دانلود و خرید کتاب گیرنده شناخته نشد کاترین کرسمن تیلور ترجمه بهمن دارالشفایی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب گیرنده شناخته نشد

کتاب گیرنده شناخته نشد

معرفی کتاب گیرنده شناخته نشد

کتاب گیرنده شناخته نشد نوشتهٔ کاترین کرسمن تیلور و ترجمهٔ بهمن دارالشفایی است و نشر ماهی آن را منتشر کرده است. این کتاب مجموعه‌ای از نامه‌های تخیلی بین یک فروشنده هنری یهودی ساکن سانفرانسیسکو و شریک تجاری سابقش است که به آلمان بازگشته است. گیرنده شناخته نشد داستانی غم‌انگیز از تاثیر تلخ و ماندگار جنگ و فاشیسم است.

درباره کتاب گیرنده شناخته نشد

گیرنده شناخته نشد اولین و مشهورترین کتاب کاترین کرسمن تیلور نویسندهٔ آمریکایی است. او استاد دانشگاه در رشتهٔ روزنامه‌نگاری و نویسندگی بود و در طول عمرش سه کتاب بیشتر ننوشت.

کتاب گیرنده شناخته نشد که به بیش از بیست زبان ترجمه شده است، داستان کوتاه شرح نامه‌نگاری دو دوست صمیمی آلمانی است که سال‌ها با هم در سانفرانسیسکو زندگی کرده‌اند و حالا یکی از آن دو به آلمان بازگشته است، آن هم درست زمانی که حزب نازی و آدولف هیتلر به قدرت رسیده‌اند. کتاب ماجرای دگرگون‌شدن پیوند دوستی این دو نفر بر اثر اتفاقاتی است که در آلمانِ تحت حاکمیت هیتلر می‌افتد.

تیلور این داستان را در سال ۱۹۳۸ نوشت، زمانی که هنوز جنگ جهانی دوم شروع نشده بود و بسیاری از مردم و سیاست‌مداران در دنیای غرب هیتلر را خطری جدی نمی‌دانستند یا دست‌کم متوجه ابعاد خطری که دنیا را تهدید می‌کرد نبودند. آن روزها جنبش انزواطلبی سیاسی در آمریکا بسیار قدرتمند بود و این طرز فکر که «آنچه در اروپا می‌گذرد ربطی به ما ندارد» طرفداران زیادی در این کشور داشت. در مورد آلمان هم نظرها عموما خنثی و حتی در مواردی مثبت بود. تیلور این داستان را نوشت تا جامعهٔ آمریکا را از خطری آگاه کند که هزاران کیلومتر آن‌سوتر به صورتی برق‌آسا رشد می‌کرد.

به گفته پسر کاترین تیلور، جرقهٔ داستان این کتاب از خبری چند خطی در روزنامه‌ای زده شد: دانشجویان آمریکایی که در آلمان درس می‌خوانند، در نامه‌هایشان از جنایات نازی‌ها می‌گویند. آن‌ها در جواب دوستان ساکن آمریکایشان که هیتلر را در نامه‌های خود مسخره می‌کنند، به آن‌ها می‌نویسند: «بس کنید. این‌ها با کسی شوخی ندارند. همین نامه‌های شما می‌تواند سر آدمی را به باد دهد.»

گیرنده شناخته نشد ابتدا در مجلهٔ استوری چاپ شد. سردبیر مجله، داستان را قوی‌تر از آن دانست که نوشتهٔ یک زن باشد و برای همین اسم کوچک نویسنده را حذف کرد و نام کرسمن تیلور را پای آن گذاشت، نامی که خانم تیلور به اعتراض تا آخر عمر به‌عنوان نام هنری‌اش برگزید.

در سال ۱۹۹۵ به مناسبت پنجاهمین سالگرد برچیده‌شدن اردوگاه‌های مرگ، «گیرنده شناخته نشد» مجددا تجدید چاپ شد و کشف دوباره این اثر، کاترین تیلور را تا سال بعد که سال آخر زندگی‌اش بود، غرق شهرت کرد. او عمر باقی‌مانده‌اش را به امضاکردن کتاب و مصاحبه‌های مختلف گذراند و در سال ۱۹۹۶ در سن ۹۳سالگی درگذشت.

خواندن کتاب گیرنده شناخته نشد را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان‌هایی با موضوع جنگ جهانی دوم و فاشیسم پیشنهاد می‌کنیم.

