خرید و دانلود کتاب کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.

معرفی کتاب کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم

کتاب الکترونیکی کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم اثر اسلاونکا دراکولیچ است و نشر گمان آن را منتشر کرده است. این کتاب مجموعه‌ای از روایت‌های شخصی و تأمل‌برانگیز درباره‌ی زندگی روزمره در کشورهای کمونیستی اروپای شرقی است. دراکولیچ، با ترکیب طنز، تلخی و جزئیات زندگی ساده، تصویری زنده از تأثیرات عمیق کمونیسم بر روان جمعی مردم ارائه می‌دهد. او کمونیسم را نه صرفاً یک نظام سیاسی، بلکه وضعیتی ذهنی می‌داند که همچنان در ناخودآگاه مردم مانده است. کتاب از تجربه‌های ملموس مثل شستن رخت، دیدن یک عروسک خارجی یا زندگی در آپارتمان‌های تنگ می‌گوید. این روایت‌ها روشن می‌کنند که در دنیای کمونیسم، حتی خصوصی‌ترین لحظات، رنگ و بوی سیاست داشتند.

درباره کتاب کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم

کتاب مجموعه‌ای از مقالات ژورنالیستی و جستارهای ادبی شخصی و طنزآمیز است. این مجموعه شامل ۱۹ جستار است که هرکدام موضوعی مستقل را با روایت اول شخص بررسی می‌کند. کتاب پرسشی درباره‌ی رابطه‌ی انسان و نظام‌های سیاسی است و به بررسی و تحلیل زندگی‌ها می‌پردازد. اگرچه نگاه نویسنده جنسیتی و با تمرکز بر زنان و زندگی آنها در این سیستم‌هاست اما به تبع این بررسی‌ها، خانواده و جامعه نیز بررسی‌ شده‌اند. کتاب بر میزان نفوذ و سلطه یک سیستم کمونیستی بر جزئیات ریز زندگی زنان هم نگاهی داشته و به شرح مواجهه‌ی زنان با این تلخی‌های بی‌پایان با زبانی روان و در عین حال درآمیخته با طنز پرداخته است. کتاب علاوه بر شرح این ماجراها به نقد و تحلیل هم روی آورده و به آنجا رسیده که کمونیسم حتی پس از فروپاشی هم باقی مانده و ترس از آینده، انفعال سیاسی و عادت به کمبود کالاها تا سال‌های سال در ذهن مردم به قوت خود باقی می‌ماند.

چرا باید این کتاب را بخوانیم؟

این کتاب از معدود آثاری است که تاریخ را از نگاه تخصصی سیاستمداران و تحلیل‌گران سیاسی نمی‌بیند و برای اینکه موضوع را ملموس و واقعی‌تر درک و بیان کند به سراغ مردم عادی و زندگی روزمره آنها رفته است. «اسلاونکا دراکولیچ» با ثبت تجربه‌های زنانه در نظام‌های کمونیستی برگی نو در بررسی این نظام‌ها خلق‌کرده است. او در این بررسی بدانجا رسیده که شعارهای برابری‌خواهانه در جاهایی حتی منجر به حذف هویت زنانه شده‌اند. نویسنده با بهره‌گیری از ترکیب جاافتاده و کارای طنز و تلخی، واقعیات را پیش روی خواننده می‌آورد و کمونیسم را وضعیتی ذهنی می‌داند. روال و روندی که حتی پس از سقوط آن سیستم همچنان در ذهن جمعی جامعه و افراد باقی می‌ماند. این تحلیل نقطه عطفی در کتاب است و از دیدگاه فردی می‌تواند برای تک‌تک خوانندگان مثال‌هایی واضح در امور شخصی و اجتماعی‌شان به همراه داشته باشد. خواندن این کتاب دیدی روشن و سوال‌کننده به ما می‌دهد تا در زندگی خود به رابطه میان ایدئولوژی و زندگی روزمره توجه بیشتری داشته باشیم و بدانیم کجاها و با استفاده از کدام مزایا و یا ویژگی‌ها می‌توانیم بهره ی بیشتری از این ارتباط ببریم و کجاها در مرز گذر از روال درست هستیم.

