دانلود و خرید کتاب آتش و خون در خرمشهر خالد سلمان محمود کاظمی
تصویر جلد کتاب آتش و خون در خرمشهر

کتاب آتش و خون در خرمشهر

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۹از ۱۸ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب آتش و خون در خرمشهر

خالد سلمان محمود کاظمی، یکی از افسران بلندپایه عراقی «آتش و خون در خرمشهر» را روایت می‌کند. او درباره دردها و رنج‌ها در اشغال خرمشهر و جنایت‌هایی که در این شهر انجام شد سخن می‌گوید. خالد سلمان در این اثر اعتراف می‌کند که اشغال خرمشهر، یک اشتباه استراتژیک بود. کتاب در آغاز از وحشت نویسنده از حضور پلیس‌های مخفی بین دانشجویان دانشکده نظامی و برشمردن هوس رانی‌های صدام می گوید و با حمله به خرمشهر و انجام جنایات نیروهای عراقی در مناطقی مثل«هیزان» ادامه می‌یابد و با آزاد سازی خرمشهر به پایان می‌رسد.
🇮🇷💪🏻🇮🇷REZA
۱۳۹۸/۰۹/۰۸

بسیاری از نظامیان صدام از ترس به قتل رسیدن خانواده‌اشون توسط صدام و حزب بعث وارد جنگ شدند، در عراق گردان هوایی بودند که موشک ها رو غیرفعال می کردن در داخل جنگنده ها می گذاشتند تا بعد افتادن منفجر

- بیشتر
عاشق کتاب
۱۳۹۷/۰۶/۰۵

آشور بانیپال آخرین فرمانروای آشوریان در کتیبه ای درباره نابودی شوش چنین می گوید: “من، شوش، شهر بزرگ و مقدس را به خواست خدایان آشور گشودم. من وارد کاخ‌های معبد شوش شدم و هر آنچه از سیم و زر و مال

- بیشتر
کمیل تایی
۱۳۹۸/۰۷/۲۴

من کتاب گردان گم شده رو از همین انتشارات و همین سری مطالعه کردم. کتابش هیجان فوق العاده‌ای داشت... غیرقابل وصف بود. وقتی به آخر کتاب میرسی دوست داری تمام قد برای قهرمان کتاب بایستی و به روح بزرگ و

- بیشتر
صابر
۱۳۹۷/۰۷/۱۳

کتاب خوبی بود و جالب یکم اختصارش زیاد بود. ولی شنیدن اعتراف از زبان افسر بعثی هم بیانگر قدرت ایران هستش یه ایران و به قول بعث خوبان عالم(شیطان بزرگ و شیاطین تابعه)

"zeinab 82"
۱۴۰۲/۰۷/۱۶

خوندن اینجای کتاب برام جالب بود:( در سینه حرف های زیادی دارم ما با لشکری از فرشتگان روبرو هستیم. علی رغم اینکه از نظر عده و عده برتری با ماست اما دچار ترس و وحشت میشویم گمان میکنیم عرض یک ساعت

- بیشتر
Mohammad Bagheri
۱۴۰۰/۰۶/۰۲

به واقع کاری که در جنگ ایران و عراق انجام شد، مخصوصا بخشی از تاریخ جنگ که مربوط به اشغال و آزادسازی خرمشهره علاوه بر ادبیات حماسی و دفاع مقدس می تونه جزو ادبیات اسطوره ای هم باشه، موضوع کتاب

- بیشتر
امیرحسین
۱۳۹۹/۱۱/۰۸

سلام.ایده کتاب که از زبان افسر عراقی بود رو دوست داشتم.اما بیشتر بخش های کتاب به ارائه اطلاعاتی پرداخته بود که شاید برای کسی که با جغرافیای منطقه و ساختار ارتش عراق آشنا نباشد؛ جذابیت نداشته باشد و اینکه بسیاری از

- بیشتر
مرتضی ش.
۱۳۹۹/۰۶/۲۷

با خواندن این کتاب سر تعظیم بر غیرتمندان ایرانی ⁦فرود می‌آورم و البته سرم را به افتخار کشور عزیزم ایران در مقابل تمام جهان بلند میکنم ⁦🇮🇷⁩.

maasadi78
۱۴۰۱/۰۲/۰۲

کتاب جذابیت خاصی نداشت و جریانات اندکی از مدت کمی از جنگ را می گوید. کتاب بدرد ثبت وقایع تاریخی می خورد

ام باقر
۱۳۹۷/۰۴/۲۸

کتای خوبی بود یه جورایی اثبات تاریخ دفاع مقدس وقتی از زبان خود بعثی ها اعتراف میشنوی...

برادران این مسخره است، قابل قبول نیست، فرماندهی می‌گوید که باید خوزستان در یک هفته آزاد بشود، اما ما با گذشت چندین روز حتی موفق نشده‌ایم یک روستا را آزاد کنیم. مشکل کجاست. آیا در میان ماست، در میان شماست یا در میان سربازان است؟ ما از زرادخانه پیشرفته‌ای برخورداریم؛ تانک، هواپیما، خودروهای مکانیزه، سلاح‌های سنگین، سلاح‌های نیمه سنگین، سلاح‌های سبک و سلاح‌های ممنوعه و... اما با این همه در دستیابی به اهدافمان ناکام بوده‌ایم. من از شما می‌پرسم: اگر ما با این افراد غیرنظامی می‌جنگیم و نمی‌توانیم به هدف برسیم، اگر ارتش و سپاه و بسیج در منطقه حاضر شوند، چه می‌شود؟
امیرحسین
نمی‌توانم ادعا کنم که افراد مقاومت ایرانی مواضع خود را ترک کردند، بلکه آن‌ها علی‌رغم محاصره، تشنگی و کمبود تجهیزات هر لحظه مقاومتشان بیشتر می‌شد.
مرتضی ش.
فرمانده گردان تانک‌های الحسین به من گفت: به ما دستور داده شده بود که شهر را گلوله‌باران کنیم و منتظر دستورات دیگری نباشیم. بر اساس اوامر صادره رعایت مسائل اخلاقی و انسانی نباید مدنظر قرار گیرد، مثلاً نباید گریه کودکی یا التماس زنی و یا وجود پیرمردی احساس ما را برانگیزد. طبق دستور باید همه مورد حمله شدید قرار گیرند و ما این‌گونه اوامر صادره را تمام و کمال به اجرا درمی‌آوردیم.
امیرحسین
باشگاه را غرق در گلوله‌های بی‌حد و حصر کردیم تا جایی‌که مشاهده کردیم چگونه دیوارهای آن فرو می‌ریزد. بعد وارد باشگاه شدیم، تعدادی از افراد را زنده به اسارت درآوردیم. علگاوی دستور اعدام همه‌شان را صادر کرد، آن‌ها در همان محوطه باشگاه اعدام شدند، زیرا نپذیرفتند که به امام خمینی ره ناسزا بگویند.
مرتضی ش.
باید اعتراف کنم علی‌رغم تلفات سنگینی که به نیروهای مقاومت ایران وارد شد، هیچ خللی در عزم آن‌ها به وجود نیامد، بلکه پایداری و مقاومت آن‌ها بیشتر شد.
مرتضی ش.
یکی از سربازان از من پرسید: جناب سروان چرا باید خانه‌ها را بازرسی کنیم؟ گفتم: دستور فرماندهی است و حتماً آن‌ها در این‌باره بیشتر از ما می‌دانند. گفت: جناب سروان. آیا ما اجازه برداشتن وسایل مردم را داریم؟ گفتم: بله، فرمانده نسبت به این‌کار اصرار دارد و تشویق می‌کند و آن را نشانه پیروزی قلمداد می‌کند.
Habib Oskuyi
آتش و خون در خرمشهر خاطرات سرهنگ دوم ستاد خالد سلمان محمود کاظمی مصاحبه و گردآوری و ترجمه: محمدنبی ابراهیمی انتشارات سوره مهر
کاربر ۳۰۲۶۹۳۴
با اینکه وارد خرمشهر شده بودیم اما مقاومت ایرانی‌ها پایان نیافته بود و آن‌ها تسلیم نمی‌شدند. همین مسأله باعث تعجب فرماندهی شده بود.
مرتضی ش.
افراد مقاومت را جوانانی در حدود ۱۸ تا ۲۲ سال سن تشکیل می‌دادند، از این رو صدام حسین هنگام دیدار با فرمانده سپاه به او گفت: نباید به جوانان آن‌ها رحم کنی، زیرا بار دیگر برمی‌گردند و با روحیه‌ای بالاتر از گذشته با شما می‌جنگند.
مرتضی ش.
بعضی از عناصر ستون پنجم در میان مردم زندگی می‌کردند و ادعا می‌کردند طرفدار انقلاب اسلامی هستند، در حالی‌که از دوستان ما بودند.
مرتضی ش.
ستون پنجم، آن‌ها عناصری بودند که با پیروزی انقلاب اسلامی امتیازات خود را از دست داده بودند. بعضی از آن‌ها وابسته به حزب خلق و برخی دیگر از عناصر حزب بعث بودند. آن‌ها خواستار جدایی خوزستان از سرزمین مادری و ایجاد حکومت خودمختاری وابسته به عراق بودند. در واقع ستون پنجم در زمینه اطلاعات نظامی، استفاده‌های قابل‌توجه‌ای به ما رساند. آن‌ها درباره نیروهای مقاومت، تعداد و نوع اسلحه، هویت و مواضع آن‌ها اطلاعات ارزشمندی را در اختیار ما می‌گذاشتند.
مرتضی ش.
من از شما می‌پرسم: اگر ما با این افراد غیرنظامی می‌جنگیم و نمی‌توانیم به هدف برسیم، اگر ارتش و سپاه و بسیج در منطقه حاضر شوند، چه می‌شود؟
مرتضی ش.
جناب فرمانده لشکر به من فرمودند که نیروهای ایرانی قصد تخریب پل را دارند. اما وقتی به آنجا رسیدیم معلوم شد که ایرانی‌ها از قبل درصدد به دام انداختن ما بوده‌اند، در نتیجه تانک‌های ما در آتش سوخت و فقط من توانستم. خود را سالم به منطقه النخیل برسانم. سروان فواذ افزود: با فرمانده لشکر تماس گرفتم و اوضاع را برایش توضیح دادم. اما او به من گفت: پدرسگ، می‌دانی ایرانی‌ها چند نفر بودند، تعداد آن‌ها از ده نفر تجاوز نمی‌کرد.
صابر
ضمناً افراد روحانی و شخصیت‌های دینی هم بودند که فتوا به وجوب قتل ایرانی‌ها دادند. ما تحت‌تأثیر قرار گرفته بودیم و گناهی نداشتیم. یک جریان فکری در کشور ما و همه کشورهای عرب به راه افتاده بود که کشتن ایرانی‌ها را مباح می‌دانست و به آن جنبه شرعی می‌داد و چنین وانمود می‌کردند که آن عمل یعنی کشتن مسأله‌ای انسانی و تاریخی است. در روزنامه‌های ما مصاحبه‌هایی با رجال دین از کشورهای مسلمان مجاور به چاپ می‌رسید که طی آن‌ها، فتوا صادر می‌کردند که عراقی‌ها حق بازپس‌گیری سرزمین‌های غصب شده خود را دارند. به این ترتیب، امر بر ما مشتبه شد و در راه انسان‌های مجرم قدم گذاشتیم، در حالی‌که گمان می‌کردیم که آن راه، از میان تمام راه‌ها صحیح‌ترین و موفقیت‌آمیزترین است. این چنین بود که ما با تانک‌هایمان به سمت خرمشهر حرکت کردیم تا بنا به تعبیر صدام آن را به دامن عراق بازگردانیم.
عباس صابری
من با صراحت از او پرسیدم: تو را به خدا بگو ببینم آیا مدارس و بیمارستان‌ها و خانه‌های بی‌پناه را هم بمباران کردید؟ به حالت لکنت گفت: بله... بله، در هر نوبت مرتکب گناه شدم، احساس می‌کردم دارم اشتباه می‌کنم، اما هدایا مانند کوه در جلوی چشمانم ظاهر می‌شد و بر فکر و اندیشه‌ام سایه می‌افکند و موجب می‌شد که مرتکب جنایت شوم.
Habib Oskuyi
سخنان سروان سالم شکوری از اهالی ناصریه مرا گیج و متحیر کرد، او می‌گفت: کودکی را پیدا کردم که گریه می‌کرد، آن کودک معصوم پنداشت دست‌هایی که به سوی او دراز شده است چون دستان پدر و مادرش سرشار از مهر و محبت است، اما آن دست‌ها با خود اصول و ارزش‌های تجاوز و کینه را به همراه داشت، عاقبت آن دست‌ها گردن آن کودک را با قدرت هرچه بیشتر فشرد و او را رها نکرد تا جان از پیکر پاکش بیرون رفت
Habib Oskuyi
همه چیز را به آتش بکشید، همه را بکشید، لازم نیست اسیر بگیرید، خانه‌ها را خراب کنید درختان را از ریشه بیرون آورید و مزارع را آتش بزنید.
Habib Oskuyi
شاعر معروف نزار قبانی به نظر من نادان‌ترین شعرای عرب به حساب می‌آید او با سرودن قصایدی در مدح و ثنای شخص صدام به چاپلوسی و تملق از او پرداخته و از او می‌خواست که هر چه زودتر برای بازپس‌گیری سرزمین‌های غصب شده - بنا به تعبیر او - توسط ایران، اقدام کند. در مقابل، قبانی به اموال هنگفتی دست یافت و جیب‌های خود را مملو از دلار کرد
Habib Oskuyi
با فرمانده لشکر تماس گرفتم و اوضاع را برایش توضیح دادم. اما او به من گفت: پدرسگ، می‌دانی ایرانی‌ها چند نفر بودند، تعداد آن‌ها از ده نفر تجاوز نمی‌کرد. پس از آن نیروهای تقویتی از لشکر دهم به ما ملحق گردید.
کاربر ۲۸۷۰۲۴۱
اما وقتی به آنجا رسیدیم معلوم شد که ایرانی‌ها از قبل درصدد به دام انداختن ما بوده‌اند، در نتیجه تانک‌های ما در آتش سوخت و فقط من توانستم. خود را سالم به منطقه النخیل برسانم.
کاربر ۲۸۷۰۲۴۱

حجم

۳۴۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

حجم

۳۴۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

قیمت:
۳۶,۰۰۰
۱۸,۰۰۰
۵۰%
تومان