دانلود و خرید کتاب حتی یک شاخه گل احمد ایزدی
تصویر جلد کتاب حتی یک شاخه گل

کتاب حتی یک شاخه گل

نویسنده:احمد ایزدی
انتشارات:فاتحان
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۱۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب حتی یک شاخه گل

در کتاب حتی یک شاخه گل، خاطراتی از زندگی شهید حسن مصطفوی از شهدای اصناف و بازار را به قلم احمد ایزدی بخوانید.

درباره شهید حسن مصطفوی

شهید حاج حسن مصطفوی در عید قربان ۱۳۲۵ در شهر کرمان متولد شد. تا دوره متوسطه درس خواند و در در کسوت پارچه‌فروش و بزاز در بازار مشغول به کار شد. در سال ۱۳۴۹با معصومه کرمانی ازدواج کرد که دو دختر و سه پسر ثمرهٔ آن بود. او در مبارزه با مفاسد اخلاقی و اجتماعی شرکت داشت و از برنامه ریزان ترور رئیس ساواک کرمان بود. در مهر ماه ۱۳۵۴ دستگیر و محکوم به اعدام شد؛ اما حکم اعدام به پانزده سال زندان تغییر کرد. در آذر ماه ۱۳۵۷ از زندان ازاد شد و در مبارزات انقلابی منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی ایران شرکت کرد. پس از انقلاب در جهاد سازندگی و در مناطق محروم استان کرمان فعالیت و در ستاد رسیدگی به امور جنگ‌زدگان کار می‌کرد. عضو حزب جمهوری اسلامی و سرپرست دفتر روزنامه جمهوری اسلامی در استان کرمان بود. پس از شروع جنگ در جبهه‌های نبرد حضور یافت و در عملیات بدر در اسفندماه ۱۳۶۳ به شهادت رسید و پیکرش بعد از سیزده سال در ۱۳۷۶ بازگشت و پس از تششیع در گل‌زار شهدای کرمان به آغوش خاک رفت.

جملاتی از کتاب حتی یک شاخه گل

تا مدت‌ها ممنوع الملاقات بود و کسی از سرنوشتش خبر نداشت. بعد از چند ماه اعلام کردند فقط اقوام درجه یک می‌توانند با او ملاقات کنند. خواهرش کسالت داشت و نمی‌توانست به طور مداوم به ملاقات برود. برادرانش هم که مدام زیر نظر ساواک بودند. من از همان ابتدا خودم را به جای خواهرش به زندان معرفی کردم و تا روز آخر پیام‌رسان محیط بیرون به داخل زندان بودم.

ساواک هیچ‌گاه متوجه نشد من همسر برادر حاج حسن هستم. رژیم آن‌قدر زندانی‌ها را شکنجه کرده بود که تاب و توان را از همه‌شان ببرد، اما نتوانسته بود. عمداً زندانی‌ها را بدون فرستادن به دادگاه در زندان نگه می‌داشتند تا شکنجه‌شان کنند. زندانی‌ها برای این‌که رژیم را مجبور کنند آن‌ها را به دادگاه بفرستد، اعتصاب غذا کردند. هر چند دادگاه رژیم کاملاً فرمایشی و مجری دستورات ساواک بود، اما با رفتن به دادگاه و برگزاری جلسات محاکمه، کمی از فشار شکنجه‌های وحشیانهٔ ساواک کاسته می‌شد.

حسینی
۱۳۹۸/۱۱/۱۹

زیبا و دلنشین بود. درسته بعضی از شهدا در شهرت داشتن,گمنام هستن ولی خاطرات بسیار زیبایی دارن.همیشه که نباید فقط خاطرات شهدای شاخص رو خوند.

reyhaneh
۱۴۰۱/۰۳/۰۳

۵ستاره رو به شهید عزیز دادم نه خود کتاب با اینکه کتاب خوبی بودایرادش این بود که نقل قول ها معلوم نبود. گاهی از زبان خواهر شهید گاهی همسرشون و گاهی زن برادرشون. البته اصلا به راوی ها اشاره نشده بود.

