دانلود و خرید کتاب دیدار با شاعران؛ مولانا، حافظ، اقبال لاهوری، حمیدی شیرازی، بیژن جلالی، احمد شاملو، فروغ فرخزاد سیدمحمد صدیق قطبی‌راد
تصویر جلد کتاب دیدار با شاعران؛ مولانا، حافظ، اقبال لاهوری، حمیدی شیرازی، بیژن جلالی، احمد شاملو، فروغ فرخزاد

کتاب دیدار با شاعران؛ مولانا، حافظ، اقبال لاهوری، حمیدی شیرازی، بیژن جلالی، احمد شاملو، فروغ فرخزاد

انتشارات:انتشارات اریش
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۸از ۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب دیدار با شاعران؛ مولانا، حافظ، اقبال لاهوری، حمیدی شیرازی، بیژن جلالی، احمد شاملو، فروغ فرخزاد

«دیدار با شاعران؛ مولانا، حافظ، اقبال لاهوری، حمیدی شیرازی، بیژن جلالی، احمد شاملو، فروغ فرخزاد» نوشته صدیق قطبی یادداشت‌های این نویسنده درباره این شاعران، جهان‌بینی و تعالیم آنها است.

در بخش دیدار با حافظ و در بخشی به نام «فراغت» از منظر حافظ می‌خوانید:

فراغت» از منظر حافظ، زمان استراحت نیست، آسوده‌خاطری و بی‌تشویشی است. آنجا که زمان دلشوره ندارد. فکر گیج و گم نیست. موج‌های خاطر رام و آرامند.

فراغت آنجاست که می‌دانی رسیدنی در کار نیست. مقصد ناپیداست و راه بی‌پایان. از این‌رو بهتر است راه را دل‌آسوده طی کنی. فارغ‌دلانه سیر کنی:

سرمنزل فراغت نتوان ز دست دادن/ ای ساروان فروکش کاین ره کران ندارد

می‌گوید راه کران ندارد، پس سرمنزل «فراغت» را نباید از کف داد.

حافظ بی‌خویشی و مست‌کیشی را می‌خواهد؛ چرا که به او «فراغت» می‌بخشد و فراغت حادثه‌ای بیرونی نیست. رخدادی انفسی و درونی است:

طبیب عشق منم باده ده که این معجون/ فراغت آرد و اندیشهٔ خطا ببرد

«اندیشهٔ خطا بُردن» می‌تواند دو معنا داشته باشد. یکی اینکه تو را از اندیشیدن که همانا خطا کردن است، مانع می‌شود. دیگر اینکه تو را از کندوکاو در کاستی‌ها و حُفره‌های جهان و زندگی بازمی‌دارد.

مست‌آیینی بی‌خویشی و استغنایی می‌بخشد که لازمهٔ «فراغت» است:

خوشا آن دم کز استغنای مستی/ فراغت باشد از شاه و وزیرم

دیگر خود را با کسی یا چیزی مقایسه نمی‌کنی و در آن خودبسندگی و بی‌نیازی به «فراغت» می‌رسی.

مهدیس 🌙
۱۴۰۰/۱۱/۲۰

در این کتاب، جذبه های شاعرانه ی چند شاعر سرشناس( معاصر و کلاسیک) در لطیف ترین و موزون ترین حالت ممکن ارائه و نکته گویی های بسیار بجا و ارزنده بیان شده. 🦋🍃 به قدری دلنشین و زیبا بود که نسخه چاپی

- بیشتر
مهدی
۱۴۰۱/۰۱/۱۰

اصلا توصیه نمی‌کنم چون هیچ مطلب جدیدی نداشت اصلا مطلبی نداشت،خیلی بی بر و بار بود

Mahdi Akbari
۱۳۹۹/۱۰/۳۰

من دنبال کتابی مد نظرم از اقای جلال ال احمد غرب زدگی را پیدا نکردم

گفت‌وگو بس، ماجرا کوتاه، ما اگر مستیم، بی‌گمان هستیم
aram0_0
برآید آرزو یا برنیاید شهید سوز و ساز آرزویم
کاربر ۴۲۹۳۸۰۴
فروغ بیشتر تابع احساس بود و پرویز بیشتر تابع اندیشه. احساس به طرف شعر رفته است و اندیشه به طرف طنز. گاهی این دو در کنار هم نشسته‌اند و روی هم تأثیر گذاشته‌اند. از یک طرف طنز وارد بعضی از شعرهای درخشان فروغ شده است و از طرفی شعر وارد بعضی از بهترین کاریکلماتورهای شاپور. احساس و اندیشه با همهٔ تضادی که با هم دارند، گاهی کامل‌کنندهٔ یکدیگرند.
aram0_0
فروغ برای شاپور همیشه زنده بود. هنوز صدای شاپور در گوشم است: صلاحی جان! به فروغ چند نمره می‌دهی و به من چند نمره. شاپور خیلی فروغ را دوست داشت، فروغ هم به‌شدت عاشق شاپور بود. فروغ در نامه‌هایی که بعد از جدایی از پرویز برای او نوشته، عاشق‌تر از همیشه است.
aram0_0
مرگ را سامان ز قطع آرزوست زندگانی محکم از «لاتقنطوا» است
کاربر ۴۲۹۳۸۰۴
بنگر به جهان چه طرف بربستم، هیچ وز حاصل عمر چیست در دستم، هیچ شمع طربم ولی چو بنشستم، هیچ من جام جمم، ولی چو بشکستم هیچ
مهدیس 🌙
حافظ به‌فراست دریافته است که مقصود از آفرینش او، نه جامه پاک داشتن از گناه، که عاشق بودن است و اگر عشق نورزد «ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی» عمر را به پایان می‌بَرد.
aram0_0
با مادرم نیز باید دیداری دوباره کنم. مادرم، غریبه‌ای که در نسلی گسسته از من می‌زید، نیست، او همان منم. من، وقتی که پیر می‌شوم.... او امتداد من است. بخشی از سرنوشت من. «به مادرم که در آئینه زندگی می‌کرد و شکل پیری من بود»
aram0_0
اگر آرامش و خوشبختی ما در گروِ ذهن تیز و اندیشهٔ چالاک بود، دیگر سراغ موسیقی و شراب نمی‌رفتیم. اینکه اغلب آدمیان، به‌رغم هوش‌های بالا، همچنان برای دستیابی به آرامش به اقلیم شراب یا قلمرو هنر روی می‌آورند، شاهدی است بر اینکه هوش فراوان، رهگشای خوشبختی نیست. عشق باید و قلبِ سلیم.
Sarah S
شمع سوزانی است که مشکل اصلی‌اش تنهایی است و پروانه‌هایی که دل به آتش نمی‌زنند.
کاربر ۴۲۹۳۸۰۴
به درگاه سلاطین تا کجا این چهره‌سایی‌ها بیاموز از خدای خویش نازِ کبریایی‌ها
کاربر ۴۲۹۳۸۰۴
دست خویش از آستین بیرون مکن رزق خود را از کف دونان مگیر یوسف استی خویش را ارزان مگیر می‌گوید برای تحقّق «ولم یکن له کفواً احد»، لازم است از بندِ نسب و پیوندهای خونی، خود را وارهانی: فارغ از باب و اُم و اعمام باش همچو سلمان زادهٔ اسلام باش نیست از روم و عرب پیوند ما نیست پابند نسب پیوند ما توحید چاره‌ساز است؛ اما توحید گفتنی نیست، شدنی است. نوعی تحقّق است و نه شکلی از باور: «یک شو و توحید را مشهود کن.». شمس تبریز گفته است: «از عالم توحید، ترا چه؟ از آن که او واحد است، ترا چه؟ چون تو صدهزار بیشی: هر جزوت به طرفی، هر
کاربر ۴۲۹۳۸۰۴
گفتند جهان ما آیا به تو می‌سازد؟ گفتم که نمی‌سازد، گفتند که برهم زن هر نگاری که مرا پیش نظر می‌آید خوش نگاریست ولی خوشتر از آن می‌بایست
کاربر ۴۲۹۳۸۰۴
مذهب زنده‌دلان خواب پریشانی نیست از همین خاک جهان دگری ساختن است او به‌وضوح، وجه تفاوت «عبد» و «حُر» را در این نکته بیان می‌کند که غلامان مقهور
کاربر ۴۲۹۳۸۰۴

حجم

۱۶۹٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۴۹ صفحه

حجم

۱۶۹٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۴۹ صفحه

قیمت:
۲۸,۵۰۰
تومان