بریدههایی از کتاب آتش و خون در خرمشهر
۳٫۹
(۱۸)
نمیتوانم ادعا کنم که افراد مقاومت ایرانی مواضع خود را ترک کردند، بلکه آنها علیرغم محاصره، تشنگی و کمبود تجهیزات هر لحظه مقاومتشان بیشتر میشد.
مرتضی ش.
برادران این مسخره است، قابل قبول نیست، فرماندهی میگوید که باید خوزستان در یک هفته آزاد بشود، اما ما با گذشت چندین روز حتی موفق نشدهایم یک روستا را آزاد کنیم. مشکل کجاست. آیا در میان ماست، در میان شماست یا در میان سربازان است؟
ما از زرادخانه پیشرفتهای برخورداریم؛ تانک، هواپیما، خودروهای مکانیزه، سلاحهای سنگین، سلاحهای نیمه سنگین، سلاحهای سبک و سلاحهای ممنوعه و... اما با این همه در دستیابی به اهدافمان ناکام بودهایم. من از شما میپرسم: اگر ما با این افراد غیرنظامی میجنگیم و نمیتوانیم به هدف برسیم، اگر ارتش و سپاه و بسیج در منطقه حاضر شوند، چه میشود؟
امیرحسین
باید اعتراف کنم علیرغم تلفات سنگینی که به نیروهای مقاومت ایران وارد شد، هیچ خللی در عزم آنها به وجود نیامد، بلکه پایداری و مقاومت آنها بیشتر شد.
مرتضی ش.
فرمانده گردان تانکهای الحسین به من گفت: به ما دستور داده شده بود که شهر را گلولهباران کنیم و منتظر دستورات دیگری نباشیم. بر اساس اوامر صادره رعایت مسائل اخلاقی و انسانی نباید مدنظر قرار گیرد، مثلاً نباید گریه کودکی یا التماس زنی و یا وجود پیرمردی احساس ما را برانگیزد. طبق دستور باید همه مورد حمله شدید قرار گیرند و ما اینگونه اوامر صادره را تمام و کمال به اجرا درمیآوردیم.
امیرحسین
ضمناً افراد روحانی و شخصیتهای دینی هم بودند که فتوا به وجوب قتل ایرانیها دادند. ما تحتتأثیر قرار گرفته بودیم و گناهی نداشتیم. یک جریان فکری در کشور ما و همه کشورهای عرب به راه افتاده بود که کشتن ایرانیها را مباح میدانست و به آن جنبه شرعی میداد و چنین وانمود میکردند که آن عمل یعنی کشتن مسألهای انسانی و تاریخی است.
در روزنامههای ما مصاحبههایی با رجال دین از کشورهای مسلمان مجاور به چاپ میرسید که طی آنها، فتوا صادر میکردند که عراقیها حق بازپسگیری سرزمینهای غصب شده خود را دارند. به این ترتیب، امر بر ما مشتبه شد و در راه انسانهای مجرم قدم گذاشتیم، در حالیکه گمان میکردیم که آن راه، از میان تمام راهها صحیحترین و موفقیتآمیزترین است. این چنین بود که ما با تانکهایمان به سمت خرمشهر حرکت کردیم تا بنا به تعبیر صدام آن را به دامن عراق بازگردانیم.
عباس صابری
من از شما میپرسم: اگر ما با این افراد غیرنظامی میجنگیم و نمیتوانیم به هدف برسیم، اگر ارتش و سپاه و بسیج در منطقه حاضر شوند، چه میشود؟
مرتضی ش.
ستون پنجم، آنها عناصری بودند که با پیروزی انقلاب اسلامی امتیازات خود را از دست داده بودند. بعضی از آنها وابسته به حزب خلق و برخی دیگر از عناصر حزب بعث بودند. آنها خواستار جدایی خوزستان از سرزمین مادری و ایجاد حکومت خودمختاری وابسته به عراق بودند.
در واقع ستون پنجم در زمینه اطلاعات نظامی، استفادههای قابلتوجهای به ما رساند. آنها درباره نیروهای مقاومت، تعداد و نوع اسلحه، هویت و مواضع آنها اطلاعات ارزشمندی را در اختیار ما میگذاشتند.
مرتضی ش.