درباره کاترین کرسمن تیلور

کاترین کرسمن تیلور (۱۹۰۳-۱۹۹۶) یک نویسنده کشف‌نشده قبل از انتشار گیرنده شناخته نشد در سال ۱۹۳۸ بود. او اولین جایزهٔ نویسندگی خود را در یازده‌سالگی دریافت کرد و با پول جایزه‌اش، مجموعه‌ای از چند دانش‌نامه را برای خود خرید. تیلور در ادامه، سه کتاب و بیش از دوازده داستان کوتاه نوشت که یکی از آنها در مجموعه‌ای از بهترین داستان‌های کوتاه آمریکایی در سال ۱۹۵۶ گنجانده شد. او به مدت نوزده سال استاد نویسندگی خلاق و روزنامه‌نگاری در کالج گتیزبورگ در پنسیلوانیا بود. او اولین زنی بود که به این مقام رسمی رسید.

بخشی از کتاب گیرنده شناخته نشد

مارتین عزیز،

آدرستان را با کمال میل برای گریزل فرستادم. باید تا حالا به دستش رسیده باشد. وای که چه روزی شود آن روزی که به دیدنتان می‌آید. آن روز روح من با تمام وجود کنار شما خواهد بود، انگار خودم پیشتان باشم.

از فقر در آلمان نوشتی. اوضاعِ این‌جا هم در این زمستان بد بوده، گرچه قطعآ با فقری که تو آن‌جا شاهدش هستی قابل مقایسه نیست.

من و تو خیلی خوش‌شانسیم که گالری‌مان چنین مشتری‌های پروپاقرصی دارد. درست است که اخیرآ کم‌تر خرید می‌کنند، اما اگر نصف قبل هم خرید کنند، باز ما زندگی راحتی خواهیم داشت. شاید به راحتی قبل نباشد، اما باز راحت است.

تابلوهای رنگ روغنی که فرستاده‌ای عالی هستند و قیمتشان هم معرکه است. زود با یک سود درست وحسابی آبشان می‌کنم. آن مادونای بی‌ریخت هم فروش رفت! بله، دادمش به همان خانم فلشمن پیر. خدا خدا می‌کردم که نفهمد این تابلو چقدر ارزش دارد و مردد بودم که چه قیمتی روی آن بگذارم. فکر کرد نکند مشتری دیگری پای تابلو خوابیده. قیمت پرتی پراندم و او هم روی هوا قاپید. وقتی چک را می‌نوشت، زیرجلکی لبخند می‌زد. فقط تو می‌فهمی که وقتی آن تابلو مزخرف را با خودش برد، چه کیفی کردم.

آه، مارتین. گاهی از خودم خجالت می‌کشم که از چنین فتوحات حقیر پوچی این‌قدر لذت می‌برم. تو در آلمان پز خانهٔ ویلایی و پولت را به خانوادهٔ الزا می‌دهی و من در امریکا کیفور می‌شوم که فلان تابلو بنجل را به یک پیرزن گیج انداخته‌ام. چه دستاوردی برای دو مرد چهل ساله. واقعاً ما عمرمان را با این کارها هدر نمی‌دهیم؟ با نقشه‌های هرروزه برای پول درآوردن و بعد هم پزدادن به پولی که داریم؟ من مدام خودم را سرزنش می‌کنم، اما باز روز از نو، روزی از نو. همه‌مان سروته یک کرباسیم. همه‌مان خودخواه و ریاکاریم، چون برای جلوزدن از بقیهٔ آدم‌های خودخواه و ریاکار لازم است این‌طور باشیم. اگر من تابلو مزخرفم را به خانم فلشمن نفروشم، یک نفر دیگر بدترش را می‌فروشد. چاره‌ای نداریم، باید تن بدهیم.

اما وادی دیگری هست که همیشه می‌توانیم احساسات صادقانه را در آن تجربه کنیم ــ محضر دوست. آن‌جا که خودپسندی‌های حقیرمان را دور می‌ریزیم و صمیمیت و تفاهم را حس می‌کنیم؛ همان‌جا که خودخواهی‌های حقیر غیرممکنند و شراب و کتاب و کلام معنای دیگری به زندگی ما می‌دهند. به این ترتیب چیزی ساخته‌ایم که هیچ دروغی به آن راه ندارد. آن‌جا در آرامش کاملیم.

این آدولف هیتلر که گویا دارد در آلمان به قدرت می‌رسد کیست؟ از چیزهایی که درباره‌اش می‌خوانم خوشم نمی‌آید.

فسقلی‌ها و الزای عزیزمان را از طرف من بغل کن.

علی دائمی
۱۴۰۰/۰۴/۳۰

خیلی عالی بود. سبک نامه نگاری باعث شده داستان هم باورپذیر باشه و هم غافلگیرکننده. لحظه‌ای که به پایان داستان رسیدم خشکم زده بود! حتما تجربه‌ش کنید...