پیشنهاد می‌کنیم اگر به این حوزه علاقه دارید از یادداشت «معرفی کتاب‌هایی درباره کمونیسم» در وبلاگ طاقچه نیز دیدن کنید.

دانلود کتاب کمونیسم رفت ما ماندیم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

کتاب شاید در ساده‌ترین حالت بازخورد تاثیری است که ایدئولوژی بر زندگی روزمره افراد می‌گذارد و از این جنبه کتاب قابلی است؛ چراکه جنبه‌هایی از زندگی را که شاید اصلا توجه ما را جلب نکرده‌اند، پیش روی ما آورده و با ذکر آنچه از سر افراد گذشته این تاثیر را به‌نوعی واکاوی می‌کند. در نتیجه علاقه‌مندان به تاریخ معاصر و زندگی در نظام‌های توتالیر را می‌توان در رده‌ی نخست مخاطبان و علاقه‌ندان این کتاب دانست و آنهایی را که به تاریخ شفاهی و مطالعات فرهنگی علاقه دارند در رده‌ی بعدی جای داد. از دیگر رو از آنجایی که کتاب برگرفته از زندگی‌های واقعی است علاقه‌مندان به مطالعات زنان را به خود جذب می‌کند و بخش‌هایی از کتاب حتی برای تحلیل فمینیسم سوسیالیستی قابل ارجاع و تحلیل هستند. در این بین نه‌تنها روایت‌هایی زنانه می‌خوانیم که در خلال آنها به وصف و روایاتی از حکومت‌های استبدادی هم برمی‌خوریم و به همین دلیل کتاب از این جنبه نیز مخاطبانی ویژه دارد. ادبیات داستانی-اسنادی کتاب حتی مخاطبانی که به روان‌شناسی اجتماعی و مقاومت روزمره علاقه‌مند هستند را به خود جذب می‌کند.

چرا باید این ترجمه را بخوانیم؟

این کتاب بارها به زبان فارسی ترجمه‌ شده است که در این میان می‌توان به ترجمه‌هایی از گلی امامی، علی‌اکبر عبدالرشیدی و رویا رضوانی اشاره کرد.

ترجمه رویا رضوانی در سال ۱۳۹۲ انجام‌شده و از آن زمان تا کنون بارها و بارها تجدید چاپ شده است. رضوانی با حفظ لحن طنزآمیز و انتقادی، ترجمه‌ی روانی را در اختیار مخاطب قرار داده است. توانایی مترجم سبب شده تا محصول نهایی بتواند ویژگی متن اصلی را که درآمیختگی جستارهای شخصی و تحلیل‌های اجتماعی است، حفظ کند. رضوانی به‌خوبی توانسته لحن نویسنده را با کلمات فارسی به خواننده منتقل کند و از همین روست که این ترجمه بیشتر به کسانی که در پی تحلیل‌های اجتماعی هستند معرفی می‌شود.

خلاصه کتاب کمونیسم رفت ما ماندیم

بررسی خلاصه کتاب را می‌توان در پنج شاخه «تمرکز بر زندگی زنان»، «کمبودها و اقتصاد معیوب»، «طنز و مقاومت روزمره»، «کمونیسم به‌عنوان یک وضعیت ذهنی» و «نقدی بر ایدئولوژی» دنبال کرد. این کتاب نه نوشتاری براساس تحلیل‌های سیاسی خشک و حوصله‌سر بر بلکه روایتی سرشار از جزئیات ملموس است که هریک از ما در زندگی خود با آنها برخورد داشته و داریم.

