بریدههایی از کتاب گیرنده شناخته نشد
۴٫۳
(۵۰)
ازبینرفتن ناامیدی خیلی وقتها منجر میشود به قدمگذاشتن در راههای جنونآمیز.
کاربر ۸۵۰۹۷۹
دوست من، زخم قدیمی التیام پیدا کرده، اما جای آن هرازچندی زقزق میکند.
naqme
همهمان خودخواه و ریاکاریم، چون برای جلوزدن از بقیهٔ آدمهای خودخواه و ریاکار لازم است اینطور باشیم. اگر من تابلو مزخرفم را به خانم فلشمن نفروشم، یک نفر دیگر بدترش را میفروشد. چارهای نداریم، باید تن بدهیم.
اما وادی دیگری هست که همیشه میتوانیم احساسات صادقانه را در آن تجربه کنیم ــ محضر دوست. آنجا که خودپسندیهای حقیرمان را دور میریزیم و صمیمیت و تفاهم را حس میکنیم؛ همانجا که خودخواهیهای حقیر غیرممکنند و شراب و کتاب و کلام معنای دیگری به زندگی ما میدهند. به این ترتیب چیزی ساختهایم که هیچ دروغی به آن راه ندارد. آنجا در آرامش کاملیم.
naqme
گاهی از خودم خجالت میکشم که از چنین فتوحات حقیر پوچی اینقدر لذت میبرم. تو در آلمان پز خانهٔ ویلایی و پولت را به خانوادهٔ الزا میدهی و من در امریکا کیفور میشوم که فلان تابلو بنجل را به یک پیرزن گیج انداختهام. چه دستاوردی برای دو مرد چهل ساله. واقعاً ما عمرمان را با این کارها هدر نمیدهیم؟ با نقشههای هرروزه برای پول درآوردن و بعد هم پزدادن به پولی که داریم؟ من مدام خودم را سرزنش میکنم، اما باز روز از نو، روزی از نو. همهمان سروته یک کرباسیم. همهمان خودخواه و ریاکاریم، چون برای جلوزدن از بقیهٔ آدمهای خودخواه و ریاکار لازم است اینطور باشیم.
کاربر ۸۵۰۹۷۹
نژاد یهود برای هر ملتی که به آن پناه دهد، مایهٔ دردسر است.
مورچهی کتاب خوان :)
مارتین. اصلا از دست تو ناراحت نیست. وقتی مثل او جوان باشی، اینجور قضایا بهسرعت فراموش میشود. بعد از چند سال فقط خاطرهای از آن زخم میماند. قطعآ هیچکدامتان مقصر نبودید. اینجور اتفاقها مثل توفان است. در یک لحظه خیسِ آب میشوی و از پا میافتی و هیچ کاری هم از دستت برنمیآید. اما لحظهای بعد آفتاب درمیآید و، با اینکه هیچچیز را فراموش نکردهای، تنها چیزی که باقی میماند محبت است، نه غم و غصه. تو هم اگر جای او بودی، ماجرا را اینجوری پشت سر میگذاشتی.
maryrad
آنجا که خودپسندیهای حقیرمان را دور میریزیم و صمیمیت و تفاهم را حس میکنیم؛ همانجا که خودخواهیهای حقیر غیرممکنند و شراب و کتاب و کلام معنای دیگری به زندگی ما میدهند. به این ترتیب چیزی ساختهایم که هیچ دروغی به آن راه ندارد. آنجا در آرامش کاملیم.
maryrad
مارتین. اصلا از دست تو ناراحت نیست. وقتی مثل او جوان باشی، اینجور قضایا بهسرعت فراموش میشود. بعد از چند سال فقط خاطرهای از آن زخم میماند. قطعآ هیچکدامتان مقصر نبودید. اینجور اتفاقها مثل توفان است. در یک لحظه خیسِ آب میشوی و از پا میافتی و هیچ کاری هم از دستت برنمیآید. اما لحظهای بعد آفتاب درمیآید و، با اینکه هیچچیز را فراموش نکردهای، تنها چیزی که باقی میماند محبت است، نه غم و غصه. تو هم اگر جای او بودی، ماجرا را اینجوری پشت سر میگذاشتی.
maryrad
دوست من، زخم قدیمی التیام پیدا کرده، اما جای آن هرازچندی زقزق میکند.
maryrad
آنجا که خودپسندیهای حقیرمان را دور میریزیم و صمیمیت و تفاهم را حس میکنیم؛ همانجا که خودخواهیهای حقیر غیرممکنند و شراب و کتاب و کلام معنای دیگری به زندگی ما میدهند. به این ترتیب چیزی ساختهایم که هیچ دروغی به آن راه ندارد. آنجا در آرامش کاملیم.
maryrad
اما وادی دیگری هست که همیشه میتوانیم احساسات صادقانه را در آن تجربه کنیم ــ محضر دوست. آنجا که خودپسندیهای حقیرمان را دور میریزیم و صمیمیت و تفاهم را حس میکنیم؛ همانجا که خودخواهیهای حقیر غیرممکنند و شراب و کتاب و کلام معنای دیگری به زندگی ما میدهند. به این ترتیب چیزی ساختهایم که هیچ دروغی به آن راه ندارد. آنجا در آرامش کاملیم.
بیتا بهاردوست
اصولا یهودی به یهودی اعتماد نمیکند.
مورچهی کتاب خوان :)
واقعاً ما عمرمان را با این کارها هدر نمیدهیم؟ با نقشههای هرروزه برای پول درآوردن و بعد هم پزدادن به پولی که داریم؟ من مدام خودم را سرزنش میکنم، اما باز روز از نو، روزی از نو. همهمان سروته یک کرباسیم. همهمان خودخواه و ریاکاریم، چون برای جلوزدن از بقیهٔ آدمهای خودخواه و ریاکار لازم است اینطور باشیم.
مورچهی کتاب خوان :)
حجم
۴۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۵۶ صفحه
حجم
۴۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۵۶ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
۱۶,۰۰۰۶۰%
تومان