کتاب اسفار کاتبان
معرفی کتاب اسفار کاتبان
کتاب اسفار کاتبان نوشته ابوتراب خسروی، نویسندهی برندهی جایزه جلال آل احمد است که اولین بار در سال ۱۳۷۹ منتشر شد. اسفار کاتبان داستان آشنایی و عشق دختری یهودی و پسری مسلمان است که برای انجام یک تحقیق مشترک باهم شروع به کار میکنند.
اسفار کاتبان در سال ۱۳۸۰ از طرف پکا به عنوان بهترین رمان سال ۷۹ برگزیده شد و جایزه مهرگان را از آن خود کرده است.
دربارهی کتاب اسفار کاتبان
داستان اسفار کاتبان دربارهی آشنایی پسر مسلمانی به اسم سعید با دختر یهودی به نام اقلیما است که قرار است تحقیق مشترکی در مورد تاثیر زندگی قدیسان در ساخت جوامع داشته باشند. آنها از دو جای متفاوت آغاز میکنند و به نقطه مشترکی میرسند. داستان با سه روایت مجزا جلو میرود: اولین روایت، روایت سعید و اقلیما است که زبان سادهای دارد.
بعد روایت شدرک که از متون قدیمی یهودی نوشته شده است را میخوانیم. روایت آخر قصه احمد بشیری از متون کهن فارسی تقریبا پیچیده است.
اسفار کاتبان از نظر فرمی بسیار متفاوت با رمانهایی است که تا به حال به فارسی نوشته شدهاند. استفاده از روایتهای جداگانه ای که هر کدام موازی یکدیگر جلو می روند و زبان کهن از ویژگی های بارز این رمان است.
کتاب اسفار کاتبان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
کتاب اسفار کاتبان یک داستان عاشقانهی زیبا اما با روایتهای کهن و سنگین است. این کتاب فرمی جذاب و متفاوت از آنچه قبلا در رمانهای فارسی دیدهاید دارد. خواندن آن برای رمان دوستان و علاقهمندان به زبان و ادبیات فارسی شیرین و دلپذیر است.
دربارهی ابوتراب خسروی
ابوتراب خسروی ۱ فروردین ۱۳۳۵ در فسا متولد شد و دوران کودکیاش در شهرهای مختلف گذشت. خسروی مدتی شاگرد هوشنگ گلشیری بوده است. او تخصیلاتش را تا لیسانس آموزش ابتدایی ادامه داد و سالها در شیراز به کودکان عقبماندهٔ ذهنی آموزش میدادهاست. در حال حاضر بازنشسته شده و در شهر شیراز زندگی میکند. خسروی متأهل است و سه فرزند دارد. ابوتراب خسروی همچنین موفق شده است که جایزه جلال آل احمد را برای کتاب ملکان عذاب از آن خود کند.
جملاتی از کتاب اسفار کاتبان
«به بعضی چیزها نمی شود فکر نکرد، حتی اگر آدم آن چیزها را فراموش کند، خودشان را تحمیل می کنند، برای همین چیزهاست که باید گریه کرد، گریه کردن هم ارادی نیست، گاهی حتی گریه باعث میشود که انسان موقعیتش را درک کند که تنها شده و هیچ کس با او نیست».
آذر بلند و کشیده بر نطع باقی مانده، سر را بر تن جفت کردهاند و با نخ جراحی بخیه زدهاند. رفعتماه تحمل خوبی دارد. میتواند گریه نکند، نباید گریه کند. حالا وقتی نیست که گریه کند. صورتش کبود شده، من نمیگویم که چه باید بکنیم. او هم چیزی نمیگوید. من آذر را بر دوش میکشم. رفعتماه هم کتابهایش را جمع کرده و جایی میگذارد. از پلههای ایوان پایین میآییم. محوطه باغ مثل همیشه ساکت است. با اینکه پاییز است، باد نمیآید تا برگی از درختان سپیدار و تاک و سیب بیفتد.
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۸۹ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۸۹ صفحه