کتاب کافه اروپا
معرفی کتاب کافه اروپا
کتاب کافه اروپا نوشتهٔ اسلاونکا دراکولیچ نویسنده و روزنامه نگار اهل کرواسی است. کتاب کافه اروپا با ترجمه نازنین دیهیمی در نشر گمان منتشر شده است. این کتاب یکی از کتابهای مجموعهٔ تجربه و هنر زندگی است.
درباره کتاب کافه اروپا
«کافه اروپا» مجموعه مقالات دراکولیچ بین سالهای ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۶ است که در روزنامهها و نشریات مختلف منتشر شده است. دراکولیچ، روند تجربیات خود را در خلال یادداشتهایش از حکومتهای کمونیستی اروپای شرقی، فردگرایی و اروپا بررسی میکند.
همه مقالات این کتاب حول محور موضوع زندگی در کشورهای اروپای شرقی پس از فروپاشی شوروی و منحل شدن حکومتهای کمونیستی بلوک شرق میگردد و نویسنده به موضوعاتی میپردازد که مخاطب میتواند بهراحتی با آنها همذاتپنداری کند و همراه شود.
دراکولیچ در دنیای غرب چنان شهرت و محبوبیتی پیدا کرده که همه نوشتههایش به انگلیسی و دیگر زبانهای اروپای غربی ترجمه می شود. دراکولیچ ۳ رمان هم نوشته است: «هولوگرام های هراس»، «پوست شیشهای» و «طعم مرد». منتقدان غربی نثر این نویسنده را با مارگریت دوراس، ساموئل بکت و آلبر کامو قیاس میکنند. مقالههای او در بسیاری از روزنامه ها و مجلههای اروپایی و امریکایی منتشر میشود.
خواندن کتاب کافه اروپا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به فلسفه و جامعهشناسی پیشنهاد میکنیم.
درباره اسلاونکا دراکولیچ
اسلاونکا دراکولیچ ۴ ژوئیه ۱۹۴۹ در کرواسی به دنیا آمد. او روزنامهنگار، و نویسنده است که در ایران با نوشتن کتابهای کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم و کافه اروپا شناخته شد.
اسلاونکا دراکولیچ در دانشگاه زاگرب در رشته ادبیات تطبیقی و جامعهشناسی تحصیل کرد و کارش را با نشریههای استارت و باناس که در زاگرب چاپ میشدند، آغاز کرد. این همکاری ده سال طول کشید. در اوایل دهه ۹۰ به علت مسائل سیاسی کشورش را ترک کرد و به سوئد رفت. در حال حاضر نوشتههای او در نشریات مختلف اروپایی از جمله لا استامپا، فرانکفورتر آلگماینه زایتونگ، نیشن، یوروزین منتشر میشود.
اسلاونکا دراکولیچ در حال حاضر در سوئد و زاگرب زندگی میکند. از میان کتابهای او میتوان به سه کتاب غیر داستانی و رمانهای تختخواب فریدا، پوست شیشهای، طعم مرد و اس، یک رمان درباره بالکان (انگار آنجا نیستم) اشاره کرد.
بخشی از کتاب کافه اروپا
«من همراه این «ما» بزرگ شدم. در مهد کودک، در مدرسه، در سازمانهای جوانان و گروههای پیشاهنگی، در مجامع، و سرِ کار، با گوش دادن به سخنرانی سیاستمدارانی بزرگ شدم که میگفتند «رفقا، ما وظیفه داریم...»، و ما رفیقها، همان کارهایی را میکردیم که به ما میگفتند، چون در هیچ قالب دستورزبانی دیگری موجودیت نداشتیم. بعدها، همین پدیده را در دنیای روزنامهنگاری تجربه کردم. روزنامهنگاری، نوشتن سرمقالههایی بود بیپایان، که در آنها «ما» به «ما» توضیح میداد که همه «ما» باید متوجه چه چیزهایی باشیم. بعدتر، اشکال خنثیتری از زبان هم به کار برده میشد که به اندازه «ما» مستقیم و خطابهای نبود، اما بههرحال باز در شکل جمع بود.
فرار از این ضمایر و افعالِ جمع کار دشواری بود. شبیه تلاش برای درهم شکستن قالبی آهنی. یک پیراهن، یک کت ــ یک لباس فُرم. درست به همین دلیل، روزنامهنگاران کمتر گزارشهایی در قالب اول شخصِ شاهد عینی مینوشتند. چون در چنین متنی نویسنده نمیتواند مدعی شود «ما (فلان چیز را) دیدیم» تنها میتواند بگوید «من دیدم». البته میتواند بهکلی از ارجاع دادن به شخص خودش پرهیز کند، اما در هر صورت بهلحاظ ماهوی نویسنده در داستانش حضور دارد. نوشتن به معنای آزمودن مرزهای زبان و مرزهای سبک و قالب بود و سعی در جهت دور کردن این دو از قالب سرمقاله خطابهای و اول شخصِ جمع و سوق دادنش به سمت اول شخص مفرد.
استفاده از اول شخص مفرد، معمولاً عواقب خوشایندی در پی نداشت. باعث میشد به چشم بیایی، و خودت را در معرض این خطر قرار دهی که برچسب «عنصر آنارشیست» بخوری (نه حتی یک فردِ آنارشیست)، یا حتی یک مخالف حکومت شناخته شوی (که این دومی برای اخراجت کافی بود). و این را میگفتند خودسانسوری.
