
کتاب عشق رهاننده
معرفی کتاب عشق رهاننده
کتاب عشق رهاننده نوشتهی کامیلو کاستلو برانکو و با ترجمهی مهدی بوستانی، روایتی از فرازونشیبهای عشق و سرنوشت در پرتغال قرن نوزدهم است. این اثر که نشر نگاه آن را منتشر کرده، داستانی چندلایه از دلدادگی، ناکامی، رنج و امید را در بستری از فرهنگ و جامعهی پرتغالی روایت میکند. نویسنده با نگاهی موشکافانه، شخصیتهایی را به تصویر کشیده که هر یک درگیر کشمکشهای درونی و اجتماعی خود هستند. عشق رهاننده، همانطور که از نامش پیداست، به بررسی ابعاد مختلف عشق میپردازد؛ عشقی که گاه رهاییبخش و گاه شکنجهگر است. روایت داستان با زبانی توأم با طنز تلخ و تأملبرانگیز، خواننده را به دنیای شخصیتهایی میبرد که در جستوجوی معنا و آرامشاند. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب عشق رهاننده
کتاب عشق رهاننده اثر کامیلو کاستلو برانکو، داستانی عاشقانه و اجتماعی است که در پرتغال قرن نوزدهم میگذرد. این رمان با محوریت شخصیت آفونسو دِ تِیوه و تئودورا، به روایت دلدادگی، جدایی، رنج و دگرگونی میپردازد. نویسنده با بهرهگیری از فضای فرهنگی و اجتماعی پرتغال، تصویری از جامعهای ارائه داده که در آن سنت، دین، خانواده و عشق در تقابل و تعاملاند. ساختار کتاب شامل روایتهای تو در تو، خاطرات، گفتوگوها و توصیفهای دقیق از طبیعت و زندگی روزمره است. کامیلو کاستلو برانکو با نگاهی انتقادی و گاه طنزآمیز، به موضوعاتی چون اخلاق، قضاوت اجتماعی، نقش زن و مرد، و معنای خوشبختی میپردازد. عشق رهاننده نهتنها داستان یک رابطه عاشقانه، بلکه بازتابی از کشمکشهای انسانی و جستوجوی رستگاری در دل رنجهاست.
خلاصه داستان عشق رهاننده
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان عشق رهاننده با مقدمهای آغاز میشود که در آن نویسنده به ماهیت عشق و رنج میپردازد و توضیح میدهد چرا عشق پاک و رهاننده، سهم اندکی از روایت را به خود اختصاص داده است. روایت اصلی با معرفی آفونسو دِ تِیوه، مردی تنها و منزوی، آغاز میشود که در شب کریسمس سال ۱۸۶۳ در سرزمین مینیو سرگردان است. او بهطور اتفاقی به خانهی دوست قدیمیاش دعوت میشود و در آنجا با آفونسو، مردی که روزگاری جوانی پرشور و عاشقپیشه بوده و اکنون پدر خانوادهای پرجمعیت است، روبهرو میشود. در ادامه، راوی با آفونسو به گفتوگو مینشیند و گذشتهی او را مرور میکند: عشق نوجوانی آفونسو به تئودورا، دختری زیبا و حساس که سرنوشتش با جدایی، محدودیتهای خانوادگی و فشارهای اجتماعی گره خورده است. تئودورا پس از مرگ مادرش به صومعه سپرده میشود و آفونسو نیز برای ادامه تحصیل به لیسبون میرود. جدایی، دسیسهها و ناکامیها، هر دو را به مسیری پر از رنج و دگرگونی میکشاند. در این میان، شخصیتهایی چون لیبانا و الئوتریو، هر یک با نقشآفرینیهای خاص خود، بر پیچیدگی داستان میافزایند. رمان با روایت خاطرات، توصیفهای شاعرانه و طنز تلخ، به تدریج پرده از سرگذشت شخصیتها برمیدارد و نشان میدهد چگونه عشق، رنج و گذر زمان، انسانها را دگرگون میکند. در نهایت، عشق رهاننده نه بهعنوان خوشبختی بینقص، بلکه بهعنوان نیرویی پالاینده و آگاهیبخش ظاهر میشود.