نویسنده با توجه به زندگی زنان اطراف خود، تمرکز بر مطالعه هدفمند و زندگی با زنانی در مناطق مختلف، مشاهده‌ی روزمرگی‌های آنان و صحبت با آنها پیرامون این موضوعات، تحلیلی شفاف از روال زندگی زنان در سیستم‌های کمونیستی ارائه می‌دهد. در تحلیل او به این نکته اشاره‌شده که سیستم‌های کمونیستی بر جزئی‌ترین امور زنانه تاثیری فاحش می‌گذارند. کمبود کالاها و اقتصادی که توانایی تامین آنها را ندارد اینگونه به مردم القا می‌کند که این موارد نه نیاز بلکه تجمل هستند و همین رویکرد سبب تبدیل شدن یک وسیله یا کالا به نمادی سیاسی می‌شود. در این بین نگاه زنان به این محدودیت، درآمیخته با خلاقیت و آفرینش است. به‌عنوان‌مثال آنها محصولات مراقبت پوستی را که از دید سیستم تجملاتی است با مواد طبیعی و آنچه در دسترس خود دارند می‌سازند و با رفتاری آمیخته با مقاومت و شوخ‌طبعی زندگی می‌گذرانند. نویسنده در این کتاب کمونیسم را از دو جنبه نکوهش می‌کند؛ نخست وضعیتی که بر جامعه حاکم کرده و دوم تاثیری که بر اذهان باقی می‌گذارد و منجر به نابودی فردیت اشخاص می‌شود. او معتقد است حالت دوم دردناک‌تر است؛ چراکه با برداشته شدن محدودیت‌های نیروی حاکم و یا تغییر سیستم، ذهن ساختار پیشین را چونان قالبی همیشگی برای خود حفظ کرده و فرد را در این ساختار محدود نگاه می‌دارد.

درباره اسلاونکا دراکولیچ؛ نویسنده کتاب

«اسلاونکا دراکولیچ»روزنامه‌نگار، نویسنده و تحلیل‌گر کروات متولد ۱۹۴۹ است. او تحصیلاتش را در ادبیات تطبیقی و جامعه‌شناسی در زاگرب گذراند و در دهه‌ی ۹۰ به دلیل مسائل سیاسی کرواسی را ترک کرد و به سوئد رفت. اسلاونکا را بیشتر به خاطر آثاری که درباره‌ی فروپاشی کمونیسم در اروپای شرقی و تجربیات زنان تحت این نظام دارد، می‌شناسند. از ویژگی‌های او در نوشتن، می‌توان به «داشتن نگاه زنانه و انسان‌محور»، «استفاده از طنز تلخ»، «بهره‌گیری از روایت غیرخطی و شخصی» و «انتقاد از کمونیسم بدون کلیشه‌های سیاسی» اشاره کرد. اسلاونکا این کتاب را بر اساس تحقیقات میدانی و استفاده از استعاره‌های ملموس و روایت جمعی نگاشته است.

از مهم‌ترین آثار ترجمه‌شده‌ی او می‌توان به کافه اروپا، کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم، آزارشان به مورچه هم نمی‌رسید و راهنمای بازدید از موزه‌ی کمونیسم اشاره کرد.

نکوداشت‌های کمونیسم رفت و ما خندیدیم

کتاب درنهایت با استقبال خوانندگانی از سراسر دنیا مواجه شد. اگرچه برخی دراکولیچ را متهم به برخورد ژورنالیستی با موضوع کرده و اغراق و صحنه‌پردازی را از ویژگی‌های منفی کتاب دانسته‌اند اما بیشتر آنهایی که این کتاب را حداقل برای یک‌بار خوانده‌اند آن را روایتی صادقانه و برآمده از تجربه زیسته افراد در حکومت‌های کمونیستی می‌دانند. نیویورک‌تایمز در توصیف این کتاب آن را ترکیبی هوشمندانه از تحلیل و زندگی روزمره معرفی کرده است.

درباره نسخه صوتی این کتاب

کتاب صوتی کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم را با صدای ریحانه حاجی علیخانی، نشر صوتی آوانامه منتشر کرده است. لحن مناسب با محتوای کتاب، بهره بردن از تکنیک‌های روایی و کیفیت فنی مناسب را می‌توان از ویژگی‌های این نسخه دانست؛ ضمن اینکه راوی به‌خوبی از پس انتقال حس نویسنده برآمده است و همین موضوع در انتقال درست و مناسب مفهوم موثر است. این نسخه صوتی را می‌توانید از پلتفرم طاقچه تهیه کنید.

