دانلود و خرید کتاب خاطرات خون آشام عاشق (دفتر دوم) فرهاد حسن‌زاده
تصویر جلد کتاب خاطرات خون آشام عاشق (دفتر دوم)

کتاب خاطرات خون آشام عاشق (دفتر دوم)

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۳۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب خاطرات خون آشام عاشق (دفتر دوم)

«خاطرات خون آشام عاشق » داستان طنزی از فرهاد حسن‌زاده درباره زندگی یک پشه است.

«خاطرات بازمی‌گردند، همان‌طور که خون‌آشام‌ها بازمی‌گردند. همان‌طور که پشه‌ها برمی‌گردند. اگر خوانندهٔ کتاب اول خاطرات خون‌آشام بوده باشید، این بار می‌توانید کتاب دوم خاطرات را هم بخوانید.

در کتاب اول میگوری همراه نامزدش جیگوری به آبمیوه‌فروشی رفتند که آب‌انار بخورند، اما جیگوری با سلاح سرد آقای آبمیوه‌فروش به قتل رسید. میگوری خیلی سعی کرد انتقام نامزدش را از مرد آبمیوه‌فروش بگیرد، اما نتوانست. چون قلب مهربانی داشت و نمی‌خواست واژهٔ قرمز عشق را با لکهٔ سرخِ انتقام‌جویی بپوشاند. پس بی‌خیال شد و او را بخشید. کمی بعد با نیگوری آشنا شد. با هم ازدواج کردند و برای ماه‌عسل رفتند شمال.

حالا آن‌ها باید برگردند و زندگی مشترکشان را شروع کنند. آیا می‌توانند؟»

"Shfar"
۱۳۹۹/۰۵/۱۷

خب اینم از جلد دوم 😀 خوب شد که تموم شد، کم کم داشت تکراری می شد 😅 به هرحال این کتابم دقیقا همون نقطه قوتای کتاب قبلی رو داشت که عرض کردم:-) یه خورده ای کمتر جذاب بود... 🤔.. شایدم این فقط

- بیشتر
🧚‍♂️💚𝙃𝙖𝙨𝙩𝙞💚🧚‍♂️
۱۳۹۹/۰۵/۱۷

عالی و طنز😍😍💗💗😂😂😂کاشکی جلد۳ هم بیاد

زهرا معصومی مقدم
۱۳۹۹/۰۳/۰۳

داستان فوق العاده ای بود ممنون از آقای حسن زاده. واقعا ایشون قوه تخیل قوی دارن . خوشحالم که همچین نویسنده ای در ایران وجود داره . دوستان گلم بهتون پیشنهاد میکنم این کتاب رو از سایت طاقچه خریداری کنید

- بیشتر
sogand
۱۳۹۸/۱۲/۲۱

کتاب قشنگی بود من جلد اولش رو هم خونده بودم و به نظرم شما هم قبل از این کتاب جلد اول رو هم بخونید.

elaheh
۱۳۹۹/۰۶/۰۵

دیدن و تجربه زندگی از دید یک پشه؛ خوش گذشت تو دنیای کتاب 😄

Elham jannesari
۱۳۹۹/۰۴/۲۲

بامزه بود:)))

nastaran.homayouni
۱۳۹۹/۰۲/۲۷

خیلی قشنگ بود برای نوجوانان بسیار خوبه

الیزابت
۱۳۹۹/۰۱/۲۱

کتاب بسیار عالی و جذابی بودی 😍

یه آدم خوب...
۱۳۹۹/۰۵/۲۰

خیلی بامزه بود من وقتی اسمشو شنیدم فکر می کردم کتاب ترسناک باشه ولی خیلی باحال بود و بامزه بهتون پیشنهاد می کنم. امیدوارم فصل سه هم بیاد