احسا
۱۳۹۸/۰۶/۰۹

عالی داستانی مختصر،تلخ و پرکشش

sadafi
۱۳۹۹/۱۱/۲۷

کتابی کوتاه با داستانی بسیار گیرا. فضای کتاب پیش از جنگ جهانی دوم و بخشی از دوره جنگ را در برمیگیرد. کتاب روایت دو دوست و شریک است که هر دو زمانی هر در آمریکا زندگی میکردند و حالا یکی از

- بیشتر
Zahra.kazemi6
۱۴۰۱/۱۲/۱۲

کتابی کوتاه شامل نامه نگاری های دو دوست که یکی آمریکا هست و دیگری بتازگی با خانواده ش به زادگاهش آلمان برگشته حدود سال های ۱۹۳۳,۳۴ که هیتلر پیشوای آلمان شده و خیلی چیز ها در آلمان در حال تغییره. جالب

- بیشتر
صدیقه حسینی
۱۴۰۱/۰۷/۲۲

من عاشق کتاب‌های نامه‌ای‌ام و این کتاب یکی از خوب‌هاشه داستانی تکان‌دهنده که می‌تونید در یک نشست بخونید اما بعد به این راحتی‌ها رهاتون نمی‌کنه. کوتاهی داستان باعث می‌شه غم و تلخی چگال‌تری رو تجربه کنید و پایان‌بندی هم واقعا شوکه‌کننده‌ست یک

- بیشتر
i._.shayan
۱۴۰۰/۱۲/۰۲

کتابی بشدت کوتاه ولی زیبا. از نظر موضوع اصلی خیلی شبیه دوست بازیافته بود کوتاهی کتاب باعث میشد شخصیت‌ها فرصت پرداخت نداشته باشن و صرفا یک سری افکار باشن پایان شوکه کننده کتاب چیزیه که فراموش نمیشه

سمانه
۱۳۹۸/۰۹/۲۶

کتاب تاثیر گذاریه. وقت زیادی هم نمی‌گیره.

مهدیس عالم زاده
۱۴۰۲/۰۱/۳۰

به راستی قلم قوی ترین سلاح ظاهر شد ... کتابی فوق العاده و پر از مفهوم 💐💐💐

آتش
۱۴۰۰/۰۳/۲۹

این کتاب خیلی عالیه. یه داستان جذاب و جمع و جور در فرمت چندتا نامه.

|ݐ.الف
۱۴۰۰/۰۱/۱۹

روند داستان جذاب و جالب بود من اخرشو متوجه نشدم دوستان اگر میدونین ممنون میشم راهنماییم کنید