بخشی از کتاب کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم

«چشم‌هایم را که می‌بندم هنوز هم می‌توانم او را ببینم که بنا به عادت همیشگی‌اش، بعدازظهر شنبه روی کاناپه آشپزخانه‌مان استراحت می‌کند. بهار است و در آن فضای نیمه‌تاریک، در نور ملایمی که از سایبان کرباسی پنجره عبور می‌کند دراز کشیده. برش‌های خیار تازه مثل ماسک سفید عجیبی صورتش را پوشانده. این برنامه شنبه‌هایش بود ــ بعد از بیست دقیقه بلند می‌شد برش‌های خیار را برمی‌داشت و صورتش را با آب سرد می‌شست. بعد به آن «کرم ترکیبی رویا» می‌زدــ تنها کرم موجود در بازار در اوایل دهه پنجاه. دست که به صورتش می‌زدم، پوستش نرم و تر و تازه بود.

قبل از این کارها، موهایمان را، موهای خودش و من را می‌شست. موهای قهوه‌ای خیلی بلندی داشت. سرش را با شامپوی گَردِ گل بابونه می‌شست، تنها مارک موجود که دو جور بسته‌بندی هم بیشتر نداشت، یکی برای موهای بور و یکی برای موهای قرمز. موهای خودش را با آب و سرکه آبکشی می‌کرد تا نرم و ابریشمی شود. و موهای بور کم‌پشت مرا با آب و افشره لیمو ــ تا عصر هر جا می‌رفتم عطر لیمو را با خودم می‌بردم. و همان‌طور که با ماسک خیارش آنجا را دراز کشیده بود ــ یا با ماسک سفیده تخم‌مرغ، یا اگر زمستان بود ماسک ماست، یا ماسک بابونه‌ای که بعد از یک شب بدخوابی یا دعوا با پدرم برای خواباندن پف زیر چشم‌هایش می‌گذاشت‌ــ من با خودم فکر می‌کردم که یک روز من هم همین کارها را خواهم کرد، و دلم می‌خواست آن روز هرچه زودتر برسد.

می‌دانستم که بعد از این کارها ناخن‌هایش را مانیکور می‌کند و آرایش می‌کند. یعنی یکی از دو رنگ ماتیکی را که از داروخانه خریده بود به لب‌هایش می‌زند و با مداد ابرو برای خودش خط چشم می‌کشد. این کل لوازم آرایشی بود که آن‌وقت‌ها وجود داشت. اگر هنوز قدری از پودر صورتی که مادرش برایش تهیه می‌کرد باقی مانده بود خوشحال می‌شد ــ این پودر را در کیسه پلاستیکی کوچکی نگه می‌داشت. آخر سر هم به پشت گوش و مچ پایش چند قطره ادوکلن می‌زد، یعنی آب زردی که داروخانه‌چی خودش آن را درست کرده بود. بعد با لباس شب آبی ساتنی که خودش دوخته بود، برای رقص با پدرم به باشگاه افسران می‌رفت. و بعد از سال‌های سال من تک‌تک این جزئیات را به یاد می‌آورم، به یاد می‌آورم که او چقدر در آن لحظات زیبا بود، جادوگری که از هیچ، زیبایی می‌آفرید. او واقعیت را نادیده می‌گرفت، این واقعیت را که حق انتخابی وجود نداشت نادیده می‌گرفت، با حربه راز و رمز زیبایی که از مادر و مادربزرگش آموخته بود به جنگ آن می‌رفت. بالاخره هر کسی راحت می‌تواند از آرد ذرت ماسکی برای برداشتن لایه‌های خشک روی پوست درست کند، از روغن زیتون برای برنزه شدن در آفتاب یا برای رفع خشکی موهایش استفاده کند، یا با چای پررنگ، ته‌رنگِ قهوه‌ای به موهایش بدهد.»

نظرات کاربران

Amin D
۱۳۹۶/۰۱/۲۸

به طور کلی عقیده دارم وقتی کتابی را که توسط یک ژورنالیست یا با رویکرد ژورنالیستی نوشته شده میخوانیم، فارغ از جذابیت های محتوایی و نوشتاری باید بسیار محتاط باشیم تا در دام صحنه پردازی ها و احتمالا اغراقها و

- بیشتر
mojsena
۱۳۹۹/۰۱/۲۸

لطفا این کتاب رو به طاقچه بی نهایت اضافه کنید. ممنون

صبا بانو:)
۱۳۹۸/۱۱/۲۸

این کتاب درباره‌ی زندگی روزمره‌ی مردم اروپای شرقی در دوره‌ی استقرار حکومت کمونیستی است. به طور خاص در این کتاب به موضوع زیست روزمره‌ی زنان پرداخته شده است. در این کتاب متوجه می‌شویم حکومت بر خلاف ادعایش از پس برآورده

- بیشتر
Travis
۱۳۹۸/۰۹/۰۱

بسیار عالی، با توصیفات دقیق از زندگی در کشورهای کمونیستی شرق اروپا و شباهت عجیب آن با زندگی در ایران به خصوص در دهه‌های ۶۰ و ۷۰. ممنون از طاقچه برای حضور در این روزهای سرد و حصر اینترنتی تحمیلی.

- بیشتر
smnhgh
۱۳۹۷/۰۴/۱۶

فوق العاده بود بی برو برگرد از خوندن این کتاب لذت میبرین داستان هایی از شرح حال زنان در بلوک شرق هست و بخ شدت خواندنب مطمئنا باهاش همذات پنداری میکنین و یه جاهایی زمان و مکانو گم میکنین !

- بیشتر
sahar
۱۳۹۶/۰۸/۲۲

من متولد شصت و پنجم. با این که حکومت ایران با آرمانهای سوسیالیستی میانه‌ای نداشت و مخالف بود، ولی دوره کودکی من دوره جنگ و کمبود همه چی بود و خیلی از شرایطی که در کشورهای اروپای شرقی از نظر

- بیشتر
Zahra Taa
۱۳۹۸/۱۲/۱۴

این یک کتاب سیاسی در مورد کمونیسم نبود، بلکه در مورد گوشه و کنار های زندگی مردم کشور های اروپای شرقی در زمان حکومت کمونیست هاست. گوشه و کناری که از اشاره ی کتاب های سیاسی به دور میمونه. گوشه

- بیشتر
fateme
۱۳۹۹/۰۲/۲۰

لطفا داخل طاقچه بی نهایت قرار بدینش

کاربر ۱۶۳۶۳۲۹
۱۳۹۹/۰۲/۲۷

چه کلاهی سر ما رفت روزگاری مدینه فاضله ما بود چه جوانهایی جان خود را فدا کردن برای کمونیست پوشالی چون من ۶۲ سال دارم

جواد
۱۳۹۷/۰۹/۰۳

کتاب عالی بود به خصوص اگاهی ما را نسبت به جامعه بسته و فاقد ازادی و اختیار و حاکمیت استبدادی که همه چیز را در قبضه دارد بیشتر می کند به خصوص اینکه حاکمیت آرمانی میلیون انسان ها نه تنها