این ضمیر کریه اول شخصِ جمع به دلیل دیگری هم مرا آزار میدهد؛ چون از نزدیک و دستاول شاهد بودهام که تا چه حد میتواند خطرناک باشد و چه آسان میتواند به امراض کشنده ناسیونالیسم و جنگ منجر شود. جنگ در منطقه بالکان، حاصل همان «ما» است. حاصل همان توده بیست میلیونی عظیمی که موج موج به جلو و عقب تاب میخوردند و سر آخر از پی رهبرانشان به سوی جنون همهگیر جنگ کشانده شدند.
افرادی که با آن جنگ مخالف بودند و میدیدند که چه در پیش روست، به کجا میتوانستند رو آورند؟ به کدام نهاد یا سازمان؟ هیچ سازماندهی و ساختار بدیلی در کار نبود. شهروند در مقام یک فرد هیچ مجالی برای رساندن اعتراضش به گوش کسی، بیان عقایدش و یا حتی حرف زدن از هراسهایش نداشت. تنها یک راه پیش رویش بود ــ ترک کشور، کاری که بسیاری از مردم کردند. آنهایی که در گفتارشان به جای «ما» از «من» استفاده میکردند، چارهای جز فرار نداشتند. این تفاوت مرگبار در دستورزبان بود که آنها را از باقی هموطنانشان جدا میکرد. در ادامه، این «ما» سبب شد هیچ نوع اجتماع مدنی شکل نگیرد، و همان اندک جوامعی را هم که در شکل گروههای کوچک جدا افتاده و به حاشیه رانده شده وجود داشت، فرآیند همگنسازی ملی بلعید. فرآیندی که نه جایی برای تفاوتها و نه مجالی برای فردگرایی باقی میگذاشت. از آنجا که در حکومت کمونیستی، فردگرایی مجازاتهایی در پی داشت افرادی که علیه جنگ یا علیه ناسیونالیسم لب به سخن میگشودند، «خائن» شناخته میشدند.
فردی که از یک جامعه توتالیتر بیرون میآید، چگونه میتواند مسئولیتپذیری، فردیت، و ابتکار عمل را بیاموزد؟ با «نه» گفتن. اما این راه با گفتن «من» شروع میشود. با اندیشیدن در قالب «من» و عمل کردن به «من» ــ هم در محیط خصوصی و هم در ملاءعام. فردیت، اول شخص مفرد، در دوره حکومت کمونیسم هم همیشه زنده بود، فقط از زندگی عمومی و سیاسی تبعید شده بود و در محیط خصوصی زنده نگه داشته میشد. بدین ترتیب تزویر موحشی که ما یاد گرفتیم با آن زندگی کنیم تا زنده بمانیم امروز پسلرزههایش را نشان میدهد: برقرار کردن پیوندی میان «من» خصوصی و عمومی بسیار دشوار شده است. اینکه آدمها کمکم باور کنند عقیده و ابتکار عملِ فردی و رأی افراد میتواند تغییری ایجاد کند. خطر عقب نشستن و پناه بردن شهروندان به یک «ما»ی ناشناس و امن، هنوز هم خطری جدیست. اما امروز رویکردها از کشوری به کشور دیگر تفاوت میکند. با فروپاشی کمونیسم، تکتک کشورها، کمکم خودشان را از آن موقعیت اشتراکی تعریفشده جدا کردند و بین خودشان و کشورهای همسایه تمایز قائل شدند. بنابراین در کشورهای اروپای شرقی تفاوت بین «ما» و «من» بسیار فراتر از تفاوتی صرفا در دستورزبان است. «ما» به معنی ترس، تسلیم و سر فرود آوردن است. به معنای جماعتی ملتهب و یک نفر که برای سرنوشتشان تصمیم میگیرد.
«من»، بهعکس، یعنی دادن فرصتی به فردیت و دموکراسی.»
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۳۰۰ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۳۰۰ صفحه
نظرات کاربران
چیزی که برای توصیه ی این کتاب( و کلاً مجموعه "تجربه و هنر زندگی" نشر گمان)بیش از خوب بودن و لذت بخش بودن وسوسه ام میکند، الزامی بودن است. کافه اروپا، با ترجمه ی خوب و روانِ زنده یاد نازنین
تمام طیف های کتابخون می تونند ازین کتاب لذت ببرند. جامعه شناسی، روانشناسی، سیاسی، تاریخ... واقعا تجربه خیلی زنده و ملموسی از "خوی" سوسیالیستی ارائه میده. بخصوص اگر به تاریخ شوروی و بلوک شرق و کمونیسم و مارکسیسم علاقه دارید،
🌿🌸🌿 خیلی کتاب خوبیه...🌹
کتاب خوبی بود مخصوصا توی روزگار الان ما خیلی صحنههایی که توصیف میکنه رو ما حس میکنیم
ب یاد سال های دور، ب یاد دهه های رفته و ب یاد آنچه بودیم و هستیم...
تمام کتاب های خانم دراکولیچ، در مورد زندگی در دوران کمونیست ها و در کشورهای کمونیستی هست، خاطرات، تجربیات و مشاهدات ایشان از کشورهای بلوک شرق و متاثر از نظام کمونیستی که خیلی خوب روایت شده.
کتاب بسیار ارزشمندیه، نگاهی عمیق و انسانی
خواهشا در طاقچه بی نهایت موجودش کنید. 🙏
لطفا در بی نهایت بگذارید
بسیار کتاب جالبیه