بعضی از عناصر ستون پنجم در میان مردم زندگی میکردند و ادعا میکردند طرفدار انقلاب اسلامی هستند، در حالیکه از دوستان ما بودند.
مرتضی ش.
افراد مقاومت را جوانانی در حدود ۱۸ تا ۲۲ سال سن تشکیل میدادند، از این رو صدام حسین هنگام دیدار با فرمانده سپاه به او گفت: نباید به جوانان آنها رحم کنی، زیرا بار دیگر برمیگردند و با روحیهای بالاتر از گذشته با شما میجنگند.
مرتضی ش.
با اینکه وارد خرمشهر شده بودیم اما مقاومت ایرانیها پایان نیافته بود و آنها تسلیم نمیشدند. همین مسأله باعث تعجب فرماندهی شده بود.
مرتضی ش.
آتش و خون در خرمشهر
خاطرات سرهنگ دوم ستاد خالد سلمان محمود کاظمی
مصاحبه و گردآوری و ترجمه: محمدنبی ابراهیمی
انتشارات سوره مهر
کاربر ۳۰۲۶۹۳۴
یکی از سربازان از من پرسید: جناب سروان چرا باید خانهها را بازرسی کنیم؟
گفتم: دستور فرماندهی است و حتماً آنها در اینباره بیشتر از ما میدانند.
گفت: جناب سروان. آیا ما اجازه برداشتن وسایل مردم را داریم؟
گفتم: بله، فرمانده نسبت به اینکار اصرار دارد و تشویق میکند و آن را نشانه پیروزی قلمداد میکند.
Habib Oskuyi
سرتیپ ستاد الشمری خاطراتش را درباره خرمشهر چنین به پایان برده است؛ در خرمشهر طوری رفتار میکردم که گویی استاندار شهر هستم. قنات میزدیم، سد میساختیم، پل میزدیم، جاده میساختیم و آن را اسفالت میکردیم و... فکر میکردم تا زمانیکه عراق باقی و صدام زنده است خرمشهر در دست ما باقی خواهد ماند. اما خطر به سراغ ما آمد و اوضاع دگرگون شد و موازنه قبلی نیروها بر هم خورد و ما چون موش به دنبال سوراخ میگشتیم تا از آتش و بمب دشمن در امان بمانیم.
صابر
در آن زمان نام خرمشهر برای هر عراقی چون کابوس مرگ بود، زیرا آن منطقه به ورطه هلاکت تبدیل شده بود.
صابر
مادرم از من پرسید: وضعیت خرمشهر چطور بود؟
به او گفتم: به شهری غارت شده میماند. سربازان و افسران همه چیز را به سرقت بردهاند. هیچ چیز جز خانههای خالی باقی نمانده است. ارتش عراق این شهر را ویران، مردم آن را آواره و تمام مظاهر و ارزشهای آنها را از بین برده است!
صابر
سروان خلبان عزت مصطفیالدوری، اولین خلبان عراقی که شهر خرمشهر را هدف قرار داد، گفت: وقتی بهعنوان اولین اسکادران به خرمشهر حمله کردیم، دستور فرماندهی این بود که مناطق زیر را مورد هدف قرار دهیم:
۱- پل خرمشهر.
۲- مؤسسات اقتصادی در خرمشهر.
۳- مدارس.
۴- بازار.
۵- خانهها و منازل مسکونی.
مرتضی ش.
به همین خاطر، طارق عزیز خطاب به خبرنگاران گفت: امروز در آبادان هستیم و فردا در تهران ما از حکام تهران میخواهیم حقوق ما را در شطالعرب به رسمیت بشناسند و جزایر سهگانه را به آغوش امت عرب بازگردانند.
مرتضی ش.
شهروندان ایرانی به سرعت به طرف خرمشهر حرکت کردند اما به خاطر نفوذ نیروهای ما به داخل شهر، شهروندان ناچار مجبور به ترک آن شدند.
شرایط کودکان، زنان و سالخوردگان بسیار رقتبار بود، آنها در بیابان آواره شده بودند، هیچ رمقی نداشتند، نمیدانستند چه باید بکنند. هیچ جای امنی وجود نداشت. تعدادی از آنها از بین رفتند.
