دانلود و خرید کتاب جای پای فرهاد فرهاد خضری
تصویر جلد کتاب جای پای فرهاد

کتاب جای پای فرهاد

نویسنده:فرهاد خضری
امتیاز:
۴.۹از ۱۸ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب جای پای فرهاد

این کتاب روایت زندگی شهید زرتشتی؛ فرهاد خادم از زبان مادرش است. داستان «جای پای فرهاد» از کوچه پس‌کوچه‌های کرمان پا می‌گیرد و خواننده را دنبال دخترکی می‌کشد که آرام و قرار ندارد اما سرنوشت دخترک چنین رقم خورده که بعدها مادر شهیدی باشد به نام «فرهاد خادم»؛ همان که روز نخست اسفندماه ۱۳۶۰ در خط مقدم جبهه، در تنگ چزابه، به شهادت رسید
Fatemeh.Idealistic
۱۳۹۵/۱۲/۲۴

تابوت شهید که آمد مادر کفن را باز کرد فرزند دلبندش سر در بدن نداشت خندید و گفت: قول داده بود بیاید و آمد... پسرم همیشه سرش می رفت ولی قولش نمی رفت مثل الان... دامن مادر بزرگترین مدرسه ای است که فرد در آن رشد میکند. ممنونم

- بیشتر
کاربر 1132127
۱۳۹۸/۰۸/۲۹

خاطرات مادر شهید زرتشتی زیباوخواندنی بخونیم تایادمون نره چه گلهایی برای امنیت کشورمون رفتند ان شاالله روحشون شاد وراهشون ماندگار باشد تخفیف سی درصد SB98PV9TAPFNEA

HQSAMM
۱۳۹۵/۰۱/۰۴

خیلی جالب بود....زندگی یک خانواده متوسط تا پر درآمد زرتشتی که با سختی های زیاد دست و پنحه نرم کردند تا اینکه انقلاب شد و پسر نخبه شان با کراهت به سربازی می رود ولی بار دومش دیگر با عشق

- بیشتر
elham
۱۳۹۵/۰۵/۱۵

من این کتاب رو چاپیشو خوندم....وقتی فرهادشو تو تابوت دید،تو خونه جوری گریه کردم،ک مامانم فکر میکرد خبر بدی بهم دادن... مادر شهید خادم رو از نزدیک میشناسم،و خیلی دوسشون دارم....فرهادشم خیلی خیلی دوس دارم توصیه میکنیم بخونیدش

کتاب باز
۱۴۰۱/۰۸/۲۲

داستانی مستند ، زیبا و جذاب و دوست داشتنی... سر تعظیم در برابر همه شهدای این مرز و بوم فرود می آوریم🇮🇷❤🇮🇷

کاربر ۲۰۴۰۳۱۹
۱۴۰۰/۱۱/۰۶

فوق العاده بود. خاطرات و قلم کتاب آنقدر جذاب بود که از خواندنش سیر نمیشدم... دست مریزاد... درود به مادران عزیز شهدا...درود به قهرمان داستان؛ مادر فرهاد..

fereshte hamedani
۱۳۹۸/۰۲/۰۴

خیلی کتاب شیرین و روانی هست.من صوتی ش رو گوش دادم بسیار لذت بردم

کاربر ۱۶۳۱۵۹۸
۱۴۰۳/۰۱/۰۲

با برخی از نظریات و افکار مادر شهید موافق نبودم که فکر میکنم به خاطر اختلاف در عقاید و دین و مذهب ما با ایشان بود بخصوص در مورد بعضی اتفاق ها توضیح خیلی زیادی داده بودند که حوصله مخاطب

- بیشتر
نیکویی‌مقدم
۱۴۰۲/۰۲/۲۰

خدافرهادراگلچین‌کرد‌تامن‌پاک‌شوم... بهای حالِ خوبِ من!و پاک شدن من،سخت است ولی، پرپرشدن‌فرهاد بود(:💔 خدامیدونه این کتاب چقدر زیباست و من چقدر با سطرهای اخرینش‌اشک ریختم... حتمابخونید

یا زهرا
۱۳۹۹/۰۹/۰۳

لطفا تو طاقچه بی نهایت هم بزارین

زن‌ها با همین چارقد و دورچین پیراهن و شبار می‌رفتند اسب‌سواری و تیراندازی و از زن بودن‌شان هیچ چیز کم نمی‌شد.
کاربر ۱۱۳۲۱۲۷
«ننو دو کلاس هم سواد نداشت، اما به ما یاد داد از دروغ بیش‌تر از هر چیز دیگه بدمون بیاد.»
کاربر ۱۱۳۲۱۲۷
من بزرگ می‌شدم و پا به پای مادرم انگار حجاب در من حک می‌شد. وقتی سال ۴۶ می‌خواستم توی دارایی تهران استخدام بشوم، حجاب اجباری نبود و پوشش چندانی به تن خیلی‌ها نبود. منتها من امکان نداشت آستین پیراهن‌ام تا مچ نباشد یا یقه‌ام بسته نباشد. هیچ وقت نشد کسی مرا توی دارایی یا هر جا بی‌جوراب ببیند. زرتشتی‌های آن موقع تعصب عجیبی روی پوشش‌شان داشتند. تازه من شوهر داشتم و شاپور اصلاً دل‌اش نمی‌خواست من مثل دیگران لباس بپوشم. خودم هم زشت می‌دانستم سر و گوش و تن‌ام را در جریان هوا و توی چشم مردم بگذارم.
کاربر ۱۱۳۲۱۲۷
عوض‌اش یک زن همه چیز تمام بود. هیچ وقت نشد من ننو را بدون چارقد توی خانه ببینم. چارقد یک پارچه‌ی چهارگوش بزرگ بود، از پارچه‌های اعلا و قیمتی بگیر تا چیت و این چیزها، که زن‌ها می‌انداختند سرشان و زیر چانه‌هاشان را سنجاق قفلی می‌زدند و دو پَرش را می‌انداختند پشت سرشان.
کاربر ۱۱۳۲۱۲۷

حجم

۱۷۹٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۲۳۴ صفحه

حجم

۱۷۹٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۲۳۴ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان