با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتیات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.

کتاب جای پای فرهاد
۴٫۹
(۱۸)
خواندن نظراتمعرفی کتاب جای پای فرهاد
این کتاب روایت زندگی شهید زرتشتی؛ فرهاد خادم از زبان مادرش است.
داستان «جای پای فرهاد» از کوچه پسکوچههای کرمان پا میگیرد و خواننده را دنبال دخترکی میکشد که آرام و قرار ندارد اما سرنوشت دخترک چنین رقم خورده که بعدها مادر شهیدی باشد به نام «فرهاد خادم»؛ همان که روز نخست اسفندماه ۱۳۶۰ در خط مقدم جبهه، در تنگ چزابه، به شهادت رسید
کتاب علی محمودوند؛ یادگاران ۳۰![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
افروز مهدیان
روزگاران: کتاب زنان خرمشهربتول کازرونیان
اسارت به روایت رستم خرمدینافضل قائمیکاشانی
بازمانده: خاطرات نورمحمد کلبادینژادسید ولی هاشمی
تجلایی به روایت همسر شهیدراضیه کریمی
یادگاران: کتاب غلامعلی رجبی (جندقی)سیداحمد معصومینژاد
مسافرداوود بختیاری دانشور
اولین روزهای مقاومتمرتضی قاضی
روزگاران: کتاب از سفر برگشتگانآرش حکمیان
عطر شببوهاحمید حسام
مقاومت در سوسنگرد: خاطرات علی بالشیسیدقاسم یاحسینی
روزگاران: کتاب اسارتلیلا قلیپوراسکویی
سرباز کوچک امام (ره)مهدی طحانیان
پی دبلیو؛ خاطرات شمسالله شمسینی غیاثوندشهاب احمدپور
شبهای بیمهتاب: خاطرات اسیر آزاد شده ایرانی سرهنگ شهابالدین شهبازیمحسن کاظمی
زندگی در مه؛ خاطرات اسیر آزاد شده ایرانیداوود بختیاری دانشور
چه کسی قشقرهها را میکشد؟حجت شاهمحمدی
تصویر آخر؛ شهیده طیبهسادات موسوی زمانی به روایت محمد علی گودینیمحمدعلی گودینی
روزگاران، کتاب پرستارانجابر تواضعی
مرگ از من فرار میکند؛ شهید مصطفی چمران![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
فرهاد خضری
به مجنون گفتم زنده بمان؛ شهید محمد ابراهیم همتفرهاد خضری
به مجنون گفتم زنده بمان؛ شهید مهدی باکریفرهاد خضری
رد خون روی برف؛ شهید محمود کاوهفرهاد خضری
به مجنون گفتم زنده بمان؛ شهید حمید باکریفرهاد خضری
همان لبخند همیشگی؛ شهید محمد بروجردیفرهاد خضری
قاصد خندهرو؛ شهید فضل الله محلاتیفرهاد خضری
هم سفر آتش و برففرهاد خضری
حجم
۱۷۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۲۳۴ صفحه
حجم
۱۷۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۲۳۴ صفحه
قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان
نظرات کاربران
تابوت شهید که آمد مادر کفن را باز کرد فرزند دلبندش سر در بدن نداشت خندید و گفت: قول داده بود بیاید و آمد... پسرم همیشه سرش می رفت ولی قولش نمی رفت مثل الان... دامن مادر بزرگترین مدرسه ای است که فرد در آن رشد میکند. ممنونم
خاطرات مادر شهید زرتشتی زیباوخواندنی بخونیم تایادمون نره چه گلهایی برای امنیت کشورمون رفتند ان شاالله روحشون شاد وراهشون ماندگار باشد تخفیف سی درصد SB98PV9TAPFNEA
خیلی جالب بود....زندگی یک خانواده متوسط تا پر درآمد زرتشتی که با سختی های زیاد دست و پنحه نرم کردند تا اینکه انقلاب شد و پسر نخبه شان با کراهت به سربازی می رود ولی بار دومش دیگر با عشق
داستانی مستند ، زیبا و جذاب و دوست داشتنی... سر تعظیم در برابر همه شهدای این مرز و بوم فرود می آوریم🇮🇷❤🇮🇷
من این کتاب رو چاپیشو خوندم....وقتی فرهادشو تو تابوت دید،تو خونه جوری گریه کردم،ک مامانم فکر میکرد خبر بدی بهم دادن... مادر شهید خادم رو از نزدیک میشناسم،و خیلی دوسشون دارم....فرهادشم خیلی خیلی دوس دارم توصیه میکنیم بخونیدش
فوق العاده بود. خاطرات و قلم کتاب آنقدر جذاب بود که از خواندنش سیر نمیشدم... دست مریزاد... درود به مادران عزیز شهدا...درود به قهرمان داستان؛ مادر فرهاد..
خیلی کتاب شیرین و روانی هست.من صوتی ش رو گوش دادم بسیار لذت بردم
خدافرهادراگلچینکردتامنپاکشوم... بهای حالِ خوبِ من!و پاک شدن من،سخت است ولی، پرپرشدنفرهاد بود(:💔 خدامیدونه این کتاب چقدر زیباست و من چقدر با سطرهای اخرینشاشک ریختم... حتمابخونید
عالیه
این مادر شهید را در برنامه خندوانه دیدم که با عشق مادری از پسرش فرهاد میگفت.