ZAHRA
۱۳۹۹/۰۱/۱۴

واقعا کتاب قشنگی است جذاب است

اخم کرد. وقتی اخم می‌کرد شبیه چیپس بدون سُس می‌شد
Aysan
هیچشنبه حیف نیست این روزها روزهایی که می‌آیند و می‌روند الکی بیایند و الکی بروند؟ باید فکری بکنم برای این روزها روزهایی که الکی می‌آیند و الکی می‌روند.
Aysan
ای یار دیرینم ای چای شیرینم ای کیف چرمینم بیا که بی‌تو غمگینم مثل شعری با نقطه‌چینم خودم را در حال سقوط از هواپیما می‌بینم.
Aysan
اگر عاشقش نبودم، آنچنان نیشی می‌زدمش که پشه‌سالاری از سرش بیفته که.
سپیده
نترسید، نلرزید این خون‌آشام با تمام خون‌آشام‌های دنیا فرق دارد. این موجود خشن،‌ احساساتی، نازنین، عاشق و گوگوری، مگوری یک پدیدهٔ استثنایی است و اگر قلب مهربانی داشته باشید، عاشقش می‌شوید.
Aysan
هیچشنبه حیف نیست این روزها روزهایی که می‌آیند و می‌روند الکی بیایند و الکی بروند؟ باید فکری بکنم برای این روزها روزهایی که الکی می‌آیند و الکی می‌روند.
sogand
آن آقا گفت: «شما در مقابل دوربین مخفی هستید.» و به ماشینی که آن طرف خیابان بود اشاره کرد که. من که از کارهای این آدم‌ها سر درنیاوردم که. تا شب به دوربین مخفی فکر کردم. یعنی چی دوربین مخفی؟ پس وجدان چه می‌شود؟ که. وجدان که از دوربین مخفی باحال‌تر است. عجبا! که!
"Shfar"
گفت: «یعنی هنوز دوستم داری؟ وِ.» لبخندی به پهنای نیشم زدم که: «بیشتر از همیشه دوستت دارم. که.»
𝕄𝕖𝕧🍹🥢
فرمان نشسته بود به آقای بشکه گفت: «خدا رو شکر از این سم‌های {اشپنتاگریگورکلریدپنانیوم آفرساید منگزیم جی‌بی سولفالیداهیدرامین کلشکولاتید هفتاد درصد} راحت شدیم. آخرین دبه‌اش رو ریختم توی مخزن.» آقا بشکه گفت: «خیلی مزخرف بود سمش. سه، چهارسالی هست از تاریخ مصرفش گذشته. یعنی فاسد نشده؟» آقا بیلهٔ لاغرمردنی گفت: «نه بابا، سم که فاسد نمی‌شه. مگه شیر پاستوریزه است که فاسد بشه؟ فقط ضعیف‌تر می‌شه.» و
🧚‍♂️💚𝙃𝙖𝙨𝙩𝙞💚🧚‍♂️
زمان بازگشت فرارسید که. ما کجا و خانه کجا؟ داشتم فکر می‌کردم حالا چه‌جوری این همه راه را برگردیم که نیگوری گفت: «و میگوری‌جان، چطوره با هواپیما برگردیم و.» عاشق این فکرهای هیجان‌انگیزش بودم که. تصورش هم بامزه بود که. گفتم: «خیلی جالب می‌شه، که؟» گفت: «چی جالب می‌شه؟ وِ» گفتم: «پشه در هواپیما! یعنی پرنده در پرنده، که.» اخم کرد. وقتی اخم می‌کرد شبیه چیپس بدون سُس می‌شد که.
سپیده
در کتاب اول میگوری همراه نامزدش جیگوری به آبمیوه‌فروشی رفتند که آب‌انار بخورند، اما جیگوری با سلاح سرد آقای آبمیوه‌فروش به قتل رسید. میگوری خیلی سعی کرد انتقام نامزدش را از مرد آبمیوه‌فروش بگیرد، اما نتوانست. چون قلب مهربانی داشت و نمی‌خواست واژهٔ قرمز عشق را با لکهٔ سرخِ انتقام‌جویی بپوشاند. پس بی‌خیال شد و او را بخشید. کمی بعد با نیگوری آشنا شد. با هم ازدواج کردند و برای ماه‌عسل رفتند شمال. حالا آن‌ها باید برگردند و زندگی مشترکشان را شروع کنند. آیا می‌توانند؟