چرا باید کتاب عشق رهاننده را بخوانیم؟
عشق رهاننده اثری است که با نگاهی عمیق به ماهیت عشق، رنج و دگرگونی انسان میپردازد. این کتاب با روایت چندلایه و شخصیتپردازی دقیق، تصویری از جامعه و فرهنگ پرتغال قرن نوزدهم ارائه میدهد و همزمان دغدغههای جهانی انسان را بازتاب میدهد. طنز تلخ، توصیفهای شاعرانه و نگاه انتقادی نویسنده به سنتها و قضاوتهای اجتماعی، این اثر را از بسیاری از رمانهای عاشقانه متمایز کرده است. خواندن این کتاب فرصتی برای تأمل درباره معنای عشق، نقش رنج در زندگی و امکان رستگاری در دل ناکامیهاست. همچنین، آشنایی با سبک روایی و فضای ادبی پرتغال از دیگر ویژگیهای شاخص این اثر است.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن این کتاب به علاقهمندان رمانهای عاشقانه و اجتماعی، کسانی که دغدغهی معنای عشق و رنج را دارند، دوستداران ادبیات کلاسیک و افرادی که به شناخت فرهنگ و جامعهی پرتغال علاقهمندند، پیشنهاد میشود. همچنین، برای کسانی که به دنبال روایتی تأملبرانگیز و متفاوت از عشق هستند، این کتاب انتخاب مناسبی است.
بخشی از کتاب عشق رهاننده
«آسمان صاف بود و هوا معتدل. بیشهها و تپهها پر از گل بود. ماه دسامبر سال ۱۸۶۳ بود، شبِ قبل از کریسمس. اهالی شهرها از من میپرسند در کدام سرزمین دنیا، در ماه دسامبر، بوتهها و تپهها گل میدهند؟ پاسخ میدهم: در پرتغال، در باغ جاودانهی دنیا، در مینیو. همان جایی که اگر یونان نبود، خالقان خدا، نظریههای خدایان خود را در آنجا پرورانده بودند. دستکم در مینیو بود که آبهای زلال برای کاستالیاس و هیپوکرنِس یافت میشد. در مینیو بود که سیترا، جایگاه الههی عشق، قرار داشت. در درختزارهای این سرزمین رؤیا، شعر و همهمهی نجواهای ارواح است که دستههای ساتیرها، دریادها و سیلوانوسها از تنهی درختان و جویبارها بیرون میآیند. بهراستی، همهچیز در اینجا گویی میخواهد بگوید که طبیعت رازهایی دارد که از چشم عوام پنهان است و گویی تنها برای خیال شاعران رخ مینماید. اما چه گلهایی... خواننده میخواهد بداند چه گلهایی تپههای بیدرخت و سیاهگون مینیو را در پرتغال آراستهاند. گلها، مانند نوارهای تزیینی، خوشههایی از جامهای گلِ زردرنگِ شاداب و مخملیاند، درست مانند بوتههای پرورده در باغها. اینها شکوفههای «توجا» هستند؛ گیاهانی که بهخاطر خارهایشان ناخوشایند بهنظر میرسند، اما از سرسبزی همیشگیشان شاداباند. آنها یگانه زینتبخش خاکاند، درست زمانی که باقی رستنیهای طبیعت زرد میشوند، پژمرده میشوند و میمیرند. و گویی این بوتهی وحشی، از این امتیازِ خود، سرمستانه لذت میبرد. چراکه خوشههای گلش را به شما نشان میدهد و با خارهای سرسختش، نمیگذارد چیده شود.»
حجم
۱۹۱٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۹۴ صفحه
حجم
۱۹۱٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۹۴ صفحه