کتاب لبخند تو آرزوی من است

کتاب لبخند تو آرزوی من است نوشتهٔ محمد تهرانی است. این کتاب را انتشارات همخونه منتشر کرده است.

درباره کتاب لبخند تو آرزوی من است

لبخند تو آرزوی من است یک داستان بلند عاشقانه است.

خواندن کتاب لبخند تو آرزوی من است را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوست‌داران ادبیات داستانی، به‌ویژه علاقه‌مندانِ داستان‌های عاشقانه، پیشنهاد می‌کنیم.

بخش‌هایی از کتاب لبخند تو آرزوی من است

هوشنگ با تعجب و شگفتی به مردی که روزنامه‌رو مقابل صورتش گرفته بود نگريست. اما حرفی نزد. مرد گدا مقابل صندلی هوشنگ ايستاد چند لحظه در سکوت با دقت و کنجکاوی و تعجب به نيم‌رخ مردی نگريست که روزنامه‌رو مقابل صورتش گرفته بود، کمی فکر کرد، چينی به پيشونی انداخت و برقی در چشماش دميد و متعاقب آن رنگ چهره‌اش به سرخی گراييد و ناگهان، به تندی روزنامه رو چنگ زد و اونو به گوشه‌ای انداخت و با حالتی خشمگين و برافروخته به چشمای نگران و آشفته مرد زل زد و با صدايی خشم آلود گفت: مردک خجالت نمیکشی سه ماهه کرايه خونه منو ندادی، حالام که منو ديدی برای اينکه تو رو نشناسم روزنامه جلوی صورتت گرفتی.

مرد که آثار شرم و خجالت در چهره‌اش نقش بسته بود، تموم التماسش رو در صداش ريخت:

_ آقای اسکندری باور کنين زنم مريضه. هر چی پول داشتم خرج درمون زنم کردم. اين ماه که حقوق بگيرم، دو دستی تقديم میکنم. فقط تا آخر اين ماه به من مهلت بده.

بعد مکث کوتاهی کرد و سپس دنبالهٔ کلامش رو گرفت:

_ شما سه تا آپارتمان داری، اجاره اونا رو هم میگيری، مشکلات منو با زن و سه تا بچه نداری!

مرد که از شد خشم رگ‌های گردنش متورم شده بود، با عصبانیت گفت:

_ دارم که دارم به شما چه ربطی داره. فکر کردی چون سه تا آپارتمان دارم. نبايد کرايه بگيرم؟

مسافران مات و مبهوت به مرد گدا نگريستند. از نگاه‌شون پيدا بود باور نمی‌کنند مردی سه آپارتمان داشته باشه و باز هم با خفت و خواری گدايی کنه، مردی که در نزدیک هوشنگ نشسته و آثار پيری در چهره‌اش

مشخص بود خطاب به مرد گدا گفت:

_ بابا دست خوش، تو سه تا آپارتمان داری باز هم دست گدايی به طرف مردم دراز میکنی.