مرتضی ش.
در آن برهه از زمان دستگاه تبلیغاتی عراق به شدت در تلاش بود تا حقیقت را وارونه جلوه دهد و حقایق را کاملاً برعکس برای مردم مجسم سازد و این موضوع را نباید مخفی کرد که تعداد زیادی از مردم فریب خوردند و قربانی تبلیغات عراق شدند.
ادریس
طبیعتاً حال و هوای کاظمین در آن زمان حال و هوای امام خمینی را داشت. بیشتر خانوادههای عراقی موجود در کاظمین بهطور عاطفی و عقلی به امام خمینی ره گرایش دارند، اما این عشق و علاقه ابراز نمیشود و در دلها باقی است.
ادریس
به او گفتم: چرا در این مرحله جدید هم شما شکست خوردید؟
گفت: در این باره حرفهایی دارم که باید فقط میان من و تو بهعنوان یک راز باقی بماند و بعد ادامه داد: در سینه حرفهای زیادی دارم ما با لشکری از فرشتگان روبرو هستیم. علیرغم اینکه از نظر عِدّه و عُدّه برتری با ماست، اما دچار ترس و وحشت میشویم، گمان میکنیم عرض یک ساعت شهر را تصرف میکنیم اما حقیقت این است که تنها چند متری هم که پیش میرویم باید خونهای زیادی بهعنوان بهای آن بپردازیم... نمیدانم شاید ذرات شن و ماسه در آن لحظات به گلوله تبدیل میشوند.
ادریس
فرماندهی عراق، گمان میکرد که نیروهای اعزامی ما به خوزستان طی مدت یک هفته به اهداف خود نایل میآیند
کاربر ۲۸۷۰۲۴۱
سرهنگ ستاد صباح خلف الدلیمی، افسر استخبارات لشکر سوم میگفت: مأموریت ما بستگی به اوضاع داخلی خوزستان دارد. بر اساس قرار محرمانهای، به محض ورود نیروهای ما به خرمشهر، در خوزستان اعلام حکومت خودمختاری میشود و به عراق میپیوندد و در آنجا یک شخصیت مهم به نام طالقانی حضور دارد که حاکم این منطقه خواهد شد.
کاربر ۲۸۷۰۲۴۱
شاعر معروف نزار قبانی به نظر من نادانترین شعرای عرب به حساب میآید او با سرودن قصایدی در مدح و ثنای شخص صدام به چاپلوسی و تملق از او پرداخته و از او میخواست که هر چه زودتر برای بازپسگیری سرزمینهای غصب شده - بنا به تعبیر او - توسط ایران، اقدام کند.
در مقابل، قبانی به اموال هنگفتی دست یافت و جیبهای خود را مملو از دلار کرد
Habib Oskuyi
همه چیز را به آتش بکشید، همه را بکشید، لازم نیست اسیر بگیرید، خانهها را خراب کنید درختان را از ریشه بیرون آورید و مزارع را آتش بزنید.
Habib Oskuyi
سخنان سروان سالم شکوری از اهالی ناصریه مرا گیج و متحیر کرد، او میگفت: کودکی را پیدا کردم که گریه میکرد، آن کودک معصوم پنداشت دستهایی که به سوی او دراز شده است چون دستان پدر و مادرش سرشار از مهر و محبت است، اما آن دستها با خود اصول و ارزشهای تجاوز و کینه را به همراه داشت، عاقبت آن دستها گردن آن کودک را با قدرت هرچه بیشتر فشرد و او را رها نکرد تا جان از پیکر پاکش بیرون رفت
Habib Oskuyi
من با صراحت از او پرسیدم: تو را به خدا بگو ببینم آیا مدارس و بیمارستانها و خانههای بیپناه را هم بمباران کردید؟
به حالت لکنت گفت: بله... بله، در هر نوبت مرتکب گناه شدم، احساس میکردم دارم اشتباه میکنم، اما هدایا مانند کوه در جلوی چشمانم ظاهر میشد و بر فکر و اندیشهام سایه میافکند و موجب میشد که مرتکب جنایت شوم.
Habib Oskuyi
حجم
۳۴۲٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
حجم
۳۴۲٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
قیمت:
۳۶,۰۰۰
تومان