- بیشتر

بریده‌هایی از کتاب

در این گوشه دنیا آدم را همین‌جور بار می‌آورند، جوری که خیال کنی تغییر غیرممکن است. جوری بارَت می‌آورند که از تغییر بترسی، که وقتی عاقبت اولین نشانه‌های تغییر آشکار شد، به آنها بدگمان باشی، از آنها بترسی، چون همیشه دیده‌ای که هر تغییری فقط وضع را بدتر کرده.
khorshid88
هر قدر زودتر گذشته را فراموش کنیم، بیشتر باید نگرانِ آینده باشیم.
einlam
هیچ‌کس واقعا به آن سیستم اعتماد و اعتقادی نداشت، به سیستمی که چهل سالِ تمام، بلکه هم بیشتر، تواناییِ تأمین نیازهای اولیه شهروندانش را پیدا نکرد. وقتی رهبران داشتند درباره آینده‌ای درخشان حرف روی حرف می‌انباشتند، مردم مشغول ذخیره کردن آرد و شکر، شیشه دردار، پیاله، جوراب‌شلواری، نانِ خشک، چوب پنبه، طناب، میخ، و کیسه پلاستیکی بودند. فقط اگر سیاستمداران این بخت را می‌داشتند که به گنجه‌ها، سرداب‌ها، کمدها، و کشوهای ما سرکی بکشند ــ البته نه در پی یافتن کتاب‌ها و چیزهای ضد دولتی‌ــ می‌دیدند که چه آینده‌ای در انتظار طرح‌های بی‌نظیری است که برای کمونیسم ریخته‌اند. اما نگاه نکردند.
ملیحه
در این گوشه دنیا آدم را همین‌جور بار می‌آورند، جوری که خیال کنی تغییر غیرممکن است. جوری بارَت می‌آورند که از تغییر بترسی، که وقتی عاقبت اولین نشانه‌های تغییر آشکار شد، به آنها بدگمان باشی، از آنها بترسی، چون همیشه دیده‌ای که هر تغییری فقط وضع را بدتر کرده.
sahar
زیبایی در چشم کسی است که نگاه می‌کند.
اکرم ملایی
ما طوری رفتار می‌کنیم که انگار مکان عمومی به کسی تعلق ندارد. یا حتی از آن هم بدتر، انگار به دشمن تعلق دارد و وظیفه مقدس ما ایجاب می‌کند که با این دشمن در سرزمینِ خودش بجنگیم، و شاید حتی او را در همانجا از تاب و توان بیندازیم. فضای عمومی درست از بیرونِ درِ آپارتمان شروع می‌شود. اما مشکل اینجاست که در ذهنِ ما عمومی به معنای دولت است و دولت به معنای دشمن. اگر نمی‌توانی نظام را نابود کنی، باجه تلفن، دستگاه فروش بلیط، و پارکومتر را که می‌توانی خرد و خاکشیر کنی، گل‌های پارک را که می‌توانی لگدمال کنی. در این جنگِ خاموش، این شهرهای ما هستند که بازنده‌اند.
ملیحه
حکومت می‌توانست نسل‌های قدیمی‌تر را که پیش از جنگ یا درست بعد از آن به دنیا آمده بودند هر طور بخواهد بچرخاند. این نسلِ جدید بود که دشمنِ حکومت شد. خیلی ساده، آنها حاضر نبودند بپذیرند استانداردهای زندگیشان، به اسمِ ایدئولوژی که به آن اعتقادی نداشتند، و گُلوب نمادِ آن بود، روزبه‌روز پایین و پایین‌تر برود
ایران
نیروهای ویژه پلیس دو خانه پایین‌تر، شب و روز در خیابان کشیک می‌دادند، تلویزیون و رادیو بی‌وقفه نشست اضطراریِ پارلمان را اعلام می‌کردند، نزدیک غروب خیابان‌ها خالی می‌شد، و حرفِ مردم شده بود این‌که باید از مملکت رفت یا اینجا ماند، و چراغ‌های خانه‌ها هر شب دیرتر و دیرتر خاموش می‌شد
Travis
ما آن خویشاوندانِ تنگدست و نیازمندیم، آن بدوی‌های عقب‌مانده، آن جامانده‌ها ــ کندذهن‌ها، عقب‌نگه‌داشته‌شده‌ها، ناقص‌الخلقه‌ها، آس‌وپاس‌ها، ولگردها، انگل‌ها، حقه‌بازها، و هالوها. احساساتی و ازمدافتاده‌ایم، مثل بچه‌هاییم، بی‌خبریم، مشکل‌دار، ملودراماتیک، آب‌زیرِکاه، غیرقابل پیش‌بینی و به‌حساب‌نیامدنی. از آنهاییم که نامه‌ها را جواب نمی‌دهند، که موقعیت‌های خیلی خوب را از دست می‌دهند، که تا خرخره می‌نوشند، که وراجی می‌کنند، که روی پله دمِ در خانه‌هایشان می‌نشینند، که تاریخ تحویل کار یادشان می‌رود؛ بدقولیم، لاف‌زن، ناپخته، وحشتناک و بی‌نظم، از آنهایی که زود بهشان برمی‌خورَد، آنهایی که تا حد مرگ فحش بارِ هم می‌کنند، اما نمی‌توانند رابطه‌شان را با هم قطع کنند. آنهایی که خوب بار نیامده‌اند،
Marie Rostami
دورانی که در آن فقر به نظر وحشتناک نمی‌آمد فقط به این دلیل که تقریبا همگانی بود ــ آن را عادلانه می‌دانستیم. اما وحشتناک این بود که ما حتی نمی‌دانستیم که چیز بهتری هم وجود دارد.
IZARIST

حجم

۲۰۲٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۲۸۶ صفحه

حجم

۲۰۲٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۲۸۶ صفحه

قیمت:
۱۰۰,۰۰۰
تومان