دانلود و خرید کتاب ساسات رضا ساکی
تصویر جلد کتاب ساسات

کتاب ساسات

نویسنده:رضا ساکی
امتیاز:
۴.۲از ۱۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب ساسات

«ساسات» مجموعه داستان‌های کوتاه طنزی از رضا ساکی (-۱۳۵۹) است. در یکی از داستان‌های کوتاه این نجموعه به نام ساسات می‌خوانیم: قدیم مثل حالا نبود؛ زمستان‌ها یک متر برف می‌بارید. هوا هم سردتر می‌شد. مثل حالا نبود که بشود بی پالتو و لباس پشمی بیرون رفت. قدیم برای بیرون رفتن در هوای سرد زمستانی باید شال و کلاه می‌کردیم تا سرما نخوریم. در دورانی که پیکان تاجِ سر ماشین‌ها بود، وقتی هوا سرد می‌شد، پدر وظیفه‌ای خاص و مهم را به من واگذار می‌کرد. وظیفه‌ام این بود که هر روز قبل از بیرون رفتن پدر از خواب بیدار بشوم و ماشین را روشن کنم تا گرم بشود. پیکان از این ماشین‌های امروزی نبود که تا نشستی استارت بزنی. قلق داشت. اول باید ساساتش را می‌کشیدی، صبر می‌کردی و بعد استارت می‌زدی. آن وقت‌ها پدر تازه داشت به من رانندگی یاد می‌داد و خیلی حس خوبی داشتم که بلدم دنده را خلاص کنم و ساسات را بکشم و ماشین را روشن کنم. پدر همیشه می‌گفت: پسرم، یادت باشه همیشه ساسات رو بکشی. مثل یه سرباز ازت می‌خوام که فراموش نکنی ساسات رو بکشی.
محمد
۱۳۹۷/۰۲/۲۸

کتاب طنز فوق العاده ای هست 🤣😂😂😂

مشکات ۱۳۱۴
۱۴۰۱/۰۴/۲۲

مجموعه طنز نیست ،بیشتر خاطرات به یادماندنی نویسنده است که با صداقت و صمیمیت زبان خواننده را با خود همراه می کند .

محبوبه . ش
۱۳۹۹/۱۱/۲۴

کتاب بسیار روان و جذابی است. متن ساده ،صمیمی و کاملا باورپذیری دارد. روایت های واقعی نویسنده ی کتاب از کودکی تا به امروز را می خوانیم. کتاب حجم بسیار کمی دارد . حس و حال منو عوض کرد .

- بیشتر
Nafiseh R
۱۳۹۸/۰۸/۱۷

نوشتار نمکینی داشت ولی کتاب طنز نبود . در کل خوب بود . بعد از خوندن کتابای سنگین اگر بخوای به مغزت استراحت بدی انتخاب خوبیه

Ghazal
۱۳۹۷/۰۷/۰۷

کناب خوبیه..جالبه

مامان زیبا
۱۳۹۸/۰۹/۰۶

کتاب خوبی بود باهاش گریه کردم بخاطر گذشته خندیدم به خاطر گذشته...

mehdik2017
۱۴۰۲/۰۵/۰۲

کتاب طنز زیبایی بود حتما بخوانید

megorji
۱۳۹۷/۱۱/۲۵

با خواندن دو داستان ابتدایی طنزی در کار ندیدم ....

استاد اصغر بیرانوند حق بزرگی به گردن من دارد. او بود که به من گفت به درد این کار نمی‌خوری. در حقیقت او اولین کاشف من بود که کشف کرد به درد نقاشی نمی‌خورم. اگر هر آدمی چند بیرانوند در زندگی‌اش داشته باشد که کشف کند به چه دردی نمی‌خورد، خیلی زود راهش را پیدا می‌کند.
مریم
عمه‌ی بزرگم وقتی این صحنه را دید فریاد زد: بی‌آبرو شدیم. و با چنگ به جان صورت خودش افتاد. عمه را آرام کردیم و پرسیدیم چی شده؟ عمه وقتی حدسش را برای ما توضیح داد، ولش کردیم کمی خودش را بزند بل‌که آرام بشود.
مریم
توی اتوبوس، پدر و مادرها بلندبلند آخرین حرف‌ها را می‌زدند و توصیه‌هایشان را می‌گفتند. یکی می‌گفت: یادت باشه منارجنبون ببرن‌تون. یکی هم می‌گفت: تو نقش جهان یادت نره عکس بگیری. دیگری می‌گفت: سی‌وسه‌پل رو تو شب هم برید. و آن یکی می‌گفت: چهل‌ستون. و دیگری: زاینده‌رود به یاد ما باش. پدر من اما بلند داد می‌زد: گزِ آردی یادت نره. گز آردی، گز آردی.
یاس‌‌ِنرگس(Yasna)
توی راه برگشت، وقتی به پایین کوهستان رسیدیم و آنتن موبایل دوباره وصل شد و صدای پیامک‌ها درآمد، همسرم گفت: رضا. گفتم: جانم؟ گفت: می‌دانی این صدا صدای چه بود؟ گفتم: صدای زنگ پیامک. گفت: نخیر، صدای روزمرگی بود.
مریم
پدر در آن عکس امیدوار نیست، اما راضی ست. همه‌ی قصه‌ی زندگی همین است.
nafiseh
آل تغییر می‌کند، هم سم دارد هم پنجه و هم دست. خودش را به شکل هر آدمی بخواهد درمی‌آورد و برای همین چند روز قبل از زایمان، افرادی که می‌خواهند بالای سر زائو بمانند خیلی محرمانه انتخاب می‌شوند تا آل نتواند به شکل یکی از آن‌ها ظاهر بشود و بچه را ببرد. از
nafiseh
آخرین باری که دیدمش، مردی را دیدم که روی زمین خوابیده بود و چیزی حس نمی‌کرد. آن روز دستان بزرگش را توی دستان کوچکم گرفتم. من گرم بودم و او سرد.
nafiseh

حجم

۷۵٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

حجم

۷۵٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

قیمت:
۲,۹۵۰
تومان