ساواک کاسته میشد.
حجم
۱٫۰ مگابایت
تعداد صفحهها
۱۱۱ صفحه
حجم
۱٫۰ مگابایت
تعداد صفحهها
۱۱۱ صفحه
نظرات کاربران
زیبا و دلنشین بود. درسته بعضی از شهدا در شهرت داشتن,گمنام هستن ولی خاطرات بسیار زیبایی دارن.همیشه که نباید فقط خاطرات شهدای شاخص رو خوند.
۵ستاره رو به شهید عزیز دادم نه خود کتاب با اینکه کتاب خوبی بودایرادش این بود که نقل قول ها معلوم نبود. گاهی از زبان خواهر شهید گاهی همسرشون و گاهی زن برادرشون. البته اصلا به راوی ها اشاره نشده بود.
این کتاب بریدههایی از زندگی شهید بازاری، حاج حسن مصطفوی هست. شهید مصطفوی از اون مردهاییه که شناختشون به آدم قوت قلب میده. مخصوصا اونجا که حاجی راضی به گریه اطرافیان برای مجروحیتش نمیشه و میگه ما برای شما میجنگیم و خم به ابرو
خیلی جذاب و دلنشین بود و نقدی که دارم این هست که گوینده ی قسمت ها مشخص نبود و گاها دچار سردرگمی میکرد✨🌱
این کتاب داستان زیبا و تاثیر گذاری داشت و درس های زیادی از زندگی این شهید بزرگوار میتوان گرفت.اما پیوستگی مطالب خوب نبود