سپیده
من ماندم و اتاقی رو به خیابانی گرم در شبی تابستانی که ستاره‌های آسمانش پیدا نبود.
✍︎☕︎☘︎♫︎♪ 𝐹𝑎𝑛𝑡𝑎𝑠𝑦♪♫︎☘︎☕︎✍︎
تیر عاشق کُش ندانم بر دل حافظ که زد این‌قدر دانم که از شعر ترش خون می‌چکد (حافظ)
🧚‍♂️💚𝙃𝙖𝙨𝙩𝙞💚🧚‍♂️
مهم دور هم بودن و لذت بردن از زمان حال و این حرف‌های مثبت است...
"Shfar"
وای خدای پشه‌ها! نصف پایش کنده شده بود که. خیلی غم‌انگیز بود که. ولی چه اهمیتی داشت؟ من کل وجودش را دوست داشتم. او تمام هستی من بود. گفتم: «همین؟ که» گفت: «بله و من یه موجود ناقصم وِ...» جلوی دهانش را گرفتم و گفتم: «هیس! اگر از این حرف‌های نیش‌آزار بزنی، نیشم رو می‌کوبم تو دیوار که. دلبندم، تو اگر حتی هیچ پایی هم نداشتی، بازم مهم نبود که. مهم اون قلبته که واسه من می‌تپه که. مثل قلب من که واسه تو می‌تپه که. به قول خونسالار بزرگ: مهمترین چیز نیشه که زندگی بدون اون نمی‌شه.» لبخندی به پهنای صورتش زد و گفت: «چه ربطی داشت؟ وِ.»
زهرا معصومی مقدم
حیف نیست این روزها روزهایی که می‌آیند و می‌روند الکی بیایند و الکی بروند؟ باید فکری بکنم برای این روزها روزهایی که الکی می‌آیند و الکی می‌روند.
ی.ح
دیدم به‌غیر از من و نیگوری دوتا آدم بیشتر توی هواپیما نیستند که. آن دوتا هم یکیش خلبان بود، یکیش کمک خلبان که. نیگوری از خوشحالی جیغ کشید که: «خیلی باحاله. نگاه کن! تا حالا این‌قدر تو اوج نبودم وِ.»
سپیده
«اگه زیاد بخندی، گوجه می‌شی می‌گندی.»
بنت الزهرا
قول خونسالار بزرگ: «بشر دوپا زود می‌شود کله‌پا پشهٔ شش‌پا می‌ماند در هوا.»
ملیکا
بعد دستش را گرفتم که احساس آرامش کند که. شاید هم خودم احساس آرامش کنم که. به نظرم این هواپیما با همهٔ هواپیماهای دنیا فرق داشت که. کوچک بود و صندلی کم داشت. یعنی بیشتر شبیه وانت بود که. از این وانت‌هایی که لوازم دست‌دوم می‌خرند که. آبگرمکن، چراغ و سماور و میز ناهارخوری، کمد و یخچال و رادیاتور کهنه. خلاصه به غیر من و نیگوری هیچ مسافری نداشت که. گفتم: «به جان خودم خیلی مشکوک می‌زنه. نکنه اشتباه سوار شدیم که. این ابوطیاره مال جنگ جهانی دومه که. بزرگ‌هاش بهتر بود که. اونا که عینهو اتوبوس می‌مونه.» گفت که: «چقدر وزوز می‌کنی وِ. الآن مهمان‌دار می‌آد و می‌گه موقع سقوط از کدام در خارج بشیم وِ. بعدش هم کیک و آبمیوه و هَله و هوله. بعد هم اگه بچه داشته باشیم، به بچه‌مون اسباب‌بازی می‌دن وِ.»
سپیده

حجم

۴۲۰٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۷۲ صفحه

حجم

۴۲۰٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۷۲ صفحه

قیمت:
۳۹,۰۰۰
تومان