- بیشتر
محمدعلی بابایی
۱۴۰۰/۰۷/۲۲

این کتاب بریده‌هایی از زندگی شهید بازاری، حاج حسن مصطفوی هست. شهید مصطفوی از اون مردهاییه که شناختشون به آدم قوت قلب میده. مخصوصا اونجا که حاجی راضی به گریه اطرافیان برای مجروحیتش نمیشه و میگه ما برای شما می‌جنگیم و خم به ابرو

- بیشتر
کاربر 1506580
۱۴۰۲/۱۱/۱۵

خیلی جذاب و دلنشین بود و نقدی که دارم این هست که گوینده ی قسمت ها مشخص نبود و گاها دچار سردرگمی میکرد✨🌱

Shiva Soleimani
۱۴۰۰/۱۱/۱۲

این کتاب داستان زیبا و تاثیر گذاری داشت و درس های زیادی از زندگی این شهید بزرگوار میتوان گرفت.اما پیوستگی مطالب خوب نبود

باید ایمان قوی باشد. اگر ایمان قوی باشد، انسان به خاطر خدا هر درد و شکنجه‌ای را تحمل می‌کند.»
zaraakra
وقتی می‌خواست خانه بخرد، با این‌که توان و تمکن مالی خرید خانه در محله‌های بالا شهر را داشت، این کار را نکرد. آمد در محله‌ای خانه خرید که تقریباً همهٔ ساکنانش فقیر و از قشر مستضعف و سختی کشیده بودند. خودش در این خصوص می‌گفت: «باید جایی زندگی کنم که همسایه و هم‌نشین نیازمندان باشم. انسان وقتی هم‌نشین مستضعفین باشد و با آن‌ها رفت و آمد کند، به یاد آن‌ها خواهد بود. وقتی در محله‌ای باشم که همهٔ ساکنینش مرفه و پول‌دارند، به طور طبیعی فقرا از یادم خواهند رفت. من نمی‌خواهم برای لحظه‌ای فقرا و نیازمندان را فراموش کنم.»
mb
إِن تَتَّقُوا اللَّهَ یجعَل لَکم فُرقانًا کسی که تقوا داشته باشد، در فراز و نشیب زندگی دچار گمراهی نمی‌شود.
zaraakra
گفتم: آی خدا! کاش یک بمب می‌آمد همین‌جا و ما راحت می‌شدیم. حاج حسن خیلی جدی گفت: «ما نیامدیم که شهید بشویم. آمدیم دشمن را بکشیم و اسلام را یاری کنیم. اگر هم توفیق داشته باشیم، بعد از یاری اسلام و نابودی دشمن اسلام، در این راه به شهادت برسیم.»
محمدعلی بابایی
در کسب خود انصاف داشته باشید و در فروختن جنس به حداقل فایده اکتفا و قناعت کنید و همواره از خداوند برکت بخواهید و نظرتان به خدا باشد، نه به مشتری و جداً از هرگونه احتکار و تبعیض بین مشتری دوری کنید و به همکارانی‌که در رابطه با انقلاب بی‌تفاوت هستند که حتی حاضر نیستند برای تشییع جنازه شهیدان شرکت کنند، بگویید که این دنیا می‌گذرد و آن‌چه از مال دنیا اندوخته کنید، تمام می‌شود و شما مدیون انقلاب هستید.
محمدعلی بابایی
من در این مکان مقدس جبهه خدای بزرگ را شاهد می‌گیرم که تا این جمهوری اسلامی را داشته باشید، هم دنیا را دارید و هم آخرت را
محمدعلی بابایی

حجم

۱٫۰ مگابایت

تعداد صفحه‌ها

۱۱۱ صفحه

حجم

۱٫۰ مگابایت

تعداد صفحه‌ها

۱۱۱ صفحه

قیمت:
۳,۰۰۰
تومان