ازبین‌رفتن ناامیدی خیلی وقت‌ها منجر می‌شود به قدم‌گذاشتن در راه‌های جنون‌آمیز.
کاربر ۸۵۰۹۷۹
دوست من، زخم قدیمی التیام پیدا کرده، اما جای آن هرازچندی زق‌زق می‌کند.
naqme
همه‌مان خودخواه و ریاکاریم، چون برای جلوزدن از بقیهٔ آدم‌های خودخواه و ریاکار لازم است این‌طور باشیم. اگر من تابلو مزخرفم را به خانم فلشمن نفروشم، یک نفر دیگر بدترش را می‌فروشد. چاره‌ای نداریم، باید تن بدهیم. اما وادی دیگری هست که همیشه می‌توانیم احساسات صادقانه را در آن تجربه کنیم ــ محضر دوست. آن‌جا که خودپسندی‌های حقیرمان را دور می‌ریزیم و صمیمیت و تفاهم را حس می‌کنیم؛ همان‌جا که خودخواهی‌های حقیر غیرممکنند و شراب و کتاب و کلام معنای دیگری به زندگی ما می‌دهند. به این ترتیب چیزی ساخته‌ایم که هیچ دروغی به آن راه ندارد. آن‌جا در آرامش کاملیم.
naqme
نژاد یهود برای هر ملتی که به آن پناه دهد، مایهٔ دردسر است.
مورچه‌ی کتاب خوان :)
گاهی از خودم خجالت می‌کشم که از چنین فتوحات حقیر پوچی این‌قدر لذت می‌برم. تو در آلمان پز خانهٔ ویلایی و پولت را به خانوادهٔ الزا می‌دهی و من در امریکا کیفور می‌شوم که فلان تابلو بنجل را به یک پیرزن گیج انداخته‌ام. چه دستاوردی برای دو مرد چهل ساله. واقعاً ما عمرمان را با این کارها هدر نمی‌دهیم؟ با نقشه‌های هرروزه برای پول درآوردن و بعد هم پزدادن به پولی که داریم؟ من مدام خودم را سرزنش می‌کنم، اما باز روز از نو، روزی از نو. همه‌مان سروته یک کرباسیم. همه‌مان خودخواه و ریاکاریم، چون برای جلوزدن از بقیهٔ آدم‌های خودخواه و ریاکار لازم است این‌طور باشیم.
کاربر ۸۵۰۹۷۹
واقعاً ما عمرمان را با این کارها هدر نمی‌دهیم؟ با نقشه‌های هرروزه برای پول درآوردن و بعد هم پزدادن به پولی که داریم؟ من مدام خودم را سرزنش می‌کنم، اما باز روز از نو، روزی از نو. همه‌مان سروته یک کرباسیم. همه‌مان خودخواه و ریاکاریم، چون برای جلوزدن از بقیهٔ آدم‌های خودخواه و ریاکار لازم است این‌طور باشیم.
مورچه‌ی کتاب خوان :)
اصولا یهودی به یهودی اعتماد نمی‌کند.
مورچه‌ی کتاب خوان :)
اما وادی دیگری هست که همیشه می‌توانیم احساسات صادقانه را در آن تجربه کنیم ــ محضر دوست. آن‌جا که خودپسندی‌های حقیرمان را دور می‌ریزیم و صمیمیت و تفاهم را حس می‌کنیم؛ همان‌جا که خودخواهی‌های حقیر غیرممکنند و شراب و کتاب و کلام معنای دیگری به زندگی ما می‌دهند. به این ترتیب چیزی ساخته‌ایم که هیچ دروغی به آن راه ندارد. آن‌جا در آرامش کاملیم.
بیتا بهاردوست
چه کلمات شومی! چطور ممکن است شناخته نشود؟ حتمآ معنی‌اش این است که اتفاقی برای او افتاده. مُهر روی پاکت می‌گوید آن‌ها می‌دانند چه اتفاقی افتاده، اما من قرار نیست بدانم. او غیبش زده و گشتن دنبالش بی‌فایده است. همهٔ این‌ها را در سه کلمه خلاصه کرده‌اند: گیرنده شناخته نشد.
maryrad
آن‌جا که خودپسندی‌های حقیرمان را دور می‌ریزیم و صمیمیت و تفاهم را حس می‌کنیم؛ همان‌جا که خودخواهی‌های حقیر غیرممکنند و شراب و کتاب و کلام معنای دیگری به زندگی ما می‌دهند. به این ترتیب چیزی ساخته‌ایم که هیچ دروغی به آن راه ندارد. آن‌جا در آرامش کاملیم.
maryrad
دوست من، زخم قدیمی التیام پیدا کرده، اما جای آن هرازچندی زق‌زق می‌کند.
maryrad
مارتین. اصلا از دست تو ناراحت نیست. وقتی مثل او جوان باشی، این‌جور قضایا به‌سرعت فراموش می‌شود. بعد از چند سال فقط خاطره‌ای از آن زخم می‌ماند. قطعآ هیچ‌کدامتان مقصر نبودید. این‌جور اتفاق‌ها مثل توفان است. در یک لحظه خیسِ آب می‌شوی و از پا می‌افتی و هیچ کاری هم از دستت برنمی‌آید. اما لحظه‌ای بعد آفتاب درمی‌آید و، با این‌که هیچ‌چیز را فراموش نکرده‌ای، تنها چیزی که باقی می‌ماند محبت است، نه غم و غصه. تو هم اگر جای او بودی، ماجرا را این‌جوری پشت سر می‌گذاشتی.
maryrad
آن‌جا که خودپسندی‌های حقیرمان را دور می‌ریزیم و صمیمیت و تفاهم را حس می‌کنیم؛ همان‌جا که خودخواهی‌های حقیر غیرممکنند و شراب و کتاب و کلام معنای دیگری به زندگی ما می‌دهند. به این ترتیب چیزی ساخته‌ایم که هیچ دروغی به آن راه ندارد. آن‌جا در آرامش کاملیم.
maryrad
مارتین. اصلا از دست تو ناراحت نیست. وقتی مثل او جوان باشی، این‌جور قضایا به‌سرعت فراموش می‌شود. بعد از چند سال فقط خاطره‌ای از آن زخم می‌ماند. قطعآ هیچ‌کدامتان مقصر نبودید. این‌جور اتفاق‌ها مثل توفان است. در یک لحظه خیسِ آب می‌شوی و از پا می‌افتی و هیچ کاری هم از دستت برنمی‌آید. اما لحظه‌ای بعد آفتاب درمی‌آید و، با این‌که هیچ‌چیز را فراموش نکرده‌ای، تنها چیزی که باقی می‌ماند محبت است، نه غم و غصه. تو هم اگر جای او بودی، ماجرا را این‌جوری پشت سر می‌گذاشتی.
maryrad

حجم

۴۰٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۵۶ صفحه

حجم

۴۰٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